eitaa logo
آستانِ مهر
6.3هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
61 فایل
کانال رسمی «فرهنگی خواهران» آستان مقدس حضرت معصومه علیهاالسلام ✔اطلاع رسانی اخبارخواهران حرم Admin: @karimeh_135 @Mehreharam سایت 🌐astanehmehr.amfm.ir اینستاگرام: https://Instagram.com/astanehmehr ایتا: https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c
مشاهده در ایتا
دانلود
javad.mp3
4.03M
🔈 🔸تواشیح گروه ولیعصر به مناسبت میلاد امام جواد علیه‌السلام 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
🔈 🔘 واحد مراسم امورفرهنگی خواهران حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها برگزار میکند: 🔹ارائه ختم های ثقلین به مناسبت میلاد امیرالمومنین امام علی علیه السلام 🔸مهلت ثبت نام تا 18 اسفند جهت شرکت در ختم ها به آیدی های زیر پیام دهید: @karimeh_136 @karimeh_137 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
آستانِ مهر
📖 #داستان جذاب و عاشقانه اینک شوکران (قصه شهید منوچهر مدق) 🍃قسمت سی و سوم🍃 دو روز مانده به عید هفت
📖 جذاب و عاشقانه اینک شوکران (قصه شهید منوچهر مدق) 🍃قسمت سی و چهارم🍃 سه تایی بغلش کردیم. گفت: هیچ فرقی نیست بین رفتن و ماندن. هستم پیشتان. فرقش این است که من شما را می بینم و شما من را نمی بینید. همین طوری نوازشتان میکنم. اگر روحمان به هم نزدیک باشد شما هم من را حس میکنید. سخت تر ازاین را هم می بیند؟ منوچهر گفت: هنوز روزهای سخت مانده. مگر او چقدر توان داشت؟ یک آدم معمولی که همه چیز را به پای عشق تحمل می کرد. خواست دلش را نرم کند. گفت: اگر قرار باشد تو نباشی، من هم صبر ندارم، عربده میزنم. کولی بازی در می آورم. به خدا شکایت میکنم. منوچهر خندید و گفت: صبر میکنی. چرا اینقدر سنگدل شده بود؟ نمی توانست جمع کند بین اینکه آدم ها نمی توانند بدون دلبستگی زندگی کنند و این که باید بتوانند دل بکنند. می گفت: من دوستت دارم، ولی هرچیز حد مجاز دارد. نباید وابسته شد. بعداز عید دیگر نمی توانست پایش را زمین بگذارد. ریه اش، دست و پایش، بیناییش و اعصابش همه به هم ریخته بود. آنقدر ورم کرده بود که پوستش ترک می خورد. با عصا راه رفتن برایش سخت شده بود. دکترها آخرین راه را برایش تجویز کردند. برای اینکه مقاومت بدنش زیاد شود باید آمپول میزد که 900 هزار تومان قیمت داشتند. دو روز بیشتر وقت نداشتیم بخریم. زنگ زدم بنیاد جانباران، به مسول بهداشت و درمانشان. گفت: شما دارو را بگیرید نسخه مهرشده را بیاورید، ما پولش را میدهیم. من 900 هزارتومان از کجا می آوردم؟ گفت: مگر من وکیل وصی شما هستم؟ و گوشی را قطع کرد. وسایل خانه را هم می فروختیم، پولش جور نمیشد. برای خانه و ماشین هم چند روز طول میکشید تا مشتری پیدا شود. دوباره زنگ زدم بنیاد گفتم: نمی توانم پول جور کنم. یک نفر را بفرستید بیاید این نسخه را ببرد و بگیرد. همین امروز وقت دارم. گفت: ما همچین وظیفه ای نداریم. گفتم: شما من را وادار می کنید کاری کنم که دلم نمی خواهد. اگر آن دنیا جلوی من را گرفتند می گویم شما مقصر هستید. به نادر گفتم: هرجور شده پول را جور کند. حتی اگر نزول باشد. نگذاشتیم منوچهر بفهمد. وگرنه نمی گذاشت یک قطره آمپول برود توی تنش. اما این داروها هم جواب نداد... 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
🦋 🔸شهید پرستار: شهیده فوزیه شیردل در سال 1338 در شهر کرمانشاه و در کانون گرم خانواده ای متدین و مومن متولد شد. پس از گرفتن مدرک سیکل وارد بهداری شد. وی به مدت 2 الی 3 سال در بهداری کرمانشاه خدمت کرد و پس از آشنایی با کارش به پاوه منتقل و در بیمارستان آن جا مشغول به کار شد. سرانجام وی در روز بیست و پنجم مرداد 1358 در جریان حمله گروهک ضد انقلاب دموکرات به بهداری پاوه و محاصره آن محل، زمانیکه گروه دکتر شهید چمران در صحنه حاضر بود در حالی که برای کمک به گروه اقدام می کرد و در حال راهنمایی هلی کوپتر برای فرود در بهداری بود، مورد اصابت گلوله ناجوانمردانه منافقین قرار گرفت و به شدت مجروح شد. فوزیه در آن محل بعد از 16 ساعت جان به جان آفرین تسلیم کرد و به شهادت رسید. 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
خدا کند در کشاکش حوادث، ابراهیم هایی باشیم که با درستی ایمان مان، آتش فتنه ها را به گلستان یقین و آرامش می رسانیم. ای حجت باقی مانده از نسل فاطمه، برای آمدنت یار می خواهی؟ ما که در شوق آمدنت جان می دهیم، با شما از همین امروز عهد می بندیم، پایمان را از هر راهی که مسیر آمدنتان را تنگ میکند کوتاه کنیم به امید آن که صبح صادق به نزدیک ترین روز و ساعت ها برسد. 📝 نویسنده: فاطمه ضیایی پور 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
🔴طرح "هم نفس" به بار نشست. به همت و تلاش جمعی از خادمان حرم کریمه اهل بیت وکمک های نقدی مردم شریف قم، تاکنون ۹۰۰ ماسک در حال آماده سازی است که در بین نیازمندان واقشار مردم بصورت رایگان توزیع خواهدشد. در این طرح خودجوش ماسک ها دولایه نخی و قابل شستشو هستند که حاوی یک پیام بهداشتی ومعنوی می باشند که بهای تمام شده هرماسک ۵۰۰تومان می باشد. 🌺علاقمندان برای مشارکت در طرح میتوانند به هر میزان و مبلغی، کمک ها و نذروات خود را به این شماره کارت واریز نمایید. 6273811125592664 اسدپور آیدی پاسخگویی در ایتا: @eshfayilana251 نذر سلامتی امام زمان(عج) ، سلامتی مردم عزیز قم، سلامتی ملت شریف ایران، سلامتی همه مردم جهان ... بسم الله ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 💠بیانات آیت الله سعیدی نماینده ولی فقیه و تولیت آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی آستان مقدس @astanqom
🔈 🔘 ارائه ختم های ثقلین به مناسبت میلاد امیرالمومنین امام علی علیه السلام 🔹مهلت ثبت نام تا 18 اسفند 🔸جهت شرکت در ختم ها به آیدی های زیر پیام دهید: @karimeh_136 @karimeh_137 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
مختصری از دعای هفتم صحیفه سجادیه.mp3
9.44M
💠 شرح دعای هفتم صحیفه سجادیه حجت الاسلام و المسلمین 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
📜 امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف): تقوا پیشه کنید، تسلیم ما باشید و کار را به ما واگذارید. برماست که شما را از سرچشمه سیراب برگردانیم. چنان که بردن شما به سرچشمه از سوی ما بود. در پی کشف آنچه از شما پوشیده شده نروید و مقصد خود را با دوستی ما براساس راهی که روشن است به طرف ما قراردهید. 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
4_5794149463442327490.mp3
7.14M
🔈 🔸سرود امام علی علیه السلام 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
هدایت شده از آستانِ مهر
🔈 🔘 ارائه ختم های ثقلین به مناسبت میلاد امیرالمومنین امام علی علیه السلام 🔹مهلت ثبت نام تا 18 اسفند 🔸جهت شرکت در ختم ها به آیدی های زیر پیام دهید: @karimeh_136 @karimeh_137 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
آستانِ مهر
📖 #داستان جذاب و عاشقانه اینک شوکران (قصه شهید منوچهر مدق) 🍃قسمت سی و چهارم🍃 سه تایی بغلش کردیم. گ
📖 جذاب و عاشقانه اینک شوکران (قصه شهید منوچهر مدق) 🍃قسمت سی و پنجم🍃 آمدیم خانه، بعدازظهر از بنیاد چند نفر آمدند. برایم غیرمنتظره بود. پرونده های منوچهر را خواندند و گفتند: می خواهیم شما را بفرستیم لندن. اصرار کردند که بروید خوب می شوید و به سلامت برمیگردید. منوچهر گفت: من جهنم هم که بخواهم بروم، همسرم را باید با خودم ببرم. قبول کردند. نمی توانستم حرف بزنم چه برسد به این که شوخی کنم. همه قطع امید کرده بودند. چند روز بیشتر فرصت نداشتیم. لباس هایش را عوض کردم که در زدند. فریبا گفت: آقایی آمده است با منوچهر کار دارد. چادرم را سرم کردم و در باز کردم. مردی یاالله گفت و آمد تو. علی را صدا زدم بیاید ببیند کیست. دیدیم آمده کنار منوچهر نشسته، یک دستش را گذاشته روی سینه ی منوچهر و یک دستش را روی سرش و دعا می خواند. من و علی بهت زده نگاه می کردیم. آمد طرف ما پرسید: شما خانم ایشان هستید؟؟ گفتم: بله. گفت: ببین چه می گویم این کارها را مو به مو انجام میدهی. چهل شب عاشورا بخوان. (دست راستش را باانگشت اشاره به صورت تاکید بالا آورد) با صد لعن و صد سلام. اول با دو رکعت نماز حاجت شروع کن. بین دعا هم اصلا حرف نزن. زانوهام حس نداشت. توی دلم فقط امام زمان را صدا میزدم. آمد برود که دویدم دنبالش. گفتم: کجا میروید اصلا از کجا آمده اید؟ گفت: ازجایی که دل آقای مدق آنجاست. می لرزیدم. گفتم: شما من را کلافه کردید بگویید کی هستید. لبخند زد و گفت: به دلت رجوع کن و رفت. با علی از پشت پنجره توی کوچه را نگاه کردیم. از خانه که بیرون رفت، یک خانم همراهش بود. منوچهر از توی خانه هم او را دیده بود. ما ندیده بودیم. منوجهر دراز کشید روی تخت، پشتش را به ما کرد و روی صورتش را کشید. زار می زد. تاشب نه آب خورد، نه غذا. فقط نماز میخواند. به من اصرار میکرد بخوابم. گفت: حالش خوب است چیزی نمی شود. تاصبح رو به قبله نشست و با حضرت زهرا حرف زد. گفت: من شفا میخواستم که آمدید من را شفا بدهید؟ اگر بدانم شفاعتم را می کنید، نمی خواهم یک ثانیه ی دیگر بمانم. تاحالا که ندیده بودمتان دلم به فرشته و بچه ها بود، اما حالا دیگر نمی خواهم بمانم. این را تاصبح تکرار میکرد... 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
میلاد مظهر علم و عزت و عدالت و سخاوت و شجاعت اسدالله الغالب، علی بن ابیطالب علیه السلام مبارک باد☘ 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
📜 امام صادق علیه السلام: آن گاه که قیامت برپا شود، منادی الهی فریاد زند: أیْنَ الرجبیّون؟ کجایند آنانکه ماه رجب را گرامی داشتند و از آن، بهره ها بردند؟ 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 💠 حال و هوای حرم حضرت معصومه سلام الله علیها در شب میلاد امام علی علیه السلام 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
💐 یااَبالغَیثِ اَغِثنی یااَبَاالَحَسَنَین اَدرِکنی یاسَیفَ اللهُ اَدرِکنی یابابَ اللهِ اَدرِکنی یاحُجَّهَ اللهِ اَدرِکنی یا وَلِیَّ اللهِ اَدرِکنی بِحَقَّ لُطفِکَ الخَفیَّ ای پدر، کمک ای پدر حسنین، مرا در یاب ای شمشیر خدا، مرا دریاب ای در خدا، مرا دریاب ای حجت خدا، مرا دریاب ای ولی خدا، مرا در یاب به حق لطف پنهانت "بخشی از دعای نادعلی" 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
هدایت شده از آستانِ مهر
🔈 🔘 ارائه ختم های ثقلین به مناسبت میلاد امیرالمومنین امام علی علیه السلام 🔹مهلت ثبت نام تا 18 اسفند 🔸جهت شرکت در ختم ها به آیدی های زیر پیام دهید: @karimeh_136 @karimeh_137 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
آستانِ مهر
📖 #داستان جذاب و عاشقانه اینک شوکران (قصه شهید منوچهر مدق) 🍃قسمت سی و پنجم🍃 آمدیم خانه، بعدازظهر ا
📖 جذاب و عاشقانه اینک شوکران (قصه شهید منوچهر مدق) 🍃قسمت سی و ششم🍃 به هق هق افتاده بودم. گفتم: خیلی بی معرفتی منوچهر، شرایطی به وجود اومده که اگر شفایت را بخواهی، راحت میشوی. ما که زندگی نکردیم تا بود، جنگ بود. بعد هم یک راست رفتی بیمارستان. حالا می شود چندسال باهم راحت زندگی کنیم. گفت: اگر چیزی را که من امروز دیدم می دیدی، تو هم نمی خواستی بمانی. چهل شب باهم عاشورا خواندیم. گاهی می رفتیم بالای پشت بام می خواندیم. دراز می کشید و سرش را می گذاشت روی پام و من صدتا لعن و صد سلام را می گفتم. انگشتانم را می بوسید و تشکر می کرد. همه ی حواسم به منوچهر بود. نمی توانستم خودم را ببینم و خدا را. همه را واسطه میکردم که او بیشتر بماند. او توی دنیای خودش بود و من توی این دنیا با منوچهر. برایم مثل روز روشن بود که منوچهر دم از رفتن می زند، همین موقع هاست. کناره گیر شده بود و کم حرف. کارهای سفر را کرده بودیم. بلیت رزرو شده بود. منتظر ویزا بودیم. دلش می خواست قبل از رفتن، دوستانش را ببیند و خداحافظی کند. گفتم: معلوم نیست کی برویم. گفت: فکرنمیکنم ماه شعبان به آخر برسد. هرچه هست توی همین ماه است. بچه های لجستبک و ذوالفقار و نیروی زمینی را دعوت کردیم. زیارت عاشورا خواندند و نوحه خوانی کردند. بعداز دعا، همه دور منوچهر جمع شدند. منوچهر هی می بوسیدشان. نمی توانستند خداحافظی کنند. می رفتند دوباره برمی گشتند دورش را میگرفتند. گفت: باعجله کفش نپوشید. صندلی را آوردم. همین که میخواست بنشیند، حاج آقا محرابیان سرش را گرفت و چندبار بوسید. بچه ها برگشتند. گفتند: بالاخره سر خانم مدق هوو آمد. گفتم: خداوکیلی منوچهر، من را بیشتر دوست داری یا حاج آقا محرابیان و دوستانت را؟ گفت: همه تان را به یک اندازه دوست دارم. سه بار پرسیدم و همین را گفت. نسبت به بچه های جنگ همین طور بود. هیچ وقت نمی دیدم از ته دل بخندد مگر وقتی آنها را می دید. باتمام وجود بوشان می کرد و می بوسیدشان. تا وقتی از در رفتند بیرون، توی راهرو ماند که ببیندشان. روزهای آخر منوچهر بیشتر حرف میزد و من گوش می دادم. میگفت: همه ی زندگیم مثل پرده ی سینما جلوی چشمم آمده... 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr