استاریسم؛
سوم دبستان، روز اول مدرسه، همون بار اول که دیدمش از قیافه کیوت و دندونای خرگوشیش خوشم اومد ، براش دس
البته دوباره دیدمش ، دستای یه نکبت رو گرفته بود و تو حیاط مدرسه داشتن بازی میکردن و من با چشمای اشکی نگاشون میکردم.
فک نکنید بعد اون من تنها شدم و وفادار موندم، سریع با یه دختر قهوهای دوست شدم که اون زمانایی که باهم دعوا نمیکردیم داشتیم از گراز خونگیمون و کمدی که میتونه والیبال بازی کنه برای همدیگه قپی میومدیم