🌱 آيت‌الله بهجت (ره) : ✍ اگر گرفتاری و حاجت داری، پدر و مادرت را خوشنود کن و اگر زنده نيستند برایشان صدقه بده چون مردگان زنده‌اند و ما توانایی ديدنشان را نداريم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌❣ ╰┈➤https://eitaa.com/asromid

🎥 رهبر انقلاب: #شهید_رئیسی جداً صبور و اهل مدارا بود. #عصر_امید✌️ ❣ ╰┈➤https://eitaa.com/asromid

😔 تنها دولتی که عکس یادگاری با رئیس‌جمهورش نداشت .. ☘ولی در عوض.... #عصر_امید✌️ ❣ ╰┈➤https://eitaa.com/asromid

#پندانه 🌷 وقتی شیطان فشار زیادی آورد ، بفهمید که متاع قیمتی در دست دارید... ☘ آنجایی که امتحان سخت می‌شود ، گنج و خیرات الهی همانجاست. 👌 متقی کسی است که وقتی شیطان فشار می‌آورد ، می‌فهمد که متاع قیمتی [در دست] دارد ؛ پس اگر استقامت کنید به آن گنج‌ها و بهای قیمتی آن می‌رسید. #عصر_امید✌️ ❣ ╰┈➤https://eitaa.com/asromid

یک نفر خدمت #آیت_الله_بهجت عرض می‌کند : ” میخواهیم که گناه نڪنیم، اما نمی‌شود ” ایشان در پاسخ میفرمایند : ” روغن چراغ ڪم است ”👌🏻 . . روغن چراغ یعنے چه..؟! ”یعنی معرفت ما به خدا کم است.” چگونه باید معرفت به خدا پیدا کنیم..؟! ”باید در قدرت و عظمت خدا فکر کنیم.” چگونه فکر کنیم..؟! ”خدا را همیشہ حی و حاضر و ناظر ببینم.” بعد آن چه می شود..؟! ”ڪم ڪم بساطِ گناه جمع می‌شود و به خدا معرفت پیدا خواهیم ڪرد و آنگاه، گشایش‌هایے رخ میدهد که فقط هر نفسِ پاڪے آن را می‌بیند.”🌿 ❣ ╰┈➤https://eitaa.com/asromid

✅ استاد شجاعی 🍃 این ویژگیت نمیذاره خدا کمکت کنه! #یه_منبر_کوتاه_و_شنیدی.... #عصر_امید✌️ ❣ ╰┈➤https://eitaa.com/asromid

سالروز ترور شهید بهشتی نژاد و برادرزاده خردسالش در اصفهان حجت الاسلام سید حسن بهشتی‏ نژاد که به تبلیغ و تدریس در نهادهای انقلابی همچون جهاد سازندگی و سپاه مشغول و نماینده مجلس اصفهان بود به همراه برادرزاده سه ساله اش بدست گروهک منافقین در سوم مرداد 1360 به شهادت رسید. یادش گرامی وراهش همیشه جاودان #عصر_امید✌️ ❣ ╰┈➤https://eitaa.com/asromid

✍️ به خدا اعتماد کن 🔹دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت. 🔸پیرمرد خوشحال شد و گوشه‌های دامن را گره زد و رفت! 🔹در راه با پروردگار سخن می‌گفت: ای گشاینده گره‌های ناگشوده، عنایتی فرما و گره‌ای از گره‌های زندگی ما بگشا. 🔸در همین حال ناگهان گره‌ای از گره‌های لباسش باز شد و گندم‌ها به زمین ریخت! 🔹او با ناراحتی گفت: ای یار عزیز، من کی گفتم این گره را بگشای و گندم را بریز؟ اگر آن گره را نگشودی، این گره بگشودنت دیگر چه بود؟ 🔸وقتی نشست تا گندم‌ها را از روی زمین جمع کند، در کمال ناباوری دید دانه‌ها روی ظرفی از طلا ریخته‌اند! 🔹ندا آمد: تو مبین اندر درختی یا به چاه تو مرا بین که منم مفتاح راه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❣ ╰┈➤https://eitaa.com/asromid