🌹به یاد شهید #مصطفی_مازح
در سالروز فتوای تاریخی امام خمینی(ره) مبنی بر ارتداد سلمان رشدی
#فتوای_25بهمن
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
💚سلام به چهارده معصوم(ع):
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ
🌷⃟ *صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيَّ بْنُ جَعْفَرٍ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي
🌷⃟ *صَلِي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ
🌷⃟ *صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
سلام عزیزان
اموات رو فراموش نکنید
طبق برنامه روزانه حتی برنامه های ویژه تری مثل پرداخت رد مظالم ، صدقه و......میتونید اموات رو شربک کنید
همه ما میتونیم هر کاری که در طول روز انجام میدیم همه اموات رو شریک کنیم
با توکل به خدا و با آرزوی سلامتی و ظهور امام عجل الله و به یاد شهید والامقام شهید مدافع حرم حسین هریری
🌷وبقیه اموات وشهیدان خدایا یاریم کن تا بهترینها رابه نیت پدر مادر حضرت فاطمه زهرا سلام الله انجام دهم 🌷و ان شاءالله دراین روزشهید گرانقدر شهید مدافع حرم حسین هریری
🌷 وبقیه اموات سر سفره پر برکت حضرت زهرا سلام الله میهمان ویژه باشن
🔴شهید مدافع حرمی که رفت تا انتقام سیلی مادر را بگیرد/حسین هریری با نام جهادی «سید عمار»
°•[🕊🌺🌿]•°
《اسیری حضرت زینب(س) و غم رقیه(س) در مقابل چشمانت میآید که اینگونه رگ غیرتت بلند میشود و برای دفاع از حرم اهل بیت(ع) سر از پای نمیشناسی.》
💠تخریب چی شهید حسین هریری، متولد سال ۶۸ بود و کارشناسی حقوق را از دانشگاه قوه قضاییه دریافت کرد و در قطار شهری مشهد مشغول به کار بود؛ از کودکی در پایگاه بسیج مسجد هجرت حوزه یک عمار حضور و فعالیت داشت و در برپایی تمامی برنامههای قرآنی، نماز جماعت، نماز جمعه پیش قدم میشد.
پیش از شهادت نیز به سوریه اعزام شده بود ولی قسمت بود در اربعین حسینی پیکر مطهرش در زادگاهش تشییع شود؛
از سالهای گذشته که او را میشناختم، عشق به جهاد و دفاع از حرم اهل بیت(ع) را داشت و نیت کرده بود که برای دفاع از حرم بی بی زینب(س) به سوریه برود.
پدر و مادر این شهید در نجف مستقر بودند ولی با شهادت شهید حسین هریری به مشهد آمدند و در مشهد به آنها خبر شهادت فرزندشان را دادند؛ پدر شهید هریری از رزمندگان جبهه و جنگ بود و در تمامی مراسمات شهدای فاطمیون و مدافعان حرم حضور داشت.
پدر و مادر شهید هریری روحیه جهادی و دفاع مقدسی داشتند، مادر شهید روحیه زینبی داشت و با افتخار میگفت که سایر فرزندانم نیز باید اسلحه دستشان بگیرند و فدایی راه زینب(س) شوند.
پیش از آنکه شهید هریری به سوریه عزام شود پیامی را به دوستان خود ارسال میکند و در آن میگوید، «میروم تا انتقام سیلی مادرم را بگیرم».
زیبایی چهره شهید حسین هریری باعث شده بود در جبهه مقاومت اسلامی به "«قمر فاطمیون»"🌙 معروف شود....
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿
🌻🌿۴ ماه و ۲ روز عاشقی به روایت همسر شهید حسین هریری/ قمر فاطمیون🌙
•[❣🕊☘ ]•
《چهرهاش از آن چهرههای کاریزماتیک و خاص بود. این حرف من نیست. هرکس حسین را دیده بود، میگفت چهرهاش است؛ از آن چهرههای خاصی که رنگوروی شهادت دارد.» چندباری از سر شوخی به او گفتم: «حسینآقا! حسینجانم! میدونی چقدر چهرهت رو دوست دارم؟»
هردفعه که این جمله را میگفتم، نگاهی خاص به من میکرد و من فوری ادامه میدادم: «به جون زهرا، نمیخوام بگم که برای دفاع از حرم نرو؛ برو، اما فقط قول بده مراقب چهرهت باشی.»
دقیقا سهماهی از عقدمان گذشته بود که محرم شروع شد. آن سال شهرداری در طرحی با عنوان «همه خادمالرضاییم» عکس تعدادی از مشاغل و مردم مشهد را روی بیلبوردهای شهری نصب کرد. یکی از آدمهای داخل آن عکس، حسین من بود. آن روزها و قبل از آنکه حسین برای آخرینبار به سوریه برود، عکسی از چهرهاش با همان لباس دفاع مقدس گرفتند. آن تصویر تا مدتی روی بیلبوردهای شهر بود. حسین رفت و من با چهرهاش روی بیلبوردهای خیابانهای شهر ذوق میکردم. ۱۰ روز نگذشته بود که او برگشت. حسین من آمد، روی دست مردم. با چهرهای که ترکشها گلگونش کرده بودند.》
🔴متولد ۷۶ است. از آن دهههفتادیهای خاص، از آنهایی که رفتار و حرف زدنش برخلاف سن شناسنامه ای، بوی پختگی دارد.
انگار سالهای سال راوی مدافعان حرم بوده است. زهرا سادات رضوی، همسر شهید حسین هریری، راوی چهار ماه و دو روز از خوشترین روزهای زندگیاش است.
صحبتمان با زهرا خانم یک ساعت و ۴۰ دقیقهای طول میکشد و او خاطراتش را از شب خواستگاری تا شب خداحافظی با این شهید مدافع حرم روایت میکند.
🌹عهدی از جنس جهاد
روایت زهرا خانم از ماه رمضان سه سال قبل و شبهای خواستگاری شروع میشود: «دقیقا اولین روز ماه رمضان سال ۹۵ بود که مادر حسین آقا برای خواستگاری با مادر من صحبت کرد؛ البته خانوادههای ما از مدتها قبل با هم آشنا بودند.
پدرم بازرس شرکت قطارشهری است. آن زمان حسینآقا هم در مجموعه بازرسی قطارشهری مشهد کار میکرد. حسینآقا همان جلسه اولی که به خواستگاری آمد، از خواست قلبیاش گفت: «زندگی با من شرایط خاصی داره و من ترجیح میدم همین اول به شما بگم. من تا هر وقت که صحبت از دفاع و حریم و امنیت باشه، آروموقرار ندارم.
من نمیتونم تو این دنیا باشم،اما بگم بیخیال اینکه چه اتفاقی برای بقیه میفته. من اگر الان که جوونم از جوونیم برای دفاع استفاده نکنم، نمیتونم بعداً جلوی بچهم سرم رو بلند کنم.ببینید من تا هر وقت و هر زمان که فرمان جهاد بدن، میرم.»
حرفهایش را پشتسر هم میگفت و من همانطور که چشم به زمین دوخته بودم، جملاتش را در ذهن مرور میکردم. گاهی هم تصور میکردم اگر همسر او باشم و او برای جهاد برود، چهکار میکنم
همه اتفاقات حتی آخرین حالت را که شهادت او بود، مرور کردم.در همین حالواحوال بودم که حسین جمله آخرش را گفت:«میدونم خواسته بزرگیه، اما میخوام بادقت فکر کنین، بعد جواب بدین.»
🌹آینده روشن مدافعان حرم
حرفهای زهرا خانم با بوی چای دمکشیده و صدای استکانهای پرچای برای لحظاتی قطع میشود. مادرش با سینی چای وارد اتاق میشود:«بفرمایید چای!»
صحبت زهرا خانم با حال دگرگون آن روزهایش ادامه مییابد: «روزهای سختی بود؛ چون باید تصمیم مهمی میگرفتم و پای تصمیمم میماندم. آن روزها هرکس که مرا میشناخت،با هر زبانی که میتوانست،به من میفهماند که این کار را نکنم
میگفتند تو سنی نداری.میگفتند در هجدهسالگی همسرت را از دست میدهی میگفتند داعش به کسی رحم نمیکند میگفتند آینده مدافعان حرم روشن است»
با همه این حرفها چندروزی فکر کردم. باید خودم را در این چند روز حلاجی میکردم که آیا توان و تحمل نبودنش را دارم؟
یکی از آن شبها برای افطار سر مزار شهدا رفتیم. بعد افطار از خانواده خواستم که سر مزار شهدا خلوت کنم. دنبال چیزی بودم که آرامم کند
آن شب،شب عجیبی بود.انگار شهدا مرا بهسمتوسوی خودشان میکشاندند. همه حرفهای دلم را به شهدا گفتم و برای گرفتن این تصمیم بزرگ،مصمم و آرام شدم
مراسم بلهوبرون من و حسینآقا نیمه ماه مبارک رمضان که شب میلاد امام حسنمجتبی (ع) بود، برگزار شد
آن شب بزرگترها قرارومدار عقدمان را برای روز عید فطر گذاشتند»
🌹رفت به خاطر هدفش
زهرا خانم روزهای عقدش را با شوق به تصویر میکشد: «چه روزهایی بود! شوخیها تفریحها.خیلیها فکر میکنند هرکسی که مدافع حرم یا رزمنده شد، هیچ خوشی و تفریحی ندارد، اما حسین من اینطور نبود
کارش را انجام میداد و از تفریح و با من بودن هم کم نمی گذاشت. همان سهماهی که باهم بودیم، چندبار به ماموریت رفت و حتی یکبار برای ماموریتی چندروزه راهی خواف شد، اما وقتی که برگشت، با وجود آنکه خسته بود، باهم بیرون رفتیم.»
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━