eitaa logo
کانال عصر ظهور مهدویت
1.8هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
4.9هزار ویدیو
24 فایل
جهت ارتباط با خادم @Ya_mahdi1112
مشاهده در ایتا
دانلود
19.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌ دو یاغی علیه ترامپ؛ خطری که از دل ایران برخاست 🔴 وقتی ترامپ دکمه حمله به ایران رو زد، فکرش رو نمی‌کرد که انفجار اصلی تو واشنگتن رقم می‌خوره. 🔴 از دل همون سیستمی که خیال می‌کرد تو مشتش داره، دو یاغی از دل سیاست آمریکا، آماده‌ن که آینده ترامپ رو بسوزونن. ✍️ پشت‌پرده این نبرد رو در این ویدئو ببینید. https://eitaa.com/asrzohormahdaviat313
11.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تلویزیون چین آبروی اسرائیل را با بنمایش گذاشتن ضربات ایران به تل آویو برد https://eitaa.com/asrzohormahdaviat313
🔸دیشب حاج میثم مطیعی یه جمله خیلی خیلی زیبا گفت: ▫️گفت: «من می‌بینم مادران زیادی میان هیأت ولی همش باید دنبال بچه‌هاشون باشن یا بهشون غذا بدن و.... تقریباً چیزی از عزاداری متوجه نمیشن، اما کار بزرگی دارن انجام میدن، من همه ثواب این ده شب مداحی رو تقدیم این مادران می‌کنم. 🔹کار ارزشمند اینه که زن حس کنه درک میشه، زن حس کنه کرامتش مورد اهتمام هست، چقدر مادرای ما بابت شلوغی بچه‌ها در هیات‌ها خجل میشن، چقدر بین نیامدن و آمدن برزخی میشن ... فرهنگ‌سازی کنیم. هیئت با همین مادرایی که بدو بدو دنبال بچه هستند با دوام میمونه! همون بچه‌ها میشن هیئت‌دار نسل بعد... هیئت فقط به حال خوب روضه‌اش نیست، تربیت بچه هیئتی مهم‌تر هم هست. 💥وقتی صدای بچه ها توی هیئت نیاد باید خجالت بکشیم و بترسیم. https://eitaa.com/asrzohormahdaviat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال عصر ظهور مهدویت
حاج رمضون، سردار گمنام جبهه‌ی مقاومت، خیلی حق داره به گردن‌مون، نماز لیله الدفن یادمون نره همسرشون هم قول دادن که حاج رمضان شفاعت میکنه
- هشتم محرم و صدای العطش کودکان؛و قحطی آب در خیمه‌ها؛ نزد برادر آمد و اجازه میدان خواست. حسین علیه‌السلام گریست و فرمود: «ای برادر! تو علمدار منی،اگر بروی لشکرم پراکنده می‌شود.» عباس گفت: «سینه‌ام تنگ است و از زندگی بیزار شدم،می‌خواهم از این منافقین انتقام بگیرم.» عباس،نیزه و مشک برداشت و تاخت سمت شریعه.چهارهزار نفر دوره‌اش کردند و تیر انداختند.عباس بی‌باک خود را به فرات رساند.مشتی آب برداشت و به لب‌های خشکش نزدیک کرد،اما یاد تشنگی برادر افتاد و ننوشید... مشک روی دوش،به سمت خیمه می‌تاخت،شمشیری بالا رفت و دست راستش را قطع کرد،مشک را انداخت روی دست چپ،شمشیری دیگر،دست چپش را قطع کرد،مشک را گرفت به دندان... تیری به مشک خورد؛آب ریخت،و تیری دیگر به سینه؛عباس از اسب افتاد و حسین را صدا زد.. هنوز صورت عباس مثل قرص قمر می‌درخشید. سربازی از پشت نخلهای شریعه بیرون آمد،عمود را بالا برد... عمود که بر سرش زدند،ناله زد: یا اباعبدالله! علیک منی السلام.. 💔 •📚نفس‌المهموم|ص۳۵۵تا۳۵۸• ❤️ 🏴 🖤 https://eitaa.com/asrzohormahdaviat313