سال 91
با آقای سید ابوالفضل مبارز
ازدواج کردم
و تا این لحظه ازدواج با ایشون بهترین تصمیم زندگیم بوده و هست😁🙏💐
ایشون هم شاعر هستن و صد البته استاد بنده
برای تولد ، مهربانی و صبوری همسرم 🍃
اگرچه بخت، سر بی تو آرمیدن داشت
ولی همیشه غمت در دلم تپیدن داشت
تو سرد بودی و سنگین، شبیه خنده ی برف
که وقت آمدنت کوچه نیز دیدن داشت
عبور کردی و پشت سرت قدم زدنم
تمام راه هوای سرک کشیدن داشت
سپس بهانه کم آوردم و دلم لرزید
صدا زدم که تو برگشتنت شنیدن داشت
که شرم خنده ی تو فصل را عوض می کرد
که عطر مریمِ هوش از سرم پریدن داشت
به روح بین دو دندان به زخم حق بدهید
که "شرم"و" وسوسه ی بوسه" لب گزیدن داشت
که ذوق خنده ی بابونه تو خودرو بود
که دشت قاصدک دیدنت دویدن داشت
سوال کردی از اینکه کجا تورا دیدم
چقدر پاسخ آهوی من رمیدن داشت
از آن زمان به تو دل داده ام که انگشتم
به زنگ خانه تو حسرت رسیدن داشت
سکوت کردی و قدری زمان جلو تر رفت
به خانه ای که در آن صبحمان دمیدن داشت
نگاه کردم و دیدم که تازه بودن عشق
هنوز در بغل نرگس آرمیدن داشت
تولد تو مبارک ولی قبول کنیم
که بی بهانه، برای تو گل خریدن داشت
#سید_ابوالفضل_مبارز
آقای سید حسن مبارز هم برادر همسرم هستن،یک شاعر موفق!
صاحب مجموعه شعر( از شاخه ی انجیر)
از همین تریبون میخوام بهشون بگم که: خیلی برامون عزیز هستین😇💐🙏
البته! یک استعداد نو هم کشف کردیم 😁
فکر نکنین خاندان شاعر ما به این دو سه نفر ختم میشن😅🙏
خانم مبارز(خواهر شوهر عزیزم) هم قلم خوبی دارن ان شاالله فرصت بشه شعراشونو بذارم اینجا بخونین😇🙏
شمعدونی☘️عاطفه سادات موسوی
به نام خدا عاطفه سادات موسوی هستم زادهی یک روز زیبا از فروردین ماه سال1372 مادر سه فرزند سید محمد ج
هر وقت می خوام بیوگرافی بدم یاد اون بنده خدا میوفتم که گفت: به نام خدا هستم😅🙏
هدایت شده از سهشنبهیِ ملیحه آخوندی🕊
گروه پنجم از رقابتهای مرحلهٔ دوم
با حضور مهمان ویژه، محمدرضا سهرابینژاد
امشب ۲۲ دی
ساعت ۱۹ از شبکهٔ یک
ساعت ۲۱ از شبکهٔ چهار سیما
🌐 پلهای ارتباطی سرزمین شعر:
ایتا | روبیکا | بله
8.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو هو بکش به شوق نام مرتضی خدا خودش
مسیرجمله را به مرجع ضمیر میکشد
#عاطفه_سادات_موسوی
Homayoun Shajarian _ Mahve Tamasha (128).mp3
6.65M
گفته بودی که چرا محو تماشای منی؟
آن چنان مات که یکدم مژه برهم نزنی!
مژه برهم نزنم تاکه زدستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه برهم زدنی!
فریدون مشیری
روز پدر مبارک
یادمه آخرین باری که برای بابام هدیه گرفتم حالش خیلی بد بود...
زخم بستر داشت
و فقط ناله می کرد
بسته ی هدیه رو دادم دستش
چشماش نمیدید
کادو رو لمس کرد
بازش کرد
و پرسید: چیه؟ چه رنگیه؟
و من تمام این لحظات با بغض هدیمو براش توصیف میکردم...
ولی امسال متفاوت بود
ما برای پدرمون قرآن خوندیم و اون دید
خیرات کردیم و اون دید
روزت مبارک بابا... 💔💐
بعضی وقتا با خودم میگم کاش منو با اون الفاظ خاص نوازش نمیکردی...
حرفایی که بعد تو هیچکس بهم نزد...
محبتی که بعد تو دیگه تکرار نشد...
و من یک شبه به بزرگسالی رسیدم
ببخشید کامتونو تلخ کردم
گاهی نوشتن اینجا آرومم میکنه
یه غزل تو حال و هوای مسجد گوهرشاد و اعتکاف گفتم بخونین😊💐