⎚ #آزادی_معنوی | ۱۰
╭ ─━─━─• · · · · · ·
❒ فصل چهارم: #هجرت_و_جهاد | ۲
◣ هجرت از گناهان
https://eitaa.com/athar_shahid/1464
◣ جهاد با نفس
https://eitaa.com/athar_shahid/1466
◣ تفسیر انحرافی
https://eitaa.com/athar_shahid/1469
◣ نیت جدّی بر هجرت و جهاد
https://eitaa.com/athar_shahid/1471
◣ رویای یکی از علمای بزرگ
https://eitaa.com/athar_shahid/1474
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
│📕 @athar_shahid
╰๛- - - - - - - - - - - - - -
۲ - هجرت و جهاد
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
دین مقدس اسلام از جنبه اجتماعی بر دو پایه هجرت و جهاد استوار است.
قرآن کریم دو موضوع هجرت و جهاد را با تقدیس خاص یاد میکند و مهاجرین و مجاهدین را فوق العاده تقدیس میفرماید.
#هجرت یعنی برای نجات #ایمان، از خانمان و زندگی دست شستن و کنار رفتن و دور شدن و کوچ کردن و به سرزمین ایمان رفتن.
ما در آیات زیادی از قرآن عبارت هاجَروا وَ جاهَدوا را میبینیم: وَ الَّذینَ امَنوا وَ هاجَروا وَ جاهَدوا فی سَبیلِ اللهِ وَ الَّذینَ اوَوْا وَ نَصَروا اوُلئک هُمُ الْمُؤْمِنونَ حَقّاً [¹]. مسلمین صدر اسلام دو گروه را تشکیل میدادند: گروهی به نام مهاجرین خوانده میشدند و گروه دیگر به نام انصار. انصار، ساکنان مدینه و مهاجرین، مسلمانان و مؤمنانی بودند که برای نجات ایمان خود شهر و دیار خویش را رها کرده و به مدینه آمده بودند.
هجرت نیز مانند جهاد، در اسلام یک حکم نسخ نشدنی و رکنی از ارکان اسلام و حکمی همیشه زنده است، یعنی همیشه ممکن است شرایطی پیش بیاید که وظیفه یک مسلمان هجرت باشد.
برای اینکه بعضی از اشتباهات که احیاناً ممکن است در دو طرف رخ بدهد از بین برود، مطلبی را در موضوع هجرت و نیز جهاد عرض میکنم:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] . انفال/ ۷۴
│📕 @athar_shahid
╰๛- - - - - - - - - - - - - -
هجرت از گناهان
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
از هجرت و همچنین از جهاد، تعبیر و تفسیر دیگری هم شده است و آن اینکه از هجرت تعبیر به هجرت از گناهان میشود: الْمُهاجِرُ مَنْ هَجَرَ السَّیئاتِ [¹] مهاجر کسی است که از گناهان هجرت کند و دوری گزیند.
🤔 آیا این تعبیر و تفسیر درست است یا نه؟ مثلًا کسی که به گناهی آلوده است اگر از آن گناه دست شُست، کناره گیری کرد و دور شد، نوعی مهاجر است چون از گناه دوری جسته است.
با این منطق همه توبهکارانِ دنیا مهاجر هستند چون یکمرتبه گناه و سیئه را کنار گذاشته و از آن هجرت کردهاند، نظیر فُضَیل بن عیاض و بُشر حافی.
فضیل بن عیاض مردی است که در ابتدا دزد بود. بعد تحولی در او پیدا شد، تمام گناهان را کنار گذاشت، توبه واقعی کرد و بعدها یکی از بزرگان شد. نه فقط مرد باتقوایی شد، بلکه معلم و مربی عِدّه دیگری شد، در حالی که قبلًا یک دزد سرگردنهگیری بود که مردم از بیم او راحتی نداشتند.
یک شب از دیواری بالا میرود، روی دیوار مینشیند و میخواهد از آن پایین بیاید.
اتفاقاً مرد عابد و زاهدی شب زندهداری میکرد، #نماز_شب میخواند، دعا میخواند، قرآن میخواند و صدای حزین قرآن خواندنش به گوش میرسید. ناگهان صدای #قرآن خوان را شنید که اتفاقاً به این آیه رسیده بود: ا لَمْ یأْنِ لِلَّذینَ امَنوا انْ تَخْشَعَ قُلوبُهُمْ لِذِکرِ اللهِ [²] آیا وقت آن نرسیده که مدعیان ایمان، قلبشان برای یاد خدا نرم و آرام شود؟
یعنی تا کی قساوت قلب، تا کی تجرّی و عصیان، تا کی پشت به خدا کردن؟!
آیا وقت روبرگرداندن، رو کردن به سوی خدا نیست؟
آیا وقت جدا شدن از گناهان نیست؟
این مرد که این جمله را روی دیوار شنید، گویی به خود او وحی شد، گویی مخاطبْ شخص اوست؛ همان جا گفت: خدایا! آری، وقتش رسیده است، الآن هم وقت آن است. از دیوار پایین آمد و بعد از آن، دزدی، شراب، قمار و هرچه را که احیاناً مبتلا به آن بود کنار گذاشت. از همه هجرت کرد و دوری گزید. تا حدّی که برای او مقدور بود، اموال مردم را به صاحبانشان پس داد یا لااقل استرضاء کرد، حقوق الهی را ادا کرد، جبران مافات کرد.
پس این هم مهاجر است یعنی از سیئات و گناهان دوری گزید.
در زمان امام موسی کاظم علیه السلام مردی در بغداد بود به نام بُشر؛ از رجال و اعیان و عیاشان بغداد بود.
یک روز حضرت موسی بن جعفر(سلام الله علیه) از جلوی درب خانه این مرد میگذشت. اتفاقاً کنیزی از خانه بیرون آمده بود برای اینکه زبالههای خانه را بیرون بریزد.
در همان حال صدای تار 🪕 از آن خانه بلند بود. معلوم بود که میْخوارگان در آنجا مشغول میْخوارگی و خوانندگان و آوازه خوانان مشغول آوازخوانی هستند. امام از آن کنیز به طعن و استهزاء پرسید: این خانه، خانه کیست؟
آیا صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟
کنیز تعجب 😳 کرد، گفت: آیا نمیدانی؟ خانه بُشر، یکی از رجال و اعیان است. او میتواند بنده باشد؟! معلوم است که آزاد است!
فرمود: آزاد است که این سر و صداها 🪕 از خانهاش بیرون میآید؛ اگر بنده بود که اوضاع اینطور نبود.
امام این جمله را فرمود و رفت. اتفاقاً بُشر منتظر بود که این کنیز برگردد. چون او دیر برگشت، از او پرسید: چرا دیر آمدی؟
گفت: مردی که علائم صالحان و متقیان در سیمایش بود و آثار زهد و تقوا و عبادت از او پیدا بود، از جلوی درب خانه عبور میکرد، چشمش که به من افتاد سؤالی کرد، من هم به او جواب دادم.
گفت: چه سؤالی کرد؟
گفت: او پرسید صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟
من هم گفتم آزاد است.
او چه گفت؟
او هم گفت: بله که آزاد است، اگر آزاد نبود که اینطور نبود!
همین کلمه، این مرد را تکان داد.
گفت: کجا رفت؟
کنیز گفت: از این طرف رفت.
بشر مجال اینکه کفش به پا کند پیدا نکرد؛ پای برهنه 👣 دوید و خود احساس کرد که این مرد باید #امام_کاظم (سلام الله علیه) باشد. خود را خدمت امام رساند و به دست و پای ایشان افتاد و گفت: آقا! از این ساعت میخواهم بنده باشم، بنده خدا باشم.
این آزادی، آزادی شهوت است و اسارت انسانیت.
من چنین آزادیای را که آزادی شهوت باشد، آزادی دامن باشد، آزادی تخیل باشد، آزادی جاه و مقام باشد و آن که اسیر است عقل و فطرت من باشد، نمیخواهم.
میخواهم از این ساعت بنده خدا و از غیر خدا آزاد باشم.
همان لحظه به دست امام #توبه کرد؛ یعنی در همان لحظه از گناهان دوری جست، کنارهگیری کرد، تمام وسایل گناه را به دور ریخت و به گناهان پشت و به طاعت رو کرد (الْمُهاجِرُ مَنْ هَجَرَ السَّیئاتِ).
پس این هم مردی است مهاجر، چون از گناهان هجرت کرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] . سفینة البحار، ج ۲/ ص ۶۹۷
[۲] . حدید/ ۱۶
│📕 @athar_shahid
╰๛- - - - - - - - - - - - - -
جهاد با نفس
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
مانند همین تعبیر در باب جهاد است: الُمجاهِدُ مَنْ جاهَدَ نَفْسَهُ مجاهد کسی است که با نفس خود جهاد کند.
مجاهد کسی است که در مبارزه درونی که همیشه در همه انسانها وجود دارد (از یک طرف نفس و از طرف دیگر عقل) بتواند با نفس امّاره خود، با هواهای نفسانی خود مبارزه کند.
#امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید: اشْجَعُ النّاسِ مَنْ غَلَبَ هَواهُ ؛ شجاعترین مردم کسی است که بر هوای نفس خود پیروز شود. شجاعتِ اساسی، آن است.
یک روز رسول خدا صلی الله علیه و آله در مدینه عبور میکرد.
جوانان مسلمان را دید که سنگی را به عنوان وزنهبرداری 🏋♂ بلند میکنند، زورآزمایی میکنند برای اینکه ببینند چه کسی وزنه را بهتر بلند میکند.
رسول خدا همان جا بهرهبرداری کرد، فرمود: آیا میخواهید من قاضی و داور شما باشم، داوری کنم که قویترین 💪 شما کدامیک از شماست؟
همه گفتند: بله یا رسول الله، چه داوری از شما بهتر!
فرمود: احتیاج ندارد که این سنگ را بلند کنید تا من بگویم چه کسی از همه قویتر است؛ از همه شما قویتر آن کسی است که وقتی به گناهی 📛 میل و هوس شدید پیدا میکند، بتواند جلوی هوای نفس خود را بگیرد.
قویترین شما کسی است که هوای نفس، او را وادار به معصیت نکند. مجاهد کسی است که با نفس خود مبارزه کند.
شجاع آن کسی است که از عهده نفس خویش برآید.
#داستان معروفی درباره پوریای ولی- که یکی از پهلوانان دنیاست و ورزشکاران هم او را مظهر فُتوّت و مردانگی و عرفان میدانند و مرد عارف پیشهای بوده [¹]- نقل میکنند که یک روز به کشوری سفر میکند تا با پهلوان درجه اول آنجا در روز معینی مسابقه پهلوانی بدهد در حالی که پشت همه پهلوانان را به خاک رسانده بود.
در #شب_جمعه به پیرزنی برمیخورد که حلوا خیر میکند و از مردم هم التماس دعا دارد.
پیرزن پوریای ولی را نمیشناخت؛ جلو آمد و به او حلوا داد و گفت: حاجتی دارم، برای من دعا کن.
گفت: چه حاجتی؟
پیرزن گفت: پسر من قهرمان کشور است و قهرمان دیگری از خارج آمده و قرار است در همین روزها با پسرم مسابقه دهد.
تمام زندگی ما با همین حقوق قهرمانی پسرم اداره میشود.
اگر پسر من زمین بخورد آبروی او که رفته است هیچ، تمام زندگی ما تباه میشود و من پیرزن هم از بین میروم.
پوریای ولی گفت: مطمئن باش، من دعا میکنم.
این مرد فکر کرد که فردا چه کنم؟ آیا اگر قویتر از آن پهلوان بودم، او را به زمین بزنم یا نه؟
به اینجا رسید که قهرمان کسی است که با هوای نفس خود مبارزه کند.
روز موعد با طرف مقابل کشتی گرفت.
خود را بسیار قوی یافت و او را بسیار ضعیف، به طوری که میتوانست فوراً پشت او را به خاک برساند. ولی برای اینکه کسی نفهمد، مدتی با او هماوردی کرد و بعد هم طوری خودش را سُست کرد که حریف، او را به زمین زد و روی سینهاش نشست.
نوشتهاند در همان وقت احساس کرد که گویی خدای متعال قلبش را باز کرد، گویی ملکوت را با قلب خود میبیند، چرا؟ برای اینکه یک لحظه جهاد با نفس کرد.
بعد همین مرد از اولیاء الله شد، چرا؟
چون الُمجاهِدُ مَنْ جاهَدَ نَفْسَهُ،
چون اشْجَعُ النّاسِ مَنْ غَلَبَ هَواهُ،
چون قهرمانیای به خرج داد، بالاتر از همه قهرمانیهای دیگر و همانطور که پیغمبر اکرم صلیالله علیه وآله وسلم فرمود: زورمند و قوی آن کسی نیست که وزنه را بلند کند، بلکه آن کسی است که در میدان مبارزه با نفس امّاره پیروز شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] . البته در ورزشهای امروز این معنویات از بین رفته است. در گذشته ورزشکارها علی علیه السلام را مظهر قهرمانی و پهلوانی میدانستند. حالا هم تا اندازهای در میان بعضیها هست. علی علیه السلام در هر دو جبهه قهرمان است؛ هم در میدان جنگ که با انسانها می جنگید و هم در میدان مبارزه با نفس.
- وقت خشم و وقت شهوت مرد کو؟
طالب مردی چنینم کو به کو. -
این بود که همیشه پهلوانی و قهرمانی با یک فتوت، مردانگی، شجاعت معنوی و مبارزه با هوای نفس و اسیر هوای نفس نبودن توأم بود؛
یعنی آن که قهرمان بود، آنجا که چشمش به نامحرم میافتاد دیگر خیره نمیشد به ناموس مردم نگاه کند، روح قهرمانی به او اجازه نمیداد که نگاه کند.
قهرمان زنا نمیکرد، قهرمانیاش به او اجازه زنا نمیداد.
قهرمان شراب نمیخورد، قهرمانیاش به او اجازه نمیداد شراب بخورد.
قهرمان دروغ نمیگفت، قهرمانیاش به او اجازه دروغ گفتن نمیداد.
تهمت نمیزد، قهرمانی به او اجازه نمیداد.
قهرمان تملّق و چاپلوسی نمیکرد، قهرمانی به او اجازه نمیداد. -
قهرمان، شجاع، انسان قوی فقط کسی نیست که یک وزنه سنگین، یک سنگ، یک هالتر یا آهنی را بلند کند؛ عمده این است که از عهده نفس امّاره برآید.
بالاتر از این، داستان علی علیه السلام با عمرو بن عبدَوُد است، قهرمانی که به او فارِس یلیل میگفتند، کسی که یک تنه با هزار نفر برابری میکرد.
در جنگ خندق، مسلمین در یک طرف و دشمن در طرف دیگرِ خندق بودند به طوری که دشمن نمیتوانست از آن عبور کند.
چند نفر از کفار که یکی از آنها عمرو بن عبدود بود، خود را به هر طریقی شده به این طرف خندق میرسانند.
اسب خود را جولان میدهد و فریاد میکشد: «هَلْ مِنْ مُبارز؟» مسلمانان که سابقه این مرد را میدانستند، احدی جرأت نمیکند پا به میدان بگذارد چون میدانستند رفتن همان و کشته شدن همان.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: چه کسی به میدان این مرد میرود؟
احدی از جا تکان نخورد جز جوانی بیست و چند ساله که علی علیه السلام بود، فرمود: یا رسول الله! من. فرمود: نه، بنشین.
بار دیگر این مرد فریاد کشید: «هَلْ مِنْ مُبارزٍ؟» احدی جز علی علیه السلام از جا تکان نخورد.
پیغمبر فرمود: علی جان فعلًا بنشین.
دفعه سوم یا چهارم که مبارز طلبید، عمر بن خطّاب برای اینکه عذر مسلمانان را بخواهد گفت: یا رسولَ الله! اگر کسی جواب نمیگوید عذرش خواسته است. این شخص غولی نیست که کسی بتواند با او برابری کند. یک وقت در سفری، دزد به قافله ما حمله کرد، او یک کره شتر را به عنوان سپر روی دستش بلند کرد. با این غول که یک انسان نمیتواند بجنگد.
بالأخره علی علیه السلام میآید و چنین قهرمانی را به خاک میافکند، یعنی بزرگترین قهرمانیها، و روی سینه او مینشیند.
میخواست سر این قهرمان را از بدن جدا کند.
او خدو انداخت بر روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی
از شدت عصبانیتی که داشت، آب دهان به صورت مبارک علی علیه السلام انداخت.
علی علیه السلام از روی سینه او بلند میشود، مدتی قدم میزند، بعد میآید مینشیند.
عمروبن عبدود میگوید: چرا رفتی و چرا آمدی؟
میفرماید: تو به صورت من آب انداختی، احساس کردم که ناراحت و عصبانی شدم.
ترسیدم در حالی که دارم سر تو را از بدن جدا میکنم عصبانیت من در کارم دخالت داشته باشد و آن هوای نفس است.
«من تیغ از پی حق میزنم»، نمیخواهم در کارم غیر خدا دخالتی داشته باشد.
این را میگویند #قهرمان، مجاهد و شجاع.
│📕 @athar_shahid
╰๛- - - - - - - - - - - - - -
تفسیر انحرافی
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
پس، تعبیر دیگر از هجرت، دوری گزیدن از شهر گناه و تعبیر دیگر از جهاد، مبارزه با غول نفس است. آیا این تعبیر درست است یا نه؟ این تعبیر به نوعی درست است، اما تفسیر انحرافی هم شده است. جمله الْمُهاجِرُ مَنْ هَجَرَ السَّیئاتِ و نیز جمله الُمجاهِدُ مَنْ جاهَدَ نَفْسَهُ را اولیاء دین گفتهاند، بلکه پیغمبر اکرم صلیالله علیه وآله فرمود جهاد اکبر #جهاد_با_نفس است.
ولی اشتباه و انحراف در این است که بعضی به بهانه اینکه هجرت همان هجرت از گناهان و #جهاد همان جهاد با نفس است، #هجرت جسمانی و ظاهری و جهاد با دشمن خارجی را بوسیدند و کنار گذاشتند [و گفتند] به جای آنکه در مواقعی که لازم میشود، خانه و زن و بچه را رها کنیم، خویشاوندان و پدر و مادر را رها کنیم، شهر و دیار را رها کنیم و آواره شهرها شویم، در خانه مینشینیم و گناهان را رها میکنیم، پس ما هم مهاجر میشویم.
🗣 دیگری گفت: ما هم به جای آنکه زحمت مجاهده در راه خدا با دشمنان دین را متحمل شویم، در خانه مینشینیم، سر به جَیب مراقبت فروبرده با نفس خود جهاد میکنیم و از آنها هم بالاتریم!
هجرت به معنی هجرت از سیئات و جهاد به معنی جهاد با نفس را بهانهای برای نفی هجرت و جهاد دیگر قرار دادند. اشتباه است.
اسلام دو هجرت دارد نه یک هجرت، اسلام دو جهاد دارد نه یک جهاد.
🛑 هر وقت یکی را به بهانه دیگری نفی کردیم، از تعلیمات اسلام منحرف شدهایم.
اولیاء دین ما (رسول اکرم صلیالله علیه وآله، علی علیه السلام، ائمه اطهار علیهمالسلام) مهاجر بودند به هر دو جنبه مهاجرت، و مجاهد بودند به هر دو جنبه مجاهدت. اساساً از نظر معنوی و روحانی هم یک درجاتی هست که آن درجات را جز از همین پلکان نمیشود بالا رفت. امکان ندارد که انسانی میدان جهاد را ندیده باشد ولی درجه مجاهد را پیدا کند و یا انسانی هجرت نکرده باشد ولی درجه مهاجر را پیدا کند.
روان انسان اینطور است؛ بعضی عوامل هستند که تا انسان کلاس آن را طی نکند آن پختگی مخصوصی را که باید پیدا کند، پیدا نمیکند.
مثلًا ازدواج از نظر اسلام از چند جنبه مقدس است. برخلاف مسیحیت که تجرّد در آن تقدس دارد، در اسلام تأهّل تقدس دارد. چرا اسلام برای تأهل تقدس قائل است؟
✓ یکی از موارد تقدسش جنبه تربیتی روح انسان است. یک نوع پختگی و یک نوع کمال برای روح انسان هست که جز به وسیله تأهل پیدا نمیشود.
یعنی اگر یک مرد یا یک زن تا آخر عمر مجرّد بماند ولو اینکه تمام عمرش را ریاضت بکشد، نماز بخواند، روزه بگیرد، به مراقبه و مجاهده با نفس بگذراند، در عین حال یک نوع خامی در روح این آدم مجرد هست و علتش این است که متأهّل نشده است؛ چه زنِ مجرّد باشد چه مرد مجرّد.
این است که اسلام تأهل را سنت میداند و یکی از جهات آن، تأثیر در #تربیت و پختگی روح انسان است.
ممکن است بعضی اشخاص بگویند ما اگر متأهل نیستیم ولی بالأخره به حال عزوبت باقی نمیمانیم. نه، مسئله تأهل، اختیار همسر کردن، متعهد شدن در مقابل یک همسر و بعد متعهد بودن در مقابل فرزندان است که روح انسان را پخته و کامل میکند. چیز دیگر جانشینش نمیشود.
عواملی که در تربیت انسان مؤثر است، هر کدام به جای خود مؤثر است؛ هیچ کدام جای دیگری را نمیگیرد.
هجرت و جهاد هم عواملی هستند که چیز دیگری جای آنها را نمیگیرد.
جهاد با نفس در جای خود محفوظ است، هجرت از سیئات همچنین. اما هجرت عملی چیزی است که هجرت از سیئات جای آن را پر نمیکند.
جهاد با دشمن هم چیزی است که جهاد با نفس جای آن را پر نمیکند و جهاد با دشمن هم جای جهاد با نفس را پر نمیکند.
این است که اسلام هر دو🤞را در کنار یکدیگر قرار میدهد.
│📕 @athar_shahid
╰๛- - - - - - - - - - - - - -
نیت جدی بر هجرت و جهاد
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
اما تکلیف افراد در شرایط مختلف چیست، چون همه شرایط، شرایط جهاد نیست و همه شرایط، شرایط هجرت نیست.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله تکلیف اشخاص را معین کرده است، فرموده است تکلیف یک نفر مسلمان این است که در نیت جدّی و قصد واقعی او همیشه چنین چیزی باشد که اگر وظیفهای ایجاب کرد هجرت کند، اگر وظیفهای ایجاب کرد جهاد کند: مَنْ لَمْ یغْزُ وَ لَمْ یُحَدِّثْ نَفْسَهُ بِغَزْوٍ ماتَ عَلی شُعْبَةٍ مِنَ النِّفاقِ ؛ آن کس که جنگ نکرده یا فکر جنگ را در مغز خود نپرورانده است، وقتی بمیرد در شعبهای از نفاق مرده است.
افرادی که نیتشان چنین نیتی است که اگر وظیفه ایجاب کرد هجرت و جهاد کنند، ممکن است به پایه مهاجرین و مجاهدین واقعی برسند.
قرآن میفرماید: لا یسْتَوِی الْقاعِدونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ غَیرُ اولِی الضَّرَرِ وَ الُمجاهِدونَ فی سَبیل اللهِ بِامْوالِهِمْ وَ انْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللهُ الُمجاهِدینَ بِامْوالِهِمْ وَ انْفُسِهِمْ عَلَی الْقاعِدینَ دَرَجَةً وَ کلًّا وَعَدَ اللهُ الْحُسْنی وَ فَضَّلَ اللهُ الُمجاهِدینَ عَلَی الْقاعِدینَ اجْراً عَظیماً [¹] مسلمانان، آنها که در راه خدا مجاهدند به مال و جانشان، و خانه نشینانی [²] که فقط به دلیل اینکه مَن به الکفایة وجود دارد در خانه نشستهاند، هرگز با یکدیگر برابر نیستند.
قرآن، خانهنشینانی را که معذورند (کورند، شلند، بیمارند) ولی در نیتشان هست که اگر این نقص در آنها نمیبود و این عذر را نمیداشتند، از دیگران در این جهاد فی سبیل الله سبقت میگرفتند، نفی نمیکند که هم درجه مجاهدین فی سبیل الله باشند. این مسئله در جای خود درست است.
وقتی #امیرالمؤمنین علیهالسلام از صفّین مراجعت میکرد، شخصی خدمت ایشان عرض کرد: یا امیرَالمؤمنین! دوست داشتم برادرم هم همراه ما و در رکاب شما بود و به فیض درک رکاب شما نائل میشد.
حضرت فرمود: بگو نیتش چیست؟ در دلش چیست؟ تصمیمش چیست؟ آیا این برادر تو معذور بود و نتوانست بیاید، یا معذور نبود و نیامد؟ اگر معذور نبود و نیامد، بهتر همان که نیامد و اگر معذور بود و نیامد ولی دلش❤️ با ما بود، میلش با ما بود و تصمیم او این بود که با ما باشد، پس با ما بوده.
گفت: بله یا امیرالمؤمنین! اینطور بود.
فرمود: نه تنها برادر تو با ما بوده، بلکه با ما بودهاند افرادی که هنوز در رحمهای مادرانند، با ما بودهاند افرادی که هنوز در اصلاب پدرانند. تا دامنه قیامت اگر افرادی پیدا شوند که واقعاً از صمیم قلب، نیت و آرزویشان این باشد کهای کاش علی را درک میکردم و در رکاب او میجنگیدم، ما آنها را جزء اصحاب صفّین میشماریم.
#انتطار ظهور یعنی چه؟
افْضَلُ الْاعْمالِ انْتِظارُ الْفَرَجِ [³] یعنی چه؟
💭 بعضی خیال میکنند اینکه افضل اعمال انتظار فرج است، به این معناست که انتظار داشته باشیم امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) با عدهای که خواص اصحابشان هستند یعنی سیصد و سیزده نفر و عدهای غیرخواص ظهور کنند، بعد دشمنان اسلام را از روی زمین بردارند، امنیت و رفاه و آزادی کامل را برقرار کنند، آن وقت به ما بگویند بفرمایید!
ما انتظار چنین فرجی را داریم و میگوییم افضل اعمال هم انتظار فرج است! (یعنی بگیر و ببند، بده به دست من پهلوان!)
نه، انتظار فرج داشتن یعنی انتظار در رکاب امام بودن و جنگیدن و احیاناً شهید شدن، یعنی آرزوی واقعی و حقیقی مجاهد بودن در راه حق، نه آرزوی اینکه تو برو کارها را انجام بده، بعد که همه کارها انجام شد و نوبت استفاده و بهره گیری شد آن وقت من میآیم! مانند قوم موسی که اصحاب پیغمبر گفتند: یا رسولَ الله! ما مانند قوم موسی نیستیم. (بنی اسرائیل وقتی به نزدیک فلسطین که عَمالقه در آنجا بودند رسیدند و دیدند یک عده مردان جنگی در آنجا هستند، گفتند: موسی! فَاذْهَبْ انْتَ وَ رَبُّک فَقاتِلا انّا هیهُنا قاعِدونَ [⁴] ما اینجا نشستهایم، تو و خدا بروید بجنگید، آنجا را تصفیه و از دشمن خالی کنید، خانه را آب و جارو بزنید؛ وقتی برای ما خبر آوردید که هیچ خطری نیست، فقط باید برویم راحت بنشینیم و از نعمتها استفاده کنیم، ما به آنجا میآییم!
موسی گفت: پس شما چه؟ شما هم وظیفه دارید که دشمن را که خانه شما را اشغال کرده است، از خانهتان بیرون کنید.)