eitaa logo
عطرِظهورِمولا
6.9هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
5.6هزار ویدیو
103 فایل
⚘به جامع‌ترین کانالِ ایتا خوش‌آمدید⚘ به کانال استیکر ما هم بپیوندید ↙️ https://eitaa.com/joinchat/2421358727C395e519fab گروه عطرظهورمولا↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/257818659Cab8649861b پیشنهادها و انتقادها @saheb12zaman تبلیغات @Zeinabp_2020
مشاهده در ایتا
دانلود
12-Namayesh.mp3
10.2M
موضوع ⬅️ فضایل و مصائب حضرت زهرا سلام‌الله علیها و پیوند با امام عصر علیه السلام( ۱۲ و ۱۱) 🔘ویژه ایام ↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏝شب جمعه و دلتنگی ◾️وصیت‌های خانم حضرت زهرا سلام الله علیها به خانم حضرت زینب سلام الله علیها قطرات اشکتان؛ نذر فرج مولای مظلوممان ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
18.Kahf.081-82.mp3
3.79M
🔹سوره کهف سوره ۱۸ قرآن کریم استاد قرائتی تفسیرنور ⚘تفسیر آیات۸۲_۸۱ سوره کهف⚘ ↙️↙️↙️ @atr_ir
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
عشق‌تومرا..ألستُ‌منڪم‌ببعید هجرتومرا.. إنّ‌عذابےلشــــدید برڪنج‌لبت‌نوشتہ‌..یُحیےویمیت مَن‌ماتَ‌من‌العشق‌فقدماتَ‌شهیـد 🏝من آمدنت را باور دارم مثل خورشید مثل نوری که هر صبح از لابه‌لای شاخه‌های پر برگ وبار، راهش را پیدا می‌کند مثل زلالی آب، که همیشه حقیقت را می‌گوید تو همین‌قدر نزدیکی! همین‌قدر آمدنی! قسم می‌خورم که از این باور دست نخواهم کشید، قسم به عشق... و قسم به زیباترین فعل دنیا: آمدنت...🏝 ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⬇️ چقدر خوب است این حدیث ✨خداوند متعال (جل جلاله) میفرماید: ⬅️ کسانی که مرا یاد می‌کنند، میهمان من هستند. ⬅️ کسانی که مرا اطاعت می‌کنند، در نعمت من هستند. ⬅️ کسانی که مرا شُکر می‌کنند، در فزونی نعمت‌هایم هستند. 💥و اهل معصيتم را از رحمتم مايوس نمى‌كنم ▫️اگر توبه كنند، دوست آنها هستم. ▫️اگر مريض شوند، طبيب آنها هستم. ▫️گناهکاران را با سختی‌ها و مصيبت‌ها مداوا مى‌كنم تا آنها را از گناهان و عيب‌ها پاك كنم. 📚ترجمه ارشاد القلوب، صفحه ۲۲۷ ↙️↙️↙️ @atr_ir
❓آیا شما امام زمانی هستی!؟ شما با خودتان بنشینید صحبت کنید، چه چیزِ شما با امام زمان ارواحنافداه اهلیّت دارد؟! نماز خواندنتان؟! عبادتتان؟! فکرتان؟! چه چیـــزتان؟! ⬅️ نه چشمت چشم امام زمانی است! ⬅️ نه گوشت گوش امام  زمانی است! ⬅️ نه فکرت امام زمانی است! ❌ هیچ چیزت امام زمانی نیست! ▫️امام زمان ارواحنافداه کجا به فکر دروغ گفتن به دوستانش است؟! ▫️امام زمان ارواحنافداه کجا به فکر کلاه گذاشتن سر دوستانش است ؟! ▫️امام عصر علیه السلام را کجا به فکر این است که خودش را یک جور دیگری غیر از آنچه که هست نشان بدهد و ریاکاری بکند ؟! ▫️امام عصر علیه السلام کجا توی خانه یک جور ، توی مسجد یک جور ، و توی مردم یک جور است و حالت نفاق دارد؟ ⬅️ ببینید امام عصر علیه السلام  چه جوری است؟ یک سر سوزن بر خلاف خواست پروردگار کاری نمی کند. شمـــــــا هم اگــــــــر بــــــــر خلاف خواست پروردگار کاری نکردی أهل امام زمانی و إلا «إنَّه لَیسَ مِن اَهلِک »اهل آن حضرت نیستی!!!   ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و امروز همان روزی‌ست که بیش از روزهای دیگر منتظرتان هستیم! ... هَذَا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ وَ الْفَرَجُ فِيهِ لِلْمُؤْمِنِينَ عَلَى يَدَيْكَ وَ قَتْلُ الْكَافِرِينَ بِسَيْفِكَ وَ أَنَا يَا مَوْلايَ فِيهِ ضَيْفُكَ وَ جَارُكَ وَ أَنْتَ يَا مَوْلايَ كَرِيمٌ مِنْ أَوْلادِ الْكِرَامِ وَمَأْمُورٌ بِالضِّيَافَةِ وَ الْإِجَارَةِ فَأَضِفْنِي وَ أَجِرْنِي ...... و امروز همان روزی‌ست که بیش از روزهای دیگر منتظرتان هستم، مولای من! دست خالی آمده‌ام و شرمنده! امّا دلم ترسی ندارد، امروز من مهمان شما هستم، مهمان شما که کریمی از فرزند کریمانی، کرامتتان بیش از آن است که مرا پذیرا نباشید، به اندازه‌ی کرامت خودتان مرا میزبانی کنید و به پرونده‌ی خالی‌ام ننگرید! 📚 زیارت امام زمان ارواحنافداه در روز جمعه! ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
18.Kahf.083.mp3
2.67M
🔹سوره کهف سوره ۱۸ قرآن کریم استاد قرائتی تفسیرنور ⚘تفسیر آیه ۸۳ سوره کهف⚘ ↙️↙️↙️ @atr_ir
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
🏝سلام حضرت آرامش، مهدی جان هر کجای زندگی را که نگاه می‌کنم، هر صفحه‌ی عمرم را که ورق می‌زنم ، هر گوشه‌ی دلم را که سرک می‌کشم جای معطر شما خالیست انگار همیشه، میان تمام دلخوشی‌ها، بغضی مدام گلوی شادی‌هایم را می‌فشرده است انگار، نبودنتان هرگز نمی‌گذارد که این دم، نوش شود بیایید و مثل عطر بهارنارنج، کام جان‌ها را مصفا کنید🏝 ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عطرِظهورِمولا
 #مدافع_عشق       قسمت 3⃣4⃣ _ مراقب خودت باش… دستهایم را می‌گیری _ خدامراقبه!… خم می‌شوی و ساکت
        قسمت 4⃣4⃣ علاقه‌ات می‌شود بغض در سینه‌ام و نفسم را به شماره می‌اندازد… چقدر دوست دارم علی! چقدر عجیب خواستنی هستی خدایا خودت شاهدی کسی را راهی می‌کنم که شک ندارم جز ما نیست… ازاول بوده … امن یجیب من چشمان بی همتای توست همانطور که هاج و واج نگاهت میکنم یکدفعه مثل دیوانه ها آرام میخندم. زهرا خانوم دست درازمیکند و یقه ات را کمی سمت خود میکشد _ علی معلومه چته؟…مادر این چه کاریه؟میخوای دخترمردم بدبخت شه؟…نمیگی خانواده اش الان بیان چی میگن؟ خونسرد نگاه آرامت را به لبهای مادرت دوخته ای.دودستت را بلند میکنی و میگذاری روی دستهای مادرت. _ اره میدونم دارم چیکار میکنم…میدونم! زهرا خانوم دودستش را از زیر دستهایت بیرون میکشد و نگاهش را به سمت حسین اقا میچرخاند _ نمیخوای چیزی بگی؟…ببین داره چیکار میکنه!…صبرنمیکنه وقتی رفت و برگشت دختر بیچاررو عقد کنه! اوهم شانه بالا میندازد و به من اشاره میکند که: _ والا زن چی بگم؟…وقتی عروسمون راضیه! چشمهای گرد زهرا خانوم سمت من برمیگردد.از خجالت سرم را پایین میندازم و اشک شوقم را از روی لبم پاک میکنم _ دختر…عزیز دلم! منکه بد تورو نمیخوام!یعنی تو جدن راضی هستی؟…نمیخوای صبر کنی وقتی علی رفت و برگشت تکلیفت رو روشن کنه؟ فقط سکوت میکنم و او یک آن میزند پشت دستش که: _ ای خدا!…جووناچشون شده اخه صدای سجاد درراه پله میپیچد که _ چی شده که مامان جون اینقد استرس گرفته؟ همگی به راه پله نگاه میکنیم.او آهسته پله هارا پایین می آید.دقیق که میشوم اثر درد را در چشمان قرمزش میبینم.لبخند لبهایم را پر میکند.پس دلیل دیر امدن از اتاقش برای خداحافظی ،همین صورت نم خورده از گریه های برادرانس… زینب جوابش را میدهد _ عقد داداشه! سجاد باشنیدن این جمله هول میکند، پایش پیچ میخورد و از چند پله اخر زمین میخورد. زهراخانوم سمتش میدود _ ای خدا مرگم بده! چت شد؟ سجاد که روی زمین پخش شده خنده اش میگیرد _ چیه داداشه؟..بلاخره علی میخوای بری یا میخوای جشن بگیری؟…دقیقا چته برادر و بازهم بلند میخندد.مادرت گوشه چشمی برایش نازک میکند _ نعخیر.مثل اینکه فقط این وسط منم که دارم حرص میخورم. فاطمه که تابحال مشغول صحبت باتلفن همراهش بود.لبخند کجی میزند و میگوید _ به مریم خانوم و پدر ریحانه زنگ زدم.گفتم بیان… زینب میپرسد _ گفتی برای چی باید بیان؟ _ نه!فقط گفتم لطف کنید تشریف بیارید.مراسم خداحافظی توخونه داریم… _ عه خب یچیزایی میگفتی یکم اماده میشدن تو وسط حرفشان میپری _ نه بزار بیان یهو بفهمن شوهر زینب که درکل ازاول ادم کم حرفی بود.گوشه ای ایستاده و فقط شاهد ماجراست.روحیات زینب را دارد.هردوبهم می ایند. تو مچ دستم را میگیری و روبهمه میگویی _ من یه دودیقه باخانومم صحبت کنم ومرا پشت سرت به اشپزخانه میکشی.کنار میز می ایستیم و تو مستقیم به چشمانم خیره میشوی سرم را پایین میندازم. ✅ ادامــــــہ دارد... ↙️↙️↙️ @atr_ir