✅خواندن نماز لیلة الدفن برای چند نفر
♦️سؤال: آیا می توان یک نماز (لیلة الدفن، وحشت) را برای چند نفر خواند؟
💠 جواب: خواندن یک نماز لیلة الدفن برای چند نفر به امید ثواب، مانعی ندارد.
سلام
نماز شب اول قبر شهدا فراموش نشود .
طریقه خواندن نماز شب اول قبر :
در رکعت اول بعد از حمد، یک مرتبه آیة الکرسی و در رکعت دوم بعد از حمد، ده مرتبه سوره قدر بخواند، و بعداز سلام نماز بگوید: « اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمدٍ وَ آلِ مُحمدٍ وَ ابْعَثْ ثَوابَها اِلی قَبرِ فلان بن فلان». (به جای فلان بن فلان، نام میت و پدرش را ببرد)
🕢بعدازنمازعشاءتاصبح اقامه میشود.
شهیدقاسم سلیمانی🌷
نام پدر:حسن
شهیدحسین پورجعفری 🌷
نام پدر:محمد
شهیدشهرودمظفری 🌷
نام پدر:حسین
شهیدهادی طارمی🌷
نام پدر:محمدرضا
شهیدوحیدزمانی نیا 🌷
نام پدر:فریدون
شهیدابومهدی المهندس🌷
[جمال ابن جعفر]
بیشتر بشناسید👇
💠محمد حسین رنجبران مجری برنامه دستبوسی «دست خط»، نفوذی جریان هاشمی، در اولین برنامه پس از اخبار ساعت ۲۱ روز جمعه با دعوت از ظریف اینگونه القا کرد که صمیمی ترین دوست حاج قاسم سلیمانی ظریف بوده!! و در تمام سفر های کاری با سردار سلیمانی جلسه داشته و مواضع وی با مشورت حاج قاسم تعیین می شده است❗️❗️❗️
♻️این مجری غالب عناصر سازشکار و حتی ضد انقلاب را در برنامه دستبوسی احیا میکند.
⭕️حتی افرادی مانند هادی غفاری نیز در برنامه وی مهمان بوده اند.
💢وی با همین چاپلوسی ها و خوش خدمتی ها مسئولیت روابط عمومی صدا و سیما را به چنگ آورد.
4_5809989234110498818.amr
5.36M
#صوت سخنرانی استاد حسن عباسی
🔸 موضوع: ترور ژنرال و راهکارهای انتقام
🔺نسخه کمحجم
▫️زمان: ۱۵ دی ۹۸
▫️مکان: شیراز، شهرستان لامرد
مرجع نشر سخنرانیهای استاد حسن عباسی
13.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥⭕️ چه کسی خزعلی را به صف نماز سردار راه داده است؟😡
🔻مهدی خزعلی،حاضر در صف نماز بر پیکر سردار سلیمانی
٢١شهریور۹۵:
قاسم سلیمانی و سپاه قدس داعش شیعه هستند
زیادهخواهی و ماجراجویی آنها باعث خرابی عراق و سوریه شد. دیوانهای هستند که سنگی را انداختند درچاه
به وجود آمدن داعش مرهون سلیمانی است. مردم سوریه بابت خرابی کشورشان درآینده مدعی ما میشوند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 روضه حضرت زهرا(س) ؛ به یاد حاج #قاسم_سلیمانی
☑ استاد #پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 #موشن_کمیک | آغاز شمارش معکوس انتقامسخت
🔹 صبح نزدیک شده؛ لشکر قدس آماده است
#انتقام_سخت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بیمقدارها خیلی تلاش کردند با ۲۰۳۰ و هزار طرح و برنامه، #مرگ_بر_آمریکا را از مدارس ما بگیرند، اما ببینند #حاج_قاسم_سلیمانی چه کرد با مدارس ما!
📛علت تعیین قبر سردار شهید سلیمانی در کنار شهید یوسف اللهی
❇️ شهید «محمّد حسین یوسف الهی» عارفی است که در در واحد اطلاعات عملیات لشکر 41 ثارالله، مراتب کمال الی الله را طی کرد و کمتر رزمنده ای است که روزگاری چند با محمد حسین زیسته باشد اما خاطره ای از سلوک معنوی و کرامات او نداشته باشد.
💫محمد حسین، مصداق سالکان و عارفانی است که به فرموده حضرت روح الله رحمت الله علیه، یک شبه ره صد ساله را پیمودند و چشم تمام پیران و کهنسالان طریق عرفان را حسرت زده قطره ای از دریای بی انتهای خود کردند.
🔰خاطراتی خواندنی از این شهید عزیز را با هم مرو می کنیم:
🔹به من گفته بود در کنار اروند بمان و جذر و مدّ آب را که روی میله ثبت می شود بنویس. بعد هم خودش برای مأموریّت دیگری حرکت کرد.
نیمه های شب خوابم برد. آن هم فقط 25 دقیقه.
بعداً برای این فاصلة زمانی، از پیش خودم عددهایی را نوشتم. وقتی حسین و دوستش برگشتند، بی مقدّمه به من خیره شد و گفت: تو شهید نمی شوی.
با تعجّب به او نگاه کردم! مکثی کرد و گفت: چرا آن 25 دقیقه را از پیش خودت نوشتی؟ اگر می نوشتی که خوابم برد، بهتر از دروغ نوشتن بود.
در آن شب و در آن جا هیچ کس جز خداهمراه من نبود!
🔶 با مجروح شدن پسرم محمّد حسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم نمی دانستم در کدام اتاق هست. در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا.
وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّد حسین من! امّا به خاطر مجروح شدن هر دو چشمش بسته بود! بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چه طور مرا دیدی؟! مگر چشمانت ...
امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد ...
🔷پنجمین بار که مجروح و شیمیایی شد سال 62 بود. او را به بیمارستان شهید لبّافی نژاد تهران آوردند. من و. برادر دیگرم با اتوبوس راهی تهران شدیم.
ساعت 10 شب به بیمارستان رسیدیم. با اصرار وارد ساختمان بیمارستان شدیم.
نمی¬دانستیم کجا برویم.
جوانی جلو آمد و گفت: شما برادران محمّد حسین یوسف الهی هستید؟ با تعجّب گفتیم: بله!
جوان ادامه داد: حسین گفت: برادران من الآن وارد بیمارستان شدند. برو آنها را بیاور اینجا!
وارد اتاق که شدیم، دیدیم بدن حسین سوخته ولی می تواند صحبت کند.
اوّلین سؤال ما این بود: از کجا دانستی که ما آمدیم؟
لب¬خندی زد و گفت: چیزی نپرسید؛ من از همان لحظه که از کرمان راه افتادید، شما را می دیدم!
محمّد حسین حتّی رنگ ماشین و ساعت حرکت و ... را گفت!
🔸 دو تا از بچّه های واحد شناسایی ازما جدا شدند. آنها با لباس غوّاصی در آب-ها جلو رفتند. هر چه معطّل شدیم باز نگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقرّ بر گشتیم.
محمّد حسین که مسؤول اطّلاعات لشکر ثارالله بود، موضوع را با برادر حاج قاسم سلیمانی ـ فرمانده لشکر ـ در میان گذاشت.
حاج قاسم گفت: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده باشند، حتماً دشمن از عملیّات ما با خبر می شود.
امّا حسین گفت: تا فردا صبر کنید. من امشب تکلیف این دو نفر را مشخّص می کنم.
صبح روز بعد حسین را دیدم. خوش حال بود. گفتم: چه شد؟ به قرارگاه خبر دادید؟
گفت: نه. پرسیدم: چرا؟!
مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی را.
با خوش حالی گفتم: الآن کجا هستند؟
گفت: «در خواب آنها را دیدم. اکبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهرة اکبر نور بود! خیلی نورانی بود. می دانی چرا؟
اکبر اگر درون آب هم بود، نماز شبش ترک نمی شد. در ثانی اکبر نامزد داشت. او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، امّا صادقی مجرّد بود.
اکبر در خواب گفت که ناراحت نباشید؛ عراقی ها ما را نگرفته اند، ما بر می گردیم.»
پرسیدم: چه طور؟!
گفت: شهید شده اند. جنازه های شان را امشب آب می آورد لب ساحل.
من به حرف حسین مطمئنّ بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. آخر شب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست.
وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده! بعد هم پیکر اکبر پیدا شد!
🔺 زمستان 64 بود. با بچّه های واحد اطّلاعات در سنگر بودیم. حسین وارد شد و بعد از کلّی خنده و شوخی گفت: در این عملیّات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می کند.
بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید می شوید. من هم شیمیایی می شوم.
حسین به همه اشاره کرد به جز من!
چند روز بعد تمام شهودهای حسین، در عملیّات والفجر 8 محقّق شد!
از این ماجراها در سینة بچّه های اطّلاعات لشکر ثارالله بسیار نهفته است. رازهایی که هیچ جا بازگو نشد ...
📚 منبع: کتاب نسل سوخته
⭐️ شهید محمد حسین یوسف الهی سال 1340 در شهر «کرمان» متولد شد، پدرش فرهنگی بود و در آموزش و پرورش خدمت می کرد. محیط خانواده کاملا فرهنگی بود و همه فرزندان از همان کودکی با حضور در مساجد و جلسات مذهبی با اسلام و قرآن آشنا می شدند.
ادامه دارد.....