با وجود همه فشارها و تشویشها من عاشق روزای شلوغمم ، روزایی که ۷ صب با کولهپشتی سنگینم از خونه میزنم بیرون و شبا بدو بدو خودمو میرسونم خونه و شام خورده و نخورده بی هوش میشم، فصل امتحانات رو هم دوس دارم حتی با وجود اضطراب،ازینکه برای هر روزم برنامه و هدف داشته باشم لذت میبرم، با وجود وحشتناک بودن غول کنکور ، حتی کنکور رو هم دوس دارم اگر به زندگیم هدف ببخشه و منو ازین باتلاق نجات بده
خودخواهی قشنگ تو سالن مطالعه کتابخونه موج میزنه، نمیدونم واقعا چی میشه بعد یه ماه کتابخونه رفتن رو صندلیهای کتابخونه هم حس مالکیت پیدا میکنید؟
انقدر خسته و داغونم که فقط دلم میخواد یه عباساقایی رو پیدا کنم بریم باهم بستنی بخوریم
نزدیک ترین تجربه من به زندگی لاکچری اونجا بود که رفتیم تو یه کافه خیلی باکلاس دستامونو شستیم اومدیم بیرون
کل سالو از تنهایی مینالیدم الان از اینکه یکی چسبیده بهم، واقعا خودمم نمیدونم چه مرگمه
میدونین بعد یه عمر دیگه واقعا حوصله هر روز هر روز منت کشی رو ندارم، حوصله قربون صدقه و کوفت و زهرمار الکی رو ندارم، یه انسان بالغ لازم دارم و روابط مسالمت آمیز
جدا درک میکنم از یه سری رفتارها و یه سری انسانها خوشتون نیاد، ولی اینکه توقع دارین اونا بر اساس خوشآمد شما تغییر کنن واقعا آزار دهندهاست
باور بفرمایید تو این وضع زیبای اقتصاد مردم اسپانسر شکم شما نیستن، لطفا دنگ چیزی که کوفت میکنید رو بدین