#عرض_ارادت
السُلامُ عَلیکِ یا بنتَ موسیبنجعفر و رحمهالله و برکاته....
📸صدیقهحبیبی
〰️⚜〰️⚜〰️⚜〰️
@astanehmehr
#تلنگرانه
از چالشهای زندگیتون فرار نکنید.
هر چالش میتونه فرصت خیلی خوبی برای رشد و جوونه زدن شما باشه :) 🌱
჻ᭂ࿐✰🌸჻ᭂ࿐✰
💠 #کلام_امیر
🔹 راه رفع خستگى روح1⃣
امام در اين سخن حكمت آميز خود به نكته مهم روانى كه در زندگى انسان تأثير شايان توجهى دارد اشاره كرده مى فرمايد: «اين قلب ها همچون بدن ها ملول و افسرده مى شوند، بنابراين براى رفع ملالت آنها لطائف حكمت آميز را انتخاب كنيد»; (إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ كَمَا تَمَلُّ الاَْبْدَانُ، فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِكَمِ).
بى شك، انسان بعد از انجام كارى سنگين، خسته مى شود و نياز به استراحت و تفريح براى رفع خستگى دارد كه آن استراحت اهميتش كمتر از آن كار نيست، زيرا بدن وى را آماده براى شروع به كار ديگر مى كند. روح انسان نيز چنين است؛ مسائل پيچيده علمى و حل مشكلات اجتماعى و سياسى و فرهنگى او را خسته مى سازد. بايد به او آرامش داد; آرامش آن از طرق مختلفى تأمين مى شود. گاه رفتن به دامان طبيعت و ديدن مناظر زيبا، باغ ها و گلستان ها، آبشارها و سبزه ها و شنيدن صداى مرغان چمن و مشاهده پرندگان زيبا و گاه به وسيله شنيدن طنزهاى پرمعنا و گاه گفت و گوهاى دوستانه با رفقاى مورد علاقه و گاه مطالعه تاريخ پيشينيان. همه اينها مى تواند به روح خسته انسان آرامش دهد؛ ولى از همه مهم تر همان سخنان زيباى حكمت آميز است كه گاه....
✅ ادامه دارد......
📚شرح پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام
آیت الله مکارم شیرازی حفظهالله، ذیل حکمت ۹۱ نهجالبلاغه
#شعبان #امیرالمؤمنین علیهالسلام
@astanehmehr
💫کارگاه مخصوص دختران جوان ۱۸ ساله به بالا
💘 مهارتها وآمادگیهای پیش از ازدواج
💠 کارگاهی مفید وکاربردی رایگان
💠 برخورداری از مباحث استاد گرانقدردکترجمشیدی
💠 همراه اعطای گواهینامه معتبر
💛 شناخت خود و دیگران
💚 مدیریت هیجانات
🧡 روابط قبل از ازدواج
💔 ناکامی ها ومقابله باآن
❤️ عشق وعاشقی
💙انتخاب درست
💖شناخت شریک زندگی آینده
زمان: ۷ ، ۸ ،۱۴ و ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ساعت۹ الی۱۲
مکان: صحن صاحب الزمان(علیه السلام) روبروی کفشداری۱۲ امورفرهنگی خواهران طبقه بالا
ثبت نام محدود فقط در سایت 👇
https://astanehmehr.amfm.ir/mahrat_ezdevag/
#خاطرات_مامان۳۰
#شیطنتهای شیرین
از اون شب تا مدت40 پنجاه شب این روش جواب میداد و محمدجواد در کمد بعد از نیم ساعت چهل دقیقه میخوابید بقول احسان اکسیژنش کم میشده و بیهوش میشده که میخوابیده😁
بعد از اون مدت وقتی بزرگتر شد دیگه کلکمون جواب نمیداد و با پاهاش به در میکوبید
قشنگ فهمیده بود اونطرف رهایی از خوابه و اینطرف خواب😐
جالب بود انقد که از این بچه شیطنت می بارید توی خواب هم میخندید و مارو گول میزد گاهی فکر می کردیم بیدارشده و عزا میگرفتیم.اما خلاصه خوابهای نیم ساعته ش بعد از هر دوساعت تلاش به نتیجه میرسید و نیم ساعتی میخوابید.توی اون نیم ساعتها منم میخوابیدم و اما لذتش بعد از نیم ساعت که برام مث دو دقیقه بود برباد میرفت😂
یادم می اومد سال گذشته این موقع چه بساط سکوتی توی این خونه برپا بود و صدای پای مورچه رو میشد شنید.یادش بخیر از بیکاری رمان مینوشتم و اوقات فراغتم رو بازی رایانه ای انجام می دادم.مرحله آخر بازی بودم که محمدجواد لگد محکمی بهم زد و مجبورم کرد از جام پاشم.جاش بد بود و من غرق بازی نفهمیده بودم😕
اما بازم الان که لحظه ای وقت نمیکنم موهامو شونه کنم به اون دلتنگی و غربت بیهوده می ارزه.خدا قسمت همه ی ارزومندا کنه😉
محمدجواد توی روز غرغر میکرد و اواز میخوند.تازه قد یه سنجاب کوچولو بود که برام آواز خوندنش رو به نمایش میذاشت. این بچه ی نود و نهی بااین سنش
یه بازی بلد بود 😳 به ولله... از توی اتاق که میرفتم اشپزخونه صدام میکرد و میگفت هااااا
اولین بار گفتم باخودش داره صدا در میاره اما بعد دیدم واقعا داره منو صدا میکنه. گفتم هاااا
دوباره گفت هاااا... و این شد بازی مامان و پسرش.🌸
وقتی احسان می اومد خونه پاهاشو پرواز می داد انگار که داشت شنا میکرد.ذوق می کرد و لبخند میزد با دهنش فوت میکرد و صدای دهنش خنده دار میشد.یبار هم انقد که باهاش حرف زدیم و عروسک بازی کردیم سنجاب کوچولومون واقعا حرف زدو در جواب احسان که میپرسید من کی یم گفت عبابا😍😍😍ماهم کلی برای بچه سه ماهه دست زدیم و جیغ کشیدیم باور نکردنی بود هم حرف زدن احسان هم مشت کوبیدن میثم به دیوار اتاقمون😬
بیچاره حورای عزیزم ...
نمیخواستم تعریف کنم اما باید بدونید که دوباره رفته خونه پدرش.دوباره میثم کارهای بیهوده و عجیبش رو از سر گرفته بود و چندین روز بعد از تولد محمدجواد بودکه ریحانه و حورا رو برای دیدن پدر و مادرش به شهرشون برده بود و هیچ نمی رفت دنبالش.هر دفعه حورا زنگ میزد و می پرسید میثم به خونه میاد یانه.ما می دیدیم که میاد و فرداش انگار نه انگار میره سرکار و اخر شب باز میاد خونه. اما خبری از اومدن حورا و ریحانه به خونه نبود . از حورا می پرسیدم چرا نمیاد دنبالتون میگفت بخدا نمیدونم ابجی. هیچ دلیلی نمی بینم.میگفت حتی همه بهش تلفن می کنیم اما اون جواب تلفن مارو نمیده.
خلاصه کلا موجود عجیبی بود . در عین حال بسیار محترم و مظلوم هم بنظر می رسید و گرم سلام و احوالپرسی میکرد.😕
خیلی از دیوار کوبی میثم خجالت کشیدیم ساعت ده و نیم شب بود. محمدجواد تازه سروصداش گرفته بود و تصمیم گرفتیم تو هوای خوش اول تابستون بریم کالسکه سواری.آرزویی که در گذشته با دیدن هرکسی با بچش در سرم می پروروندم. چه لذتی داشت اولین بار ما و کالسکه سواری بچمون و اون غروری که از داشتن بچه در وجودمون موج میزد. همه چیز لذت بخش بود ولی نه در اون حد که بشه شغل شبانمون و آقای معتاد رو مجبورشیم هرشب به گردش با کالسکه ببریم بیرون.😭
✍ مطهره پیوسته
🥳⛄🥳⛄🥳⛄🥳⛄
@astanehmehr
🍃 #مهر_و_ماه
شمیم شادی شعبانیه، فضا را پر کرده.
تبریک و شادباش است که ورد زبان آدم و مَلَک شده.
نورباران میکنند حرم زیبایتان را، و تلاطم پرچمهای میلاد از رفت و آمد باد، شور و نشاط را به قلبهای عاشقان سرازیر میکند.
فرسنگها فاصله داریم تا کربلای عشق... ولی دلخوشیم به حرم شما و خواهرتان.
🍃 ما که از خاک کربلا دوریم
خوب شد مشهد الرضا داریم 😊
#شعبان #امام_رضا
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلاماللهعلیها
@astanehmehr
May 11
#عرض_ارادت
با نگاهش حال ما را دگرگون میکند
عشق او خورشید را این گونه مجنون میکند
📸فاطمهعباسی
〰️⚜〰️⚜〰️⚜〰️
@astanehmehr
4_5958377639767966342.mp3
3.81M
🎙 سماواتی
#مناجاتشعبانیه
🔷️🔹️💠🔹️🔷️
@astanehmehr