هدایت شده از کانال آموزشی انجمن ادبی ایماژ
تو هو بکش به شوق نام مرتضی، خدا خودش
مسیر جمله را به مرجع ضمیر میکشد
#عاطفه_سادات_موسوی
دعوتید به نشستی دیگر از محفل ادبی #ایماژ!
همراه با معرفی کتاب "نظم کامل نهجالبلاغه " با حضور نویسندهی اثر، مسیح مسعودکیا
و سرپرست محترم ادارهی کتابخانههای عمومی خراسان، آقای دکتر روحبخش و همچنین ریاست محترم اداره کتابخانههای مشهد، آقای دکتر بدیعزادگان
و
جشن روز پدر🕊
با اجرای:
حسین سیدبر
📆 زمان: پنجشنبه، ۲۷ دی ماه، ساعت: ۱۶ تا ۱۸
🪑مکان: سه راه کاشانی، پارک کودک، کتابخانهی فردوسی
https://eitaa.com/image_khorasan🕊🌼
السلام علیک یا عمتی المظلومه
فدای خیل شهیدان راه معجرتان
که شام گم شده در شامگاه معجرتان
دلیل خیره شدن های عابران این است
گذشته از دل این جاده آه معجرتان
شکوه شام در آشوب نیزه های نگاه
شکست خورد و شکست از نگاه معجرتان
ستون ستون به تب غیرت توتکیه زدیم
ستون ستون به همین تکیه گاه معجرتان
گره برای من و ما و دیگران درد است
همیشه بوده ولی دل بخواه معجرتان
چقدر فاطمه در چهرهی توپیدا بود
گرفته بود چرا روی ماه معجرتان؟
اگر که سوخت اگر پاره شد اگر فرسود
عوض نشد سر مویی نگاه معجرتان
تمام راه زمین خورده اید و خواهد بود
همین زمین پر از غم گواه معجرتان
#عاطفه_سادات_موسوی
#عمه_جانم
#حضرت_زینب_س
#سلام_علی_قلب_زینب_الصبور
سلام علی قلب زینب الصبور
کربلا هر چند زخم بال زینب بود
مستحبی در دل اعمال زینب بود
کربلابا اینکه سختی داشت،زحمت داشت
میوه ای بر شاخه ی اقبال زینب بود
کربلا سر داشت،حنجر داشت،خنجر داشت
باز اما همچنان دنبال زینب بود
هیچکس حرفی نزد از سختی آنروز
شام تنها شرح بر احوال زینب بود
صبرِ بین خیمه ها بیطاقت دیدار
وقت استقبال از اطفال زینب بود
گفتن :«چیزی ندیدم غیر زیبایی»
یک گریز از روضه ی گودال زینب بود
زنده کرد احساس را دین را شرافت را
مرگ اما آخرآمال زینب بود
#عاطفه_سادات_موسوی
#عمتی_المظلومه
فرمود:
یابن سعد
من هوان الدنیا لله ان تسمع صوتی
از خواری دنیا نزد خدا همین بس که تو صدای مرا می شنوی.
😭😭😭😭
#خاک_بر_دهانم
#عمه_جانم
میزد کنار خیمه پر و بال خواهرم
می رفت وقت آمدن از حال خواهرم
خنجر برید رشته ی عمر تو را نخست
آه ای شهید اول گودال،خواهرم
یک بوسه ی تو زیر گلوی برادرت
دارد هزار روضه به دنبال خواهرم
دیگربلای کرب و بلا روی دوش توست
وقتی رسید روضه به خلخال خواهرم
امشب برای غربت سجاد مونسی
فردا انیس گریهی اطفال خواهرم
پایان این رسالت سنگین به دوش توست
ای سرنوشت آیهی اکمال خواهرم
بر منبر سلونی حیدر سخن بگو
تا جهل شهر شام شود لال خواهرم
زیبایی جهان تو را گریه می کنند
بعد از تو دوستان تو هر سال خواهرم
#عاطفه_سادات_موسوی
السلام علی المعذب فی قعر السجون
رها تر از سر گیسوی باد در زندان
نشسته معنی باب المراد در زندان
به خون نشانده دل پاره های آهن را
لطافتی که به زنجیر داد در زندان
صدایگرمدعایشهمیشهخواهدداشت
شبیه عطر نسیم امتداد در زندان
کشید در غم خلصنی یارباش تاریخ
هزار مرتبه آه از نهاد در زندان
مگر به سردی دست اجل شود دیگر
دل گرفته ی آیینه شاد در زندان
پس از تلاطم گودال و عصر عاشورا
به جلوه آمده گویا جهاد در زندان
امان ز بی ادبی های سندی شاهک
دعا کنید نماند زیاد در زندان
#عاطفه_سادات_موسوی
#شهادت
#موسی_بن_جعفر_علیه_السلام
هدایت شده از سید ابوالفضل مبارز
السَّلامُ عَلَی الْمُعذَّبِ فی قَعر السُّجُون
گفتم برای بار آخر می نویسم
یک بار دیگر ٬ بار دیگر می نویسم
بی اختیارم ناخودآگاه است اینکه
در هر غزل از نام دلبر می نویسم
موسی بن جعفر باز هم موسیبنجعفر
هی با خودم موسیبنجعفر می نویسم
این پشت هم آوردن نام شما را
تکرار نه قند مکرر می نویسم
تکرار نامت اشکهایم را در آورد
با گریه آن را بین دفتر می نویسم
روی غزل از مدح سمت روضه چرخید
انگار اصلا روضه بهتر می نویسم
تصویر تو در کنج زندان را ندیده
ترکیب های گریه آور می نویسم
ترکیبی از پشت در و از بین گودال
ترکیبی از مسمار و خنجر می نویسم
با تشنگی ٬ با خشکی لب ٬ یا حسین و
با درد سیلی وای مادر می نویسم
از بغض سنگین مقید بین زنجیر
بر شانههای تختهی در می نویسم
از ساق پا نه ٬ ساقهی یاس شکسته
سربستهتر در پیش دختر می نویسم
دختر ٬ پدر ٬ دلتنگی و چشم انتظاری
حق می دهید ازدیدهی تر می نویسم؟
با گریه بر دیوار حسرت در دل شام
کنج خرابه یاس پرپر می نویسم...
#سید_ابوالفضل_مبارز
@samobarez
هدایت شده از سید ابوالفضل مبارز
از زیارت امیرالمومنین علیه السلام در شب و روز مبعث؛
يا اَبَا الْحَسَنِ كُنْتَ اَوَّلَ الْقَوْمِ اِسْلاما وَاَخْلَصَهُمْ ايمانا وَاَشَدَّهُمْ يَقينا وَاَخْوَفَهُمْ لِلَّهِ
هیچ اتفاق تازه ای اینجا نیفتاده
اینمرد عمری را پیمبر بوده پیش از این
این آیهها این معجزات این وحی تکراریست
تنها مخاطب٬گرچه حیدر بوده پیش ازاین
عرش ازلبش هرروز شوری تازه می گیرد
یک بار رفتن واقعا معنا ندارد که
وقتی علی با او سخنگفتهست درآنجا
دیگر ولی و شاید و اما ندارد که
ازلطف چشمش چشمهی ایجاد جاری شد
هرجا کهبود از برکتش خلقی جدید آمد
حیدر رسید از چشمه قدری آب بردارد
از خاک زیر پای او آدم پدید
ما امت لبخند زیبای شما هستیم
حق میدهی قدری پریشان بودن مارا؟
یک مرتضی بنشان میان مابه استادی
آنگاه میبینید سلمان بودن مارا
هرچند حیدر هست نَفْسَت باز اما تو
در قدر تنهایی و در مقدار تنهایی
از اینطرف بیروی او در هرکجا باشی
در مسجد و در خانه و در غار تنهایی
با شعر من باشید قطعا عید مبعث به
عید غدیر دیگری تبدیل خواهد شد
حقغیراز این هم نیست وقتی که رسالت با
«الیوم اکملت لکم» تکمیل خواهد شد
#سید_ابوالفضل_مبارز
سوگند به زیبایی نامی که تو داری
مائیم و رسیدن به پیامی که تو داری
مائیم و تقلای به ادراک رسیدن
در مرتبهی شرح مقامی که تو داری
ما پشت سر عشق، تشهد به تشهد
رفتیم به دنبال سلامی که تو داری
ما امت دلبستهی احساس تو هستیم
در دلخوشی لطف مدامی که تو داری
چون معجزهی نیمه تمامی است که باز است
آغوش نفسهای کلامی که تو داری
تو ختم رسولانی و این اول راه است
نزدیک شده حسن ختامی که تو داری
پس العجل ای العجلِ آخر این قوم
برخاسته آوای قیامی که تو داری
#عاطفه_سادات_موسوی
صد صبح گیرد از نفس ما ، زکات نور
ما را به دل ، چو در دلِ شبها تو بگذری
#طالب_آملی