همرزمان پسرم میگویند وقتی نیروهای کمکی نیامدند، سیدرضا قبول نکرد که به عقب برگردد و از فرمانده خواست بماند چون نیروها به حضورش نیاز داشتند. ✅
فرمانده داشت رصدش میکرد؛ سید اینقدر پیشروی کرد که در درگیریها و تیراندازیهای دشمن تیر به قلبش اصابت کرد، افتاد و زمینگیر شد.😭
فرمانده زد به سرش و گفت یا ابوالفضل سید شهید شد؛ ۱۰ دقیقه گذشت و حرامیها آمدند و پیکر پسرم را با خودشان کشانکشان بردند.💔
#راوی_مادر_شهید
#سید_رضا_حسینی
#شهید_مدافع_حرم
【 @atre_shohada】
21.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایـا ببین قلبم داره میزنه
میتـرسم
ولۍبه خاطر تو به ترسم غلبه میڪنم♥️"
#شھیدمصطفۍصدرزاده
【 @atre_shohada】
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انقلاب با وعدهآب و برقِ مجانۍ...!
🍃میگن مردم باوعده ی
آب و برقِ مجانۍ انقلاب کردن ؛
اولاً وعده آب و برق مجانۍ، بعد از
انقلاب و زمانی داده شد کہ انقلاب
پیروز شده بود. دوماً امام خمینۍ
نگفت عباس امیر انتظام سخنگوۍ
دولت موقت گفت ! سوماً قرار نبود
براۍ همہ باشه بلکه به عنوان لایحہاۍ
مطرح شد براۍ محرومان . .
#دهه_فجر🇮🇷
【 @atre_shohada】
یکی از دوستام داستان ازدواج #شهیدحججی رو برام فرستاد،خیلی تلنگرانہ بود.🍃
از زبان همسر شهید🧕
منو شهید حججی بخاطر کارمون مجبور بودیم تلفنی،
اونم خیلی کوتاه با هم حرف بزنیم
یه مدت دیدم گوشیش خاموشه
هر کاری میکنم جواب نمیده
بالاخره بهم زنگ زد گفت:
که جریان چیه...🤔
ایشون گفتن من حس میکردم که
تماسای ما داره به گناه آلوده میشه
بنابراین گوشیمو خاموش کردم ...🤭
دیدی رفیق⁉️
این شهید ما اینجوری زندگی کرد که شهید شد...همینقد پاک بودکهشهیدشد
بعضیا متاسفانه به بهونه آشنایی برای ازدواج میشینن با طرف مقابل چت میکنن و خودشونو گول میزنن که چون برای آشناییه پساشکال نداره،ولی ببین
شیطون از همین راهاسکه ادمو به گناه میکشونه...جانمنتوکهمذهبیهستیدیگهگول شیطونو نخور😐
توکه امام حسینی هستی و آرزوت شهادته سمته این چیزا نرو....
یادتباشه همین چیزاس که توفیق شهادتومیگیرهوآدموعقبمیندازه🚶♂
زندگیهمشامتحانه
نهبهروابطحرام 🔥
#شهیدانہ🍂
【 @atre_shohada】
-سلام
-سلامعلیکم
+فردا میگن اول ماه رجبه
-اره درسته
+بیا پس روزه بگیریم
-وای آره حتمن،روزه بگیریم تقدیم کنیم
به ساحت مقدس امام زمان(عج)
+تازه شبشم شب آرزوهاست
میتونیم دعا کنیم برا ظهور مولامون
-ان شالله که بااین کارا ظهورو نزدیک کنیم
اللهم عجل لولیک الفرج
-همہمیـگفتن جبـهہ بخوربخوابـہ!!
راســـــٺمیگفتن
خمپارھمیخوردن
میخوابیـــــدن...💔
#شهادت:)🌱
【 @atre_shohada】
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃خیلی وقتا که حالمون با هیچی خوب نمیشه،
هیچی آروممون نمیکنه،
هیچی آشوب درونمون رو از بین نمیبره،
و...
فقط یک دلیل داره، که ذهنمون هم بهش خطور نمیکنه...❗️
این الرجبیون🤔
چند نصفی مانده به ماه تطهیر الهی
فقط چند ساعت ...❤️
#رجب
#التماس_دعا🤲
【 @atre_shohada】
گویند:
#شهادت مهر قبولـے ست
ڪه بر دلٺ مۍخورد...
شهدا دلــم لایق مهـر شهادت نیست
امــا
شما ڪه نظـر کنید؛
این ڪویر تشنه
دریـا مۍشود...
بـا عطر شهادت:)!'♥️🌼
#شهیدمحمدحسینمحمدخانے
【 @atre_shohada】
🍃از چیزی نمیترسیدم...
💌 برشهایی از زندگینامه خودنوشت حاجقاسم سلیمانی...🕊
🍃خانه عبدالله تنها نشانی آشنای ما بود؛ اما من و آن دو، نه بلد بودیم سوار تاکسی شویم و نه آدرس میدانستیم. نوروز که مادرم ما را با او فرستاده بود و چند بار به شهر آمده بود، وارد بود. جلوی یک ماشین کوچکِ نارنجی را گرفت که به او «تاکسی» میگفتند. گفت: «تاکسی، تهِ خواجو.» تاکسی ما چهار نفر را سوار کرد. به سمت خواجو راه افتاد. کمتر چند دقیقه آخرین نقطه شهر کرمان بودیم. از تاکسی پیاده شدیم و بر اساس راهبلدیِ نوروز به سمت خانه عبدالله راه افتادیم. به سختی میتوانستم کولهام را حمل کنم. به هر صورت به خانه عبدالله رسیدیم. سه چهار نفر دیگر هم از همشهریها آنجا بودند. عبدالله به خوبی استقبالمان کرد. با دیدن عبدالله سعدی گُل از گلِمان شکُفت. بوی همشهریها، بوی مادرم، فامیلم، بوی دِه را استشمام کردم و از غربت بیرون آمدم.
🍃همه معتقد بودند کسی به من و تاجعلی کار نمیدهد. احمد در خانه یک مهندس مشغول به کار شد. شب، سیری نان و ماست خوردیم و از فردا صبح شروع به گشت برای کار کردم. علیجان که زودتر آمده بود، راهنمای خوبی بود. در هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاه را میزدم و سؤال میکردم: «آیا کارگر نمیخواید؟» همه یک نگاهی به قد کوچک و جُثّه نحيف من میکردند و جواب رد میدادند. آخر، در یک ساختمان درحال ساخت وارد شدم. چند نوجوان و جوان سیاهچُرده (سبزه) مثل خودم، اما
زبل و زرنگ، مشغول کار بودند. یکی با اِستَمبُلی سیمان درست میکرد. آن یکی با اِستَمبُلی سیمان را حمل میکرد. دیگری آجر میآورد دمِ دست. نوجوان دیگری آنها را به فرمان اوستا بالا میانداخت. استادعلی، که از صدا زدن بچهها فهمیدم نامش «اوستا علی» است، نگاهی به من کرد و گفت: «اسمت چیه؟»
گفتم: «قاسم.»
- چند سالته؟
گفتم: «سیزده سال.»
- مگه درس نمیخونی؟
- ول کردم. - چرا؟
- پدرم قرض دارد.
🍃اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبندزدن به دست پدرم، جلوی چشمم آمد. اشک بر گونههایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم: «آقا، تو رو خدا، به من کار بدید!» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت: «میتونی آجر بیاری؟» گفتم: «بله.» گفت: «روزی دو تومان بهت میدم، بهشرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کردهام. اوستا صدایش را بلند کرد: «فردا صبح ساعت هفت، بیا سرِ کار.» گفتم: «فردا اوستا؟» یادم آمد شهریها به «صبح» می گویند «فردا». گفتم: «چشم.» خوشحال به سمت خانه عبدالله، استراحتگاه محلیها، راه افتادم. خبرِ کار پیداکردن را به همه دادم. صبح راه افتادم. نیم ساعت زودتر از موعدِ اوستا هم رسیدم.کسی نبود. پس از بیست دقیقه، یکی دیگر از شاگردها آمد. کمکم سروكله اوستا پیدا شد. شروع کردم به آوردن آجرها از پیادهرو به داخل ساختمان. دستهای کوچک من قادر به گرفتن یک آجر هم نبود! به هر قیمتی بود، مشغول شدم. نزدیکیهای غروب، اوستا دو تومان داد و گفت: «صبح دوباره بیا.»
#نوجوانپرتلاش(۲)
【 @atre_shohada】
خدا شهادت را
همیشه به آدم هایی داده
که در کار سختکوش بوده اند...
#شهیدمحمدرضابیضایی❤️
【 @atre_shohada】
شیخعبّاسقمی تو کتاب سفینةُالبِحار
یه حدیثی رو نقل میکنه
دربارهٔ ویژگیهای یاران امامزمان!
یه قسمتیش هست که میگه:
«رُهبانٌ بِاللَّیل ، لُیوثٌ بِالنَّهار»
شبها چون راهبان و عابدان مشغول عبادتند
و روزها چون شیرِ بیشه قوی و شجاعند...
#امام_زمان🌹
【 @atre_shohada】
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃در روزگاری که حرفی از علم و عقلانیت نبود، اسلام به «قلم» سوگند خورد و امام محمد باقر، شد تجلیِ باشکوهِ آن تا علمی که به دست او جلوه کرده، با دست مهدی به شکوفایی برسد.
ولادت امام محمدباقر و آغاز ماه رجب بر امام زمان و شیعیان مبارک باد...🎉🎊
#میلاد_امام_باقر
#ماه_رجب💞
【 @atre_shohada】
Mohammad Hossein Pouyanfar - Del Arame Jahan.mp3
1.74M
مناجات باامام زمان...💔
💚 دل آرام جهان
💚آرزوی من یا صاحب الزمان
#محمدحسینپویانفر
#پیشنهادی👌
【 @atre_shohada】
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ
العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ
اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی
اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی
فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا
لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️
#السلام_علیڪ_یاانصار_رسولالله🦋
【 @atre_shohada】
خدایِ من؛ روزمون رو به امیِد رحمت و
برکتِت شروع میکنیم☺️💛
صبح مسیرِ روشنی آغاز میشه؛ با همهی
توانت قدم بردار رفیق.
روزِ خوب رو خودت میسازی، پس سعی
کن یه سازنده عالی باشی !👌🏽
#خدایجان♥
【 @atre_shohada】
مادرش دخت کریم و پدرش پورحسین
ای بنازم به امامی که حسین درحسن است😍❤️
#ولادت_امام_باقر🎊
#ماه_رجب🍃
【 @atre_shohada】
◽️اگر تعلقات خودمان را زیر پا گذاشتیم ، می توانیم مثل #شهدا خدمت کنیم به این ملت.
#حاجقاسم
【 @atre_shohada】
بچــھ هـٰارو با شوخـے بیدار مےکرد
تا نمـٰاز شـب بخونـن♥️🚶🏿♂. .
مثلـا یکـے رو بیـدار مےکـرد و مےگفت :
[ بابا پـاشو من میخوام نماز شب بخونم ، هیـچ کس نیست نگام کنـھ :😂 ]
🍃یا مےگفت :
پاشـو جونِ مـن ؛ اسـم سـھ چھـٰارتا مومـن رو بگو تو قنوت نماز شب کـم آوردم😐🖐🏿!
#شھـیدمسعـوداحمـدیـٰان💛
【 @atre_shohada】
reza-narimani-khosh-be-hale(128).mp3
4.47M
خوشبھ حالشھدا..🦋🕊
واای به حال مـن وتو
بھترینهاۍ روزگار همانهایـے بودند
که بزرگترینکار غیرقانونۍشان دستـ
بردنـ در شناسنامھ برایِرفتن به جبهہی
جنگ بود ...♥️
دلت را به شهدا بسپار...🌸
#سیدرضانریمانی
#پیشنهادی👌
【 @atre_shohada】
‹💚🌿›
• وَقتـےازدنیـٰاتگذشتـےبرایِدنیایِبَقیهـ
میشـےدنیـٰایِیهـدنیـٰاآدم . . • 🌸💕
- هَمونقَضیهـعزتِبَعدازشَھادت؛ :))) 😻👊🏿
#حـٰاجقـٰاسمِدِلهـا 💜
【 @atre_shohada】
یامَن ارجوهُ لِکُلّ خَیر🦋
ای آنکه امید کنم؛
اورا برای هر خیری🙂🌿
دعای#ماه_رجب🌼
#روز_اول
【 @atre_shohada】
شهید صدایت زدھ است
دست دوسٺی دࢪاز ڪرده است
بہ سویـت...
همراهی با شھدا سخت نیسٺ
یاعلۍ بگویے...
خودشان دسٺت ࢪا میگیـرند🤝
تردید مڪن :)
#شهیدانہ🥀
【 @atre_shohada】
‹🖤🔗›
یِروزمیرسـھفقطمیـٰآنبـٰآلـٰآسرتفـٰآتحـھ
میدنومیـرن..!
ولۍشـٰآید؎روز؎بـٰآشـھکـھجـٰآ؎فـٰآتحـھ
دآدنورفتن،بیـٰآنبرآ؎رفیقشدنبـٰآهـٰآت😍
اینوتومیتونۍتعیینڪنۍ
منتھـٰآبـٰآشـھـٰآدت..!❤️
#شہیدانہ🦋
"بگذار در جستجوی کلماتی باشم
به اندازهی دلتنگیام برای تو..🌸
یابنیاس...♡'
به زير دست و پايم ،
گر بريزی كلِ دنيـــا را ؛
نگاهت گر نباشد ،
يك سرِ سوزن نمیاَرزد...!!
اللهمعجللولیکالفرج🌱
#شهیدمحمدحسینمحمدخانے 🌼
【 @atre_shohada】
21.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قَسَمهاۍ قاسم...
🍃ڪلیپی از مجموعه قسمهاۍ #حاج_قاسم در سخنرانیها...
-مأموریتما؛ایستادטּِتمامقَدپاانقݪاباست.
#کلیپ_ویژه👌
【 @atre_shohada】
🍃از چیزی نمیترسیدم...
💌 برشهایی از زندگینامه خودنوشت حاجقاسم سلیمانی...🕊
🌙شب، در خانه عبدالله، تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمیتوانم این کار را ادامه بدهم. باید به دنبال کار دیگری باشم. یک بار پول هایم را شمردم. تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادرم افتادم و خواهران و برادرانم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم. در حالت گریه به خواب رفتم. صدای اذان بلند شد. از دوران کودکی نماز می خواندم؛ اگرچه خیلی از قواعد آن را درست نمیدانستم. صدای نماز پدرم یادم است، همراه با دعای پس از سجده که پیوسته زمزمه می کرد:
الهی به عزتت و جلالت، خوارم مکن
به جرم گُنَـه شرمسارم مکن
مرا شرمساری به روی تو هست
مکن شرمسارم مرا پیشِ کس
🤲 نماز خواندم. به ياد زیارت «سید خوشنام، پیر خوشنام» دهمان افتادم. از او طلب کردم و نذر کردم: اگر کار خوبی گیرم آمد، یک کله قند داخل زیارت بگذارم. صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر در بازی میرسیدیم سرک می کشیدیم: «آقا، کارگر نمیخوای؟» همه یک نگاهی به ما دو تا میکردند: مثل دو تا کَره شیرنخورده، ضعیف و بدون ریخت! میگفتند: «نه!» یک کبابی گفت: «یک نفرتان را میخواهم، با روزی چهار تومان.» تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود، هر دویمان مثل طفلان مسلم به هم نگاه کردیم. گریهام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید. راه افتادم. تا آخر خیابان به عقب سرم نگاه میکردم.
#خودساخته(۳)
【 @atre_shohada】
تمام دردها در زندگی با یک آیه پاک شد:
«وَعَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ»
شاید از چیزی متنفر باشید
و آن برای شما خوب باشد...!☺️
#حرفقشنگ🌸🌱
【 @atre_shohada】