قشنگ اینطوریه که از هشت صبح نشستم تو کتابخونه و حتی یه سوال نتونستم بخونم، خمیازه میکشم و با غم و اندوه فراوان خرچ خرچ چیپس میخورم .
شما یادتون نمیاد ولی یه زمانی تو همین ایتا ادا خرابا درآوردن خیلی حرکت شاخی بود
هر وقت جایی خواستیم دهن باز کنیم انتقادی کنیم ، پیشنهادی بدیم ، کاری انجام بدیم؛ یکی زارتی زد تو دهنمون که شما صفر سن داری حرف نزن ، نشد بگیم خب آقا ، شما که کبر سن داری و این همه دبدبه و کبکبه چه گلی به سرت گرفتی؟