1⃣
معنی قرب به خدا
اما آن عده از علما که نظری دقیقتر و معرفت بیشتری دارند، میگویند خیر، مطلب از این قرار نیست. نزدیک شدن به خدا نزدیک شدن حقیقی است نه نزدیک شدن مجازی و تعبیری. واقعاً انسان به خدا نزدیکتر میشود اما خیال نکنید که این نزدیک شدن به معنی این است که یک فاصله را کم میکنیم. صحبت فاصله در میان نیست. پس چیست؟ میگوید خدای تبارک و تعالی کمال مطلق است، وجود بیحد است، کانون لایتناهای هستی است. او علم محض است، عین علم است. به تعبیرِ میرداماد عِلْمٌ کلُّهُ وَ کلُّهُ الْعِلْمُ، قُدْرَةٌ کلُّهُ وَ کلُّهُ الْقُدْرَةُ، حیاةٌ کلُّهُ وَ کلُّهُ الْحَیاةُ، ارادَةٌ کلُّهُ وَ کلُّهُ الْارادَةُ. او کمال مطلق است. موجودات به حسب کمالات واقعی وجودی که کسب میکنند به کانون و مرکز و واقعیت هستی واقعاً نزدیک میشوند. این نزدیک شدن نزدیکی واقعی است؛ جسمانی نیست ولی واقعی و حقیقی است، مجاز و تعبیر نیست، از نوع مقرب شدن یک انسان در اجتماع در نزد یک صاحب قدرت و یا از نوع مقرب شدن یک فرزند در نزد پدر نیست که به معنی این است که آثار لطفش بیشتر است؛ نه، واقعاً پیغمبر از ما به خدا نزدیکتر است، واقعاً امیرالمؤمنین از ما به خدا نزدیکتر است و این قرب، قرب واقعی است و در نتیجه آنجا که ما عبادت میکنیم، عبودیت انجام میدهیم اگر واقعاً عبودیت ما عبودیت باشد، ما
@atna_ir
2⃣
قدم به قدم به سوی خدا [حرکت میکنیم.] باز «قدم» هم که من میگویم تعبیر است، دیگر این کلمات اینجا درست نیست. «سیر» بگوییم؛ چون اشخاصی نظیر علی بن الحسین علیه السلام در اینجا تعبیر کردهاند ما هم تعبیر میکنیم. امام علی بن الحسین میگوید: اللهُمَّ انّی اجِدُ سُبُلَ الْمَطالِبِ الَیک مُشْرَعَةً وَ مَناهِلَ الرَّجاءِ لَدَیک مُتْرَعَةً وَ اعْلَمُ انَّک لِلرّاجین بِمَوْضِعِ اجابَةٍ وَ لِلْمَلْهوفینَ بِمَرْصَدِ اغاثَةٍ تا آنجا که میگوید: وَ انَّ الرّاحِلَ الَیک قَریبُ الْمَسافَةِ خدایا آن مسافری که به سوی تو حرکت و کوچ میکند راهش نزدیک است، راههای خیلی دوری نباید طی کند، مسافتش نزدیک است.
یکی از آن گنجینههای بزرگی که در دنیای شیعه وجود دارد این دعاهاست. به خدا قسم گنجینهای است از معرفت. اگر ما هیچ دلیل دیگری نداشتیم غیر از دعاهایی که داریم، از علی بن ابی طالب علیه السلام صحیفه علویه، از زین العابدین علیه السلام صحیفه سجادیه یا دعاهای غیر صحیفه سجادیه، اگر ما جز دعای کمیل از علی و جز دعای ابوحمزه از علی بن الحسین نداشتیم و اسلام در چهارده قرن چیز دیگری نداشت، همینکه توسط دو تن از شاگردهای اسلام از آن دنیای بدویت و جهالت چنین دو اثری ظاهر شده کافی است. آنقدر اینها اوج و رفعت دارد که اصلًا اعجاز جز این چیزی نیست.
به هر حال، میگویند تقرب، تقرب واقعی است و حقیقت است و انسان به راستی به خدا نزدیک میشود. این نزدیک شدن به خدا یعنی چه؟ یعنی خدا که کمال مطلق است، ما مرتب کمالات بیشتری پیدا میکنیم. خدا علم علی الاطلاق است؛ بر علم و ایمان و بصیرت ما افزوده میشود. خدا قدرت علی الاطلاق است؛ بر قدرت ما افزوده میشود. خدا حیات علی الاطلاق و اراده علی الاطلاق است؛ بر حیات و اراده ما افزوده میشود. پس در مسئله عبودیت [و اینکه] بندگی کن (به قول آن شاعر «بندگی کن تا که سلطانت کنند» یا به تعبیر امام جعفر صادق الْعُبودِیةُ جَوْهَرَةٌ کنْهُهَا الرُّبوبِیةُ) هرچه که در راه عبودیت جلو بروی، بر ربوبیت و خداوندگاری تو (نه خدایی العیاذ بالله)، بر صاحب بودن و تسلط و قدرت تو افزوده میشود. عبادت راه کسب قدرت و تسلط است. حال چگونه تسلطی؟.
این تسلط را من در پنج مرحله- و یا به یک اعتبار در شش مرحله- برای شما توضیح میدهم اگرچه آن مراحلِ آخرش از حدود این گونه جلسات زیادتر است، اما چون مراحل اول را باید عرض کنم ناچارم به مرحله آخر هم اشاره کنم. جلسه
@atna_ir
3⃣
گذشته هم قسمتی را عرض کردم.
اولین اثر عبادت، تسلط بر خود
اولین اثر عبادت که انسان را به خدا نزدیک میکند [تسلط بر خود است.] از اینجا شما بفهمید کدام عبادت قبول است و کدام قبول نیست. عبادت بدون اینکه انسان را به خدا نزدیک کند عبادت نیست، یعنی باور نکنید که انسان عبادت کند ولی به خدا نزدیک نشود و عبادتش را هم درست انجام داده باشد؛ چنین چیزی محال است.
عبادت، مرکب تقرب و نزدیک شدن به خداوند است. آن وقت عبادت بنده و جنابعالی مقبول است که ما را به خدا نزدیک کند. و باور نکنید که انسان به خدا، این کانون لایتناهای هستی نزدیک بشود ولی بر بصیرت و ایمان و روشناییاش افزوده نشود، بر قدرت و حیات و اراده و تسلطش افزوده نشود. اولین مرحله که اولین نشانه است برای اینکه ما بفهمیم آیا عبادت ما مورد قبول پروردگار هست یا نیست، ارزش اجتماعی عمل ماست. یعنی چه؟ یعنی اگر ما عبادت کنیم، این عبادت- که مکرر هم هست و مخصوصاً درباره نماز بیشتر صدق میکند- برای چیست؟ برای اینکه ما همیشه یادمان باشد که بنده هستیم و خدایی داریم. گاهی افرادی سؤال میکنند فایده نماز خواندن ما برای خدا چیست؟ برای خدا چه فایدهای دارد که من نماز بخوانم؟ دیگری میگوید: شما میگویید من نماز بخوانم، نزد خدا اعلام بندگی کنم؛ مگر خدا نمیداند که من بندهاش هستم که مرتب بروم آنجا بایستم اعلام بندگی کنم، تعظیم کنم، چاپلوسی کنم تا خدا یادش نرود که چنین بندهای دارد. اگر خدا یادش برود، چنین خدایی که خدا نیست. شما که میگویید خدا هرگز یادش نمیرود. پس عبادت کردن برای چیست؟ خیر، نماز برای این نیست که خدا یادش نرود چنین بندهای دارد؛ نماز برای این است که بنده یادش نرود خدایی دارد؛ نماز برای این است که ما همیشه یادمان باشد که بنده هستیم، یعنی چشم بینایی در بالای سر ما وجود دارد، در قلب ما وجود دارد، در تمام جهان وجود دارد؛ یادمان نرود به موجب اینکه بنده هستیم خلقت ما عبث نیست؛ بنده هستیم پس تکلیف و وظیفه داریم. پس اینکه من نماز میخوانم، مرتب میگویم: الله اکبر، لاحول ولا قوة الا بالله، سبحان الله، و اعلام عبودیت میکنم که من بنده هستم، برای این است که همیشه یاد خدا در دل من باشد. فایده آن چیست؟ در این مرحله فایدهاش این است: یادمان
@atna_ir
4⃣
هست که بنده هستیم، یادمان هست که وظیفه داریم، یادمان هست که قانون خدایی عادلانهای در دنیا وجود دارد؛ به این قانون باید عمل بشود.
سخن ابن سینا
بوعلی سینا، این فیلسوف بزرگ اسلامی، در پرتو اسلام یک سلسله مسائلی را طرح کرده است که قبل از او هیچ فیلسوفی، یونانی و غیریونانی، طرح نکرده است.
از جمله وارد این مسئله میشود که انسان مدنی بالطبع است، بعد وارد مسئله عبادت میشود، میگوید از نظر اجتماعی (هم از نظر اجتماعی بحث میکند و هم از نظر غیراجتماعی) و برای زندگی اجتماعی بشر ضرورت دارد که خدای خودش را بشناسد و پس از شناسایی متوجه بشود که از جانب آن خدا قانون عادلانهای برای زندگی بشر وجود دارد و باز واجب و لازم است عبادت وجود داشته باشد، عبادت هم تکرار بشود تا همیشه انسان یادش باشد که بنده است و خدایی دارد. وقتی که این تذکر و تلقین در روحش وجود داشت جلو معصیت و گناه او را میگیرد.
میخواهد ظلم کند، نماز میآید جلو چشمش مجسم میشود، میگوید تو که اعلام عبودیت کردی، تو که گفتی من رها نیستم، [پس چرا میخواهی ظلم کنی؟!] «1» در اینجا چه قانونی دارد؟ میگوید: «و فُرضت علیهم العبادة المفروضة بالتکریر» به این جهت عبادت واجب شده است تا در روح انسان چنین نیرویی پیدا بشود و در اثر این نیرو که تجدید عهد با ایمان است دائماً ایمانش تجدید گردد و این ایمان مانع گناه کردن بشود.
این اولین درجه تسلطی است که انسان از ناحیه عبادت پیدا میکند و آن تسلط بر خود است. این مرحله را من در جلسه گذشته تا اندازهای برایتان عرض کردم که یکی از خاصیتهای قطعی عبادت تسلط انسان است بر خودش، به معنی تسلط انسان بر شهوات خودش: تسلط انسان بر جاه طلبی خودش، تسلط انسان بر غرایز خودش، تسلط انسان بر اعضا و جوارح خودش: تسلط انسان بر چشم و زبان و گوش و دست و پای خودش و بر سراسر وجود خودش. اگر [این خاصیت] نباشد[آن عبادت] عبادت نیست به نصّ قرآن که انَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ
@atna_ir
5⃣
وَالْمُنْکرِ «1». از اینکه العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة [دریافتیم که] اولین مرحله خداوندگاری و قدرت و تسلط و اولین نشانه نزدیک شدن به کانون قدرت لایتناهی، تسلط بر قوا، غرائز و شهوات و تمایلات نفسانی خود ما و تسلط بر اعضای خود ماست؛ خودمان بر خودمان مسلط بشویم.
این مرحله، مرحله عامه است که عامه مردم هم اگر عبادت کنند، لازم نیست خیلی تمرین کرده باشند، به آن میرسند. اینکه عرض میکنم «عامه» نه اینکه خیال کنید پس ما و شما تکلیف نداریم؛ نه، تکلیف بسیار مهمی است.
@atna_ir
#پیام_صبحگاهی
#مبارزه_با_دولت_آمریکا_نه_ملّت_آمریکا🔻
🔸 «ما هم که اسم آمریکا را بارها مىآوریم؛ ملّت ما، خود ما؛ [چون] مسئلهى آمریکا بهخاطر استکبار است، چون آمریکا یک دولت استکبارى است، چون روش [آمریکا] استکبارى است؛ ما با آمریکا بهعنوان یک مجموعهى جغرافیایى یا بهعنوان یک ملّت، بهعنوان یک مجموعهى انسانى هیچ مسئلهاى نداریم، آن هم مثل بقیّهى کشورها؛ مسئلهى ما با آمریکا، مسئلهى استکبار آمریکایى است؛ مستکبرند، متکبّرند، زورگویند، زیادهطلبند.»
۱۳۹۳/۹/۶
👈آموزشهای تمدن ساز
@atna_ir
☀️هرروزبایک داستان تمدن ساز
✍مرد شامی و امام حسین
شخصی از اهل شام به قصد حج یا مقصد دیگر به مدینه آمد. چشمش افتاد به مردی که در کناری نشسته بود. توجهش جلب شد. پرسید: این مرد کیست؟ گفته شد:
«حسین بن علی بن ابی طالب است.» سوابق تبلیغاتی عجیبی[1] که در روحش رسوخ کرده
1.شام در زمان خلافت عمر فتح شد. اول کسی که امارت و حکومت شام را در اسلام به او دادند یزیدبن ابی سفیان بود. یزید دو سال حکومت کرد و مرد. بعد از او حکومت این استان پرنعمت به برادر یزید، معاویة بن ابی سفیان واگذار شد. معاویه بیست سال تمام در آنجا با کمال نفوذ و اقتدار حکومت کرد. حتی در زمان عمر که زود به زود حکام عزل و نصب میشدند و به کسی اجازه داده نمیشد که چند سال حکومت یک نقطه را در دست داشته باشد و جای خود را گرم کند، معاویه در مقر ↩
👇ادامه👇
@atna_ir
👆ادامه👆
بود موجب شد که دیگ خشمش به جوش آید و قربة الی الله آنچه میتواند سبّ و دشنام نثار حسین بن علی بنماید. همینکه هرچه خواست گفت و عقده دل خود را گشود، امام حسین بدون آنکه خشم بگیرد و اظهار ناراحتی کند، نگاهی پر از مهر و عطوفت به او کرد و پس از آنکه چند آیه از قرآن- مبنی بر حسن خلق و
👇ادامه👇
@atna_ir
👆ادامه👆
آن را میدانم.».
پس از آن فرمود: «تو در شهر ما غریبی، اگر احتیاجی داری حاضریم به تو کمک دهیم، حاضریم در خانه خود از تو پذیرایی کنیم، حاضریم تو را بپوشانیم، حاضریم به تو پول بدهیم.».
مرد شامی که منتظر بود با عکس العمل شدیدی برخورد کند و هرگز گمان نمیکرد با یک همچو گذشت و اغماضی روبرو شود، چنان منقلب شد که گفت:
«آرزو داشتم در آن وقت زمین شکافته میشد و من به زمین فرو میرفتم و اینچنین نشناخته و نسنجیده گستاخی نمیکردم. تا آن ساعت برای من در همه روی زمین کسی از حسین و پدرش مبغوضتر نبود، و از آن ساعت برعکس، کسی نزد من از او و پدرش محبوبتر نیست.»[1]
1.نفثة المصدور محدث قمی، صفحه 4. ↩
@atna_ir