eitaa logo
آستانِ مهر
6.3هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
61 فایل
کانال رسمی «فرهنگی خواهران» آستان مقدس حضرت معصومه علیهاالسلام ✔اطلاع رسانی اخبارخواهران حرم Admin: @karimeh_135 @Mehreharam سایت 🌐astanehmehr.amfm.ir اینستاگرام: https://Instagram.com/astanehmehr ایتا: https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 رهبر انقلاب: اگر امروز مفاهیم حق و عدل و انسانیت با ارزش است به خاطر مجاهدت ها و فداکاری های امیرالمومنین است. 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
Ali.Fani.Tamame.Jano.Del.Mp3.256kbps_p30download.com.mp3
8.69M
🔈 🔸جانم علی(ع)، با صدای علی فانی 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
🔺 طهارت الکل های ضدعفونی کننده 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
🔈 🔘 ارائه ختم های ثقلین به نیت تعجیل در ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف و رفع بلایا 🔹مهلت قرائت ختم ها تا 23 اسفند 🔸جهت شرکت در ختم ها به آیدی های زیر پیام دهید: @karimeh_136 @karimeh_137 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
آستانِ مهر
📖 #داستان جذاب و عاشقانه اینک شوکران (قصه شهید منوچهر مدق) 🍃قسمت سی و ششم🍃 به هق هق افتاده بودم. گ
📖 جذاب و عاشقانه اینک شوکران (قصه شهید منوچهر مدق) 🍃قسمت سی و هفتم🍃 گوشه ی آشپزخونه تک مبلی گذاشته بودم. می نشست آنجا. من کار میکردم و او حرف میزد. خاطراتش را از چهار سالگی تعریف میکرد. منوچهر حوس کرده بود با لثه هاش بجود. سالها غذاش پوره بود. حتی قرمه سبزی را که دوست داشت فرشته برایش آسیاب می کرد که بخورد. اما آن روز حاضر نبود پوره بخورد. فرشته جگرها را دانه دانه سرخ می کرد و می گذاشت دهان منوچهر. لپش را می کشید و قربان صدقه ی هم می رفتند. دایی آمده بود بهشان سر بزند. نشست کنار منوچهر. گفت: این ها را ببین عین دوتا مرغ عشق می مانند. از یک چیز خوشحالم و تاسف نمی خورم، اینکه منوچهر را دوست داشتم و بهش گفتم. از کسی هم خجالت نمی کشیدم. منوچهر به دایی گفت: یک حسی دارم ولی بلد نیستم بگویم. دوست دارم به فرشته بگویم از تو به کجا رسیدم اما نمی توانم. دایی شاعر است. به دایی گفت: من به شما می گویم. شما شعر کنید. سه چهار روز دیگر که من نیستم، برای فرشته از زبان من بخوانید. دایی قبول کرد. گفت: می آورم خودت برای فرشته بخوان. منوچهر خندید و چیزی نگفت. بعد از آن نه من حرف رفتن می زدم نه منوچهر. اما صبح که از خواب بیدار می شدم آنقدر فشارم پایین می آمد که می رفتم زیر سرم. من که خوب می شدم. منوچهر فشارش می آمد پایین. ظاهرا حالش خوب بود. حتی سرفه هم نمی کرد. فقط عضلات گردنش می گرفت و غذا را بالا می آورد. من دلهره واضطراب داشتم. انگار از دلم چیزی کنده می شد. اما به فکر رفتن منوچهر نبودم. ظهر سه شنبه غذا خورد و خون و زردآب بالا آورد. به دکتر شفاییان زنگ زدم. گفت: زود بیاوردش بیمارستان. عقب ماشین نشستیم. به راننده گفت: یک لحظه صبرکنید. سرش روی پام بود. گفت: سرم را بگیر بالا. خانه را نگاه کرد. گفت: دو سه روز دیگر تو برمیگردی. نشنیده گرفتم. چشم هاش را بست. چند دقیقه نگذشته بود که پرسید: رسیدیم؟ گفتم: نه چیزی نرفته ایم. گفت: چقدر راه طولانی شده بگو تندتر برود... 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 تو رفتی و من موندم و یه علم موند رو شونه من... 🏴 سالروز رحلت حضرت زینب کبری سلام الله علیها تسلیت باد. ◾️◾️◽️◾️◾️ کانال رسمی «امور فرهنگی خواهران» آستان مقدس @astanfarhangi
📜 پيامبرصلی الله عليه وآله فرمودند: هر كس بر مصيبت‏ های اين دختر (زينب‏ عليها السلام) بگريد ، همانند كسی است كه بر برادرانش، حسن و حسين‏ عليهما السلام، گريسته باشد. (وفيات الأئمه، ص ۴۳۱) ◾️◾️◽️◾️◾️ کانال رسمی «امور فرهنگی خواهران» آستان مقدس @astanfarhangi
🏴 السَّلامُ علیکِ یا بِنتَ سَیِّدِ الأَنبیاء السَّلامُ علیکِ یا بنتَ صاحِبَ الحَوضِ واللِّواءِ السَّلامُ علیکِ یا بنتَ مَن عُرِجَ إِلی السَّماءِ و وُصِلَ إِلی مَقامِ قابَ قوسَینِ أَو أَدنی السَّلامُ علیکِ یا بنتَ نَبِیِّ الهُدی وَسَیِّدِ الوَری و مُنقِذِ العِبادِ مِنَ الرَّدی درود بر تو باد ای دختر سرور پیغمبران درود بر تو باد ای دختر صاحب حوض کوثر و صاحب پرچم درود بر تو باد ای دختر کسی که بالا برده شد به سوی آسمان و وصل شد به مقام مرتبه ی قاب قوسین یا نزدیکتر درود بر تو باد ای دختر پیغمبر هدایت و سرور آفریدگان و نجات دهنده ی بندگان از هلاکت و نابودی بخشی از زیارتنامه حضرت زینب علیهاالسلام ◾️◾️▫️◾️◾️ با انتشار و تبلیغ کانال آستانِ مهر، شما هم می‌توانید خادم افتخاری حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها باشید. کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
🔈 #اطلاع_رسانی 💠 ویژه برنامه اعمال ام داوود ◾️ و عزاداری رحلت حضرت زینب سلام الله علیها 🔸 سه شنبه بیستم اسفند ماه 📺 #پخش_زنده از شبکه نور و شما از ساعت 14:30 و پخش زنده قرائت دعا و عزاداری از شبکه دو سیما از ساعت 17 ◾️▪️▫️▪️◾️ کانال رسمی آستان مقدس #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها @astanqom
29.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎 🎞 خوش زبانی و پرهیز از دعوای کلامی در زندگی مشترک یکی از شاخصه های زن موفق است؛ در سخنان این هفته حجت الاسلام و المسلمین تراشیون ◾️◾️▫️◾️◾️ کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
هدایت شده از آستانِ مهر
🔈 🔘 ارائه ختم های ثقلین به نیت تعجیل در ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف و رفع بلایا 🔹مهلت قرائت ختم ها تا 23 اسفند 🔸جهت شرکت در ختم ها به آیدی های زیر پیام دهید: @karimeh_136 @karimeh_137 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
🦋 🔹 کسی نمی داند، شاید سال گذشته در این ایام، زمانی که حاج قاسم به عنوان فرمانده مدافعین حرم عقیله بنی هاشم اینگونه در کنار این حرم ملکوتی گریه می کرد امضای شهداتش را از این بانوی بزرگوار گرفته بود... گوارای وجودش که لیاقت او نیز همین بود.باشد که ما جاماندگان نیز به قافله ی شهدا بپیوندیم. آمین یارب العالمین ✍"محمدصالحی" ◾️◾️◽️◾️◾️ کانال رسمی «امور فرهنگی خواهران» آستان مقدس @astanfarhangi
هدایت شده از موزه فاطمی
🖼 🔰 نام اثر: تابلو قطاعی دعای نادعلی. 🔸 نوع هنر: خط نستعلیق و قطاعی 🔹 خطاط: دیوان علی شیرازی. 🔸 بانی اثر: امداد علی شاه. 🔹 تاریخ اثر: ۱۳۱۱ هجری قمری. 🔸 قدمت: دوره قاجار؛ ۱۳۰سال پیش. 🔰 محل نگهداری: گنجینه موزه آستان مقدس فاطمی. 📝متن اثر شعر نادعلی صغیر است که در جلد۲۰ بحارالانوار ص ۷۳ نقل شده است: "نَادِ عَلِيّاً مَظْهَرَ الْعَجَائِبِ تَجِدْهُ عَوْناً لَكَ فِی النَّوَائِبِ كُلُّ هَمٍّ وَ غَمٍّ سَيَنْجَلِي بِوَلَايَتِكَ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ" - فراز پایانی نوشته، برگرفته از دعای "نادعلی کبیر" است: "یااَبالغَیثِ اَغِثنی یا علی بِلُطفِکَ الخَفیَّ" 🕌 "نادعلی" از دعاهای مشهوری است که خواندن آن فضیلت و ثواب بسیاری دارد و موجب تالیف و تسخیر قلوب، استجابت دعاها و برآورده شدن حاجات است. این دعا حرزی است که همراه داشتن آن دفع شر و بلا می کند. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ همراه ما باشید در تالار مجازی موزه آستان مقدس فاطمی 🔰 @haramqom_museum📲
💠 رهبرانقلاب: انجام تکلیف الهی عظمت‌آفرین است. «همه‌ی ائمه‌ی ما، دختران و مادران و خواهرانی داشتند؛ اما کو یک نفر مثل زینب کبری؟ نسبت‌ها هرگز نمیتوانند چنین عظمتی را خلق کنند. ارزش زینب کبری، به خاطر حرکت عظیم او بر اساس تکلیف الهی است.» ۱۳۷۰/۰۸/۲۲ ◾️◾️◽️◾️◾️ کانال رسمی «امور فرهنگی خواهران» آستان مقدس @astanfarhangi
🔸شما هم دعوتید به خانه ی مهر، خانه ای مملو از شادی و آرامش. 🔸آستان مهر برای همه خانواده ها برنامه ای ویژه دارد. به بپیوندید تا در این روزها از برنامه‌های متنوع بهره‌مند شوید، در مسابقه شرکت کنید و جایزه ببرید و همراه خانواده شاد‌ترین لحظات را رقم بزنید. 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
🔻 🔸باور اینکه مهارت و تصویر ذهنی مثبت انجام آن کار را داریم 🔸زمانی که شما رفتاری داشته باشید، برای ساختن یک زندگی و انجام فعالیت‌های گوناگون به شیوه دلخواه‌تان مطمئن خواهید بود. 💎 اعتماد به نفس ، چهار ویژگی دارد: 🔸اعتماد به برای انجام کارها 🔸اعتماد به توانایی‌تان برای پیگیری یک کار و داشتن برای به انجام رساندن آن 🔸اعتماد به توانایی‌تان برای حل مشکلات 🔸اعتماد به توانایی‌تان برای کمک گرفتن از دیگران 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
آستانِ مهر
#خانه_ی_مهر 🔸شما هم دعوتید به خانه ی مهر، خانه ای مملو از شادی و آرامش. 🔸آستان مهر برای همه خانواد
🔈 🔘 ارائه ختم های ثقلین به نیت تعجیل در ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف و رفع بلایا 🔹مهلت قرائت ختم ها تا 23 اسفند 🔸جهت شرکت در ختم ها به آیدی های زیر پیام دهید: @karimeh_136 @karimeh_137 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
آستانِ مهر
📖 #داستان جذاب و عاشقانه اینک شوکران (قصه شهید منوچهر مدق) 🍃قسمت سی و هفتم🍃 گوشه ی آشپزخونه تک مبل
📖 جذاب و عاشقانه اینک شوکران (قصه شهید منوچهر مدق) 🍃قسمت سی و هشتم🍃 از بیمارستان نفرت داشت. گاهی به زور می بردیمش دکتر. به دکتر گفتم: چیزی نیست. فقط غذا توی دلش بند نمی شود. یک سرم بزنید برویم خانه. منوچهر گفت: من را بستری کنید. بخش سه بستری شد، اتاق سیصد و یازده. توی اتاق چشمش که به تخت افتاد، نفس راحتی کشید و خدا را شکر کرد که رو به قبله است. تا خواباندیمش رو تخت سیاه شد. من جاخوردم. منوچهر تمام راه و توی خانه خودش را نگه داشته بود. باورم نمی شد این قدر حالش بد باشد. انگار خیالش راحت شد تنها نیستم. شب آرام تر شد. گفت: خوابم می آید ولی چیز تیزی فرو می رود توی قلبم. صندلی را کشیدم جلو. دستم را بالای سینه اش گرفتم و حمد خواندم تا خوابید. هیچ خاطره ی خوشی به ذهنش نمی آمد. هرچه باخودش کلنجار می رفت، تا می آمد به روزهایی فکرکند که می رفتند کوه، باهم مچ می انداختند، با عصا دور اتاق دنبال هم میکردند و سر به سر هم می گذاشتند، تفال دایی می آمد در دهانش. منوچهر خندیده بود، گفته بود: سه چهار روز دیگر صبر کنید. نباید به این چیزها فکر میکرد. خیلی زود با منوچهر برمیگشتند خانه. ازخواب که بیدارشد، روی لبهاش خنده بود. ولی چشم هاش رمق نداشت. گفت: فرشته، وقت وداع است. گفتم: حرفش را نزن. گفت: بگذار خوابم را بگویم، خودت بگو، اگر جای من بودی می ماندی توی دنیا؟ روی تخت نشستم. دستش را گرفتم. گفت: خواب دیدم ماه رمضان است و سفره ی افطار پهن است. رضا، محمد، بهروز، حسن، عباس، همه ی شهدا دور سفره نشسته بودند. بهشان حسرت میخوردم که یکی زد به شانه ام. حاج عبادیان بود. گفت: بابا کجایی؟ ببین چه قدر مهمان را منتظر گذاشته ای. بغلش کردم و گفتم: من هم خسته ام. حاجی دست گذاشت روی سینه ام. گفت: با فرشته وداع کن. بگو دل بکند. آن وقت می آیی پیش ما. ولی به زور نه. اما من آمادگی اش را نداشتم. گفت: اگر مصلحت باشد خدا خودش راضیت می کند... 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
📜 امام علی علیه السلام: در اوج سختی گشایش است و چون حلقه های بلا و گرفتاری تنگ آید آسایش نمودار شود. 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
📰 🔘برگزاری کلاس‌های مرکز قرآن و حدیث کریمه اهل بیت سلام الله علیها در رسانه اجتماعی شرایط به وجود آمده در جامعه، باعث برگزاری دوره های مرکز قرآن و حدیث حرم بانوی کرامت، در پیام رسان اجتماعی ایتا شده است . با توجه به تعطیلی مراکز آموزشی و همچنین کلاس‌های حضوری مرکز قرآن و حدیث کریمه اهل بیت علیهاالسلام، فراگیران قرآنی می‌توانند برای استفاده از معارف قرآنی، حدیثی و همچنین بهره‌وری و استفاده بیشتر در ایام فراغت، آموزش‌های این مجموعه را به صورت غیرحضوری در گروه‌های ایتا دنبال کنند. ۲۰ گروه از کلاس‌های معارفی مانند ترجمه مفاهیم، مصحف، ادعیه و تربیت فرزند، با حضور استاد و فراگیران در ایتا تشکیل شده است. علاقمندان برای اطلاع از زمان ثبت‌نام ترم آینده می‌توانند به سایت مرکز قرآن و حدیث به نشانی qhkarimeh.ir مراجعه کنند. 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr
آستانِ مهر
📖 #داستان جذاب و عاشقانه اینک شوکران (قصه شهید منوچهر مدق) 🍃قسمت سی و هشتم🍃 از بیمارستان نفرت داشت
📖 جذاب و عاشقانه اینک شوکران (قصه شهید منوچهر مدق) 🍃قسمت سی و نهم🍃 گفتم: قرار ما این نبود. گفت: یک جاهایی دست ما نیست. من هم نمی توانم دور از تو باشم. گفت: حالا می خواهم حرف های آخر را بزنم. شاید دیگر وقت نکنم. چیزی هست روی دلم سنگینی می کند. باید بگویم، توهم باید صادقانه جواب بدهی. پشتش را کرد. گفتم: می خواهی دوباره خواستگاری کنی؟ گفت: نه این طوری هم من راحتترم هم تو. دستم را گرفت. گفت: دوست ندارم بعد از من ازدواج کنی. کسی جای منوچهر را بگیرد؟ محال بود. گفتم: به نظر تو، درست است آدم با کسی زندگی کند، اما روحش با کس دیگر باشد؟ گفت: نه. گفتم: پس برای من هم امکان ندارد دوباره ازدواج کنم. صورتش را برگرداند رو به قبله و سه بار از ته دل خدا را شکر کرد. او هم قول داد صبر کند. گفت: از خدا خواسته ام مرگم را شهادت قرار بدهد، اما دلم می خواست وقتی بروم که تو و بچه ها دچار مشکل نشوید. الان می بینم علی برای خودش مردی شده، خیالم از بابت تو و هدی راحت است. نفس هاش کوتاه شده بود. کمی راهش بردم، دست و صورتش را شستم و نشاندمش و موهاش را شانه زدم. توی آینه نگاه کرد و به ریش هاش که کمی پر شده بودند و تک و توک سیاه بودند دست کشید. چند روز بود آنکادرشان نکرده بودم. تکیه داد به تخت و چشمهاش را بست. غذا را آوردند. میز را کشیدم جلو. گفت: نه آن غذا را بیاور. با دست اشاره می کرد به پنجره. من چیزی نمی دیدم. دستم را گذاشتم روی شانه اش. گفتم: غذا اینجاست. کجا را نشان می دهی؟ چشم هاش را بازکرد. گفت: آن غذا را می گویم. چه طور نمی بینی؟ چیزی هایی می دید که نمی دیدم و حرف هاش را نمی فهمیدم. به غذا لب نزد. دکتر شفاییان را صدازدم. گفت: نمی دانم چطور بگویم، ولی آقای مدق تا شب بیشتر دوام نمی آورد. ریه سمت چپش از کار افتاده. قلبش دارد بزرگ می شود و ترکش دارد فرو می رود توی قلبش. دیگر نمی توانستم تظاهر کنم. از آن لحظه اشک چشمم خشک نشد. منوچهر هم دیگر آرام نشد. از تخت کنده می شد. سرش را می گذاشت روی شانه ام و باز می خوابید. از زور درد نه می توانست بخوابد، نه بنشیند... 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr