eitaa logo
عطرِظهورِمولا
6.7هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
5.8هزار ویدیو
103 فایل
⚘به جامع‌ترین کانالِ ایتا خوش‌آمدید⚘ به کانال استیکر ما هم بپیوندید ↙️ https://eitaa.com/joinchat/2421358727C395e519fab گروه عطرظهورمولا↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/257818659Cab8649861b پیشنهادها و انتقادها @saheb12zaman تبلیغات @Zeinabp_2020
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
آید آن روز که در باز کُنی‌، پرده گشایی‌؟ تا به خاک قدمت، جان و سر خویش ببازیم امام‌خمینی(ره) 🏝سلام یگانه عدل‌گستر موعود، مهدی جان تمام این عمر ناقابل، چشم به راه قدم‌هایت هستم و در حسرت دیدارت، هر روز هزار آه جگرسوز می‌کشم ساعت‌های بودنم لبریز از اشک و امید است اشک از تمام اندوه فراقت که بر قلبم سنگینی می‌کند و امید به دیدارت حتی برای لحظه‌ای، حتی در آخرین دم حیات.... شکر خدا از این اندوه و اشک و امید شکر خدا که با تو زنده‌ام 🏝 کانال‌عطرظهورمولا ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
18.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 افتخارنگاه‌وتوجه‌یار معرفت‌امام‌حاضر اللَّهُمَّ عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🏝 شما هم دیگران را در کسب بیشتر معرفت‌ مهدوی،مهمان‌ کنید. کانال‌عطرظهورمولا ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عطرِظهورِمولا
#مدافع_عشق     قسمت 8⃣5⃣ سجاد که کنارم زمزمه می‌کند _ گریه کن زن داداش…توخودت نریز.. … گریه کنم؟
   قسمت 9⃣5⃣ با هر بار خاک ریختن گویی مرا جای تو دفن می‌کند چطور شد که تاب اوردم تورا به خاک بسپارم! باد چادرم را به بازی می‌گیرد… چشم‌هایم پراز اشک می‌شود…و بلاخره یک قطره پلکم را خیس می‌کند… _ ببخش علی! … اینا اشک نیست… ذره ذره جونمه… نگاهم خیره می‌ماند…. تداعی اخرین جمله‌ات… _ می‌خواستم بگم دوست دارم ریحانه! روی خاک میفتم… سید شهاب: چشم‌هایم را باز می‌کنم. پشتم یکبار دیگر می‌لرزد از فکری که برای چنددقیقه از ذهنم گذشت… سرما به قلبم نشسته…و دلم کم مانده از حلقم بیرون بیاید. به تلفن همراهم که دردستم عرق کرده؛ نگاه می‌کنم. چند دقیقه پیش سجاد پشت خط باعجله می‌گفت که باید مرا ببیند… چه خیال سختی بود ! دل کندن ازتو!! به گلویم چنگ میزنم _ علی نمیشد دل بکنم…فکرش منو کشت! روی تخت میشینم و به عقیق براق دستم خیره میشوم. نفسهای تندم هنوز ارام نگرفته….خیال ان لحظه که رویت خاک ریختند…دستم راروی سینه ام میگذارم و زیرلب میگویم _ اخ…قلبم علی!! بلند میشوم و دراینه قدی اتاق فاطمه به خودم نگاه میکنم.صورتم پراز شک و لبهایم کبود شده.. خدا خدا میکنم که فکرم اشتباه باشد.. _ علی خیال نکن راحته عزیزم… حتی تمرین خیالیش مرگه!!! شام راخوردیم و خانه خاموش شد…فاطمه در رخت خواب غلت میزند و سرش را مدام میخاراند…حدس میزنم گرمش شده.بلند میشوم و کولر راروشن میکنم.شب ازنیمه گذشته و هنوز سجاد نیامده.لب به دندان میگیرم _ خدایا خودت رحم کن… همان لحظه صفحه گوشیم روشن میشود.و دوباره خاموش….روشن،خاموش!! اسمش را بعداز مکالمه سیو کرده بودم ” داداش سجاد” لبم را بازبان تر میکنم و اهسته،طوری که صدایم راکسی نشنودجواب میدهم: _ بله…؟؟؟ _ سلام زن داداش..ببخشید دیر شد عصبی میگویم _ ببخشم ؟؟ اقاسجاد دلم ترکید..گفتید پنج دقیقه دیگه میاید!! نصفه شب شد..!!! لحنش ارام است _ شرمنده!!! کارمهم داشتم..حالا خودتون متوجه میشید قلبم کنده میشود.تاب نمی اورم.بی هوا میپرسم _ علی من شهید شده..؟؟؟ _ خب پس بیاید درو باز کنید من پشت درم!! متعجب میپرسم _ درِحیاط؟؟ _ بله دیگه!! _ الان میام!..فعلا ! تماس قطع میشود.به اتاق فاطمه میروم و چادرم رااز روی صندلی میز تحریرش برمیدارم. چادر راروی سرم میندازم و باعجله به طبقه پایین میروم.دمپایی پام میکنم و به حیاط میدوم. هوا ابری است و باران گرفته..نم نم!قلبم رااماده شنیدن تلخ ترین خبر زندگی ام کرده ام.به پشت در که میرسم یک دم عمیق بدون بازدم!نفسم را حبس سینه ام میکنم!! تداعی چهره سجاد همانجور که درخیالم بود با موهایی اشفته…و بعد خبر پریدن تو!! ابروهایم درهم میرود…” اون فقط یه فکربود! …اروم باش ریحانه” چشمهایم رامیبندم ودر را بازمیکنم..اهسته و ذره ذره…میترسم باهمان حال اشفته ببینمش…دررا کامل باز میکنم ومات میمانم. درسیاهی شب و سوسوزدن تیرچراغ برق کوچه که چند متران طرف تراست…لبخند پردردت را میبینم…چندبار پلک میزنم! حتمن اشتباه شده!! یک دستت دور گردن سجاد است..انگاربه او تکیه کرده ای! ✅ ادامــــــہ دارد.... ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏝 امام سجّاد عليه السلام: ⭕️ گناهانى كه از استجابت دعا جلوگيرى مى‌كنند عبارتند از: ❌ بد زبانى و زشت گويى و ناسزا گفتن ❌  بد نيّتى ❌ خبث باطن ❌ دورويى با برادران ❌ باور نداشتن به اجابت دعا ❌ به تأخير انداختن نمازهاى واجب تا آن كه وقتشان بگذرد ❌ تقرّب نجستن به خداوند عزّ و جلّ با نيكوكارى و صدقه 📚ميزان الحكمه ج۴ ص۲۸۷ ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏝فرمونِ زندگیت رو، بده دست آقا 🚕پشت فرمون ماشین نشسته بودم و با خیالِ راحت توی اتوبان شلوغِ وسط ظهر، رانندگی می‌کردم. هشت، نه سالی می‌شد که گواهینامه‌ گرفته بودم، ولی هیچ وقت جرأت و جسارت نشستن پیدا نکرده بودم ... تا همین چند وقت پیش ... که دوباره تصمیم گرفتم بر این ترس غلبه کنم. 🚕با ماشین تعلیم رانندگی، کنار مربی پشت ماشین نشستم. به معلّم رانندگی گفتم که دلهره و نگرانی مانع شده که از گواهی‌نامه‌ام استفاده کنم و حالا دوباره سراغ تعلیم آمده‌ام. نزدیک به اتمام ساعت آموزش بود. توی همان اتوبان شلوغ با دنده چهار ...خوب می‌رفتم. ⬅️ مربی پرسید: "اضطرابت انگار برطرف شده!" با "آرامش" گفتم: ✨معلومه چون شما کنارم هستید و ترمز و گاز و کلاچ تحت کنترل شماست... خندید و شروع کرد به حرف زدن امّا من دیگه چیزی نمی‌شنیدم خودم نکته‌ای طلایی گفته بودم و غرق در حرف خودم شده بودم یک آن توی دلم، رو کردم به صاحب زندگیم امام زمانمُ ، گفتم: میشه همیشه کنارم باشید؟ میشه فرمون زندگیم رو بسپارم به شما؟ ✅ اگه کنترل زندگیم همیشه تحت اختیار دستای مهربون شما باشه، اون وقت من همیشه آروم و بی‌اضطرابم. ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
🍁دقیقہ‌‌هایِ آخـر، پاییز،تقویم را معطل می‌کند شاید بـَرگردی..... مگر همین نیست؟! کجایـی مولای‌من...؟! أین صاحبنا؟! ↙️↙️↙️ @atr_ir