9.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بشمرم بازم یا نه؟😭
یا رقیه💔
🎙حاج سید رضا نریمانی
#محرم
↳| @atre_narges_313 |↲
رقیه فهمید بابا دوبخش دارد ؛
بخشی به روی نیزه
بخشی به روی صحرا (:
#شب_سه_ساله💔
این دخترای شامیا،
میومدن طعنه میزدن به سه ساله ی سیدالشهدا...
میگفتن ببین ما گوشواره داریم...
ببین ما چقدر موهامون بلنده...
خانم حضرت رقیه سلام الله علیها
یادش رفته بود گوشوارشو بردن،
تا اومد دستشو ببره سمت گوشش،
بگه منو هم نگاه کن ببین گوشواره دارم،
انگشتای دستِ کوچیکش خونی شد...😭😭😭
وقتی داشتن خانم حضرت رقیه رو میبردن،
اگه اشتباه نکنم زجر لعنت الله علیه
مسئول شتر سه ساله ی سیدالشهداء بود،
شب بود ، تاریک بود،
یهو زجر نگاه کرد دید حضرت رقیه رو شتر نیست،
با عصبانیت دویید طرف امیرش،
گفت امیر ، دخترِ حسین نیست،
امیرش هم عصبانی شد ،
محکم زد تو گوشش...
گفت برو هرجا هست بگرد پیداش کنه...💔
زجر عصبانی بود،
سیلی خورده بود،
با عصبانیت رفت دنبالِ حضرت رقیه...😭
میگن اون محله ای که سه ساله ی سیدالشهداگم شده بود،
بازارِ شیشه فروش ها بود...😭
این ملعون غلافِ شمشیرشو
میزد به دل این بوته ها،
تا حضرت رقیه رو پیدا کنه،
💔💔
کلی گشت،
خسته و عصبانی بود،
زجر هم میدونید که مرد جنگی بوده...
یجا شنید داره از پشت بوته صدای دردودل دختر بچه میاد،😭😭
بدو بدو رفت با لگد زد به بوته،
یهو شنید از پشت بوته صدا اومد،
سه ساله ی حسین گفت آخ پهلوم😭😭😭
يا زهرا 😭😭😭
گفتم بازارِ شیشه بُرها بوده بخاطر اینجا بود،
زجر از کاروان عقب افتاده بود،
حضرت رقیه رو با پای برهنه،
میکشوند رو زمین،
الهى بمیرم 😭😭😭
تو محله ی شیشه فروش ها
سه ساله ی سیدالشهدا رو کِشون کِشون میبرد...💔😭