عطــــرشهــــدا 🌹
#او_را #رمان📚 #پارت_پانزدهم دیگه حتی حس و حال رفتن به دانشگاه و آموزشگاه و باشگاه رو هم نداشتم! اما
#او_را
#رمان📚
#پارت_شانزدهم
رسیدم خونه عرشیا و رفتم داخل.
خوش اومدی بانوی من😍
-ممنون
خب خانومی بیا بشین ببینم...
کم پیدا شدی....
اون روز هرچی عرشیا زبون میریخت و خودشو لوس میکرد با بی محلی میزدم تو ذوقش!😕
آخر کلافه شد و نشست کنارم وگفت
- ترنم....
چیزی شده؟؟
چرا اینجوری میکنی؟😢
- چجوری؟؟؟
-عوض شدی!انگار حوصلمو نداری!
-نه!خوبم...
چیزی نشده...😒
-پس چته؟
-ببین عرشیا...
من همون روز اول گفتم ،این یه رابطه امتحانیه!
میتونم هروقت که بخوام تمومش کنم!!
-ترنم؟؟؟
تموم کنی؟😢
شوخیت گرفته؟
چیو میخوای تموم کنی؟
زندگی منو؟
عمر منو؟؟
-لوس نشو عرشیا😒
مگه دختری؟؟
من نباشم،کسای دیگه هستن!!😏
-چی میگی؟؟چرا مزخرف میگی؟؟
کی هست؟
من جز تو کیو دارم؟؟😥
-بهرحال...
من خوشم نمیاد زیاد خودمو تو این روابط معطل کنم!!
با چشمای پر از سوال و بغض زل زده بود بهم و گریه میکرد
چرا اینجوری میکنی؟؟😒
مثل دخترا میمونی عرشیا😏
از اینکه یه مرد جلوم خودشو ضعیف نشون بده متنفرم!!😣
سرشو بلند کرد و تو چشام نگاه کرد...
چشاش سرخ شده بود و صورتش خیس!!😭
-ترنم باورکن من بی تو میمیرم....
خودمو میکشم!!
قول بده هیچوقت تنهام نذاری!
به جون خودت جز تو کسیو ندارم...😭
-من نمیتونم این قول رو بهت بدم!!
من نمیتونم پابند تو بشم...😠
اخم کرد و خواست چیزی بگه اما حرفشو خورد و روشو برگردوند...
سرشو گذاشت رو دستاش و گفت:
-ترنم خواهش میکنم.....
بلند شدم و پالتوم رو برداشتم،
داشتم میرفتم سمت در
که عرشیا خیز برداشت و راهمو سد کرد...
-برو اونور عرشیا...
درو قفل کرد و کلیدو گذاشت تو جیبش‼️
-تو هیچ جا نمیری😠
-یعنی چی؟😠
برو درو باز کن!!
باید برم،
قرار دارم...
صداشو برد بالا
-با کی قرار داری⁉️😡
از ترس ته دلم خالی شد...😨
احساس کردم رنگ به روم نمونده،
اما نباید خودمو میباختم...
-با مرجان
-تو گفتی و منم باور کردم😡
میگم با کی قرار داری؟؟
-با مرجااااان....
میگم با مرجان...
گوشیتو بده من😡
-میخوای چیکار؟؟؟
-هر حرفو باید چندبار بزنم؟؟؟😡
گوشی رو گرفت و زیر و رو کرد.
بعدم خاموشش کرد و گذاشت تو جیبش....
-گوشیمو بده😧
-برو بشین سر جات😡
تپش قلب شدید گرفته بودم...
حالم داشت بد میشد.
رفتم نشستم رو مبل
عرشیا رفت سمت کاناپه و دراز کشید!
ده دقیقه ای چشماشو بست و بعد بلند شد و نشست...
همینجوری که با انگشتاش بازی میکرد،
چنددقیقه یکبار سرشو بلند میکرد و با اخم سر تا پامو نگاه میکرد😠
بلند شد و داشت میومد سمتم که دیگه نتونستم خودمو نگه دارم و بغضم ترکید...😭
اود جلو وگفت ....اخه چرا اذیتم میکنی؟؟
-دستاشو پس زدم و گفتم
-ولم کن....
روانی!!😭
-ترنم من دوستت دارم...😢
-ولی من ندارممممم
ازت متنفرممممم
برو بمییییر😭
-باشه...
میخوای بری؟؟
-اره،پس فکر کردی پیش تو میمونم؟؟
کلید و گوشیمو داد دستم و با بغض گفت
-خداحافظ.....😢
سریع بلند شدم و از خونه عرشیا زدم بیرون...
سوار ماشین شدم اما حال رانندگی نداشتم...
حالم خیلی بد بود...
سرمو گذاشتم رو فرمون و هق هقم بلند شد...😭
خیلی تو اون چنددقیقه بهم فشار اومده بود...
نیم ساعتی تو همون حال بودم،
میخواستم برم که عرشیا از خونه اومد بیرون!!
تلو تلو میخورد‼️
داشت میرفت سمت ماشینش که یهو پخش زمین شد......❗️
به قلم: محدثه افشاری
#ادامهدارد...
【 @atre_shohada】
CQACAgQAAxkDAAFqkF5ii5qVEFyohtM2ppB0RAuB3z43ngACrQ8AAolnUVD4bAEV0ZnQMSQE.mp3
4.12M
🍃به وقت مداحی..ـ
•قرار بود به ما فیضی از سحر بدهی
•به قدر بال مگس اشک مختصر بدهی
#حاجمنصورارضی
#دلنشین👌
#امام_زمان♥
【 @atre_shohada】
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ
العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ
اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی
اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی
فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا
لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️
#السلام_علیڪ_یاانصار_رسولالله🦋
【 @atre_shohada】
و اگر خداوند
اراده خیر درباره تو
داشته باشد
هیچ کس قادر نیست
مانع فضل او گردد..((:♥️
#خداےجانم🌱
💞معرفی شهید 💞
شهید شعبان نصیری در قرارگاه فوق سری نصرت حضور موثری داشت و فعالیتهای گوناگونی را در کنار فرماندهان این قرارگاه از جمله سردار محمد باقری و سردار شهید علی هاشمی انجام میداد. او از یادگاران ۸ سال دفاع مقدس بود.
✅قطره ای از وصیتنامه✨
قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّهُ الْبَالِغَهُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ ﴿سوره انعام آیه ۱۴۹﴾
بگو دلیل محکم و رسا، خواست و خاص خداست؛ اگر میخواست، همه شما را هدایت میکرد.
امام صادق علیه السلام فرمودند: «ما حجت بالغه هستیم، بر هر چه در پایین آسمان و روی زمین است.»
شهادت میدهم، امام خامنهای مدظله العالی، جانشین برحقِ فرستادهی غائب توست
و سعی کردم، گمنام، در مسیری گام بردارم که لبخند را بر لبانِ او، مینشاند و رضای خاطر او را در پی دارد، که رضای او، رضایِ حجت برحق است و رضایِ حجت برحق، رضای توست؛ خدایا ! رضایم به رضای تو.
🌺یادشهداباصلوات 🌺
#شهیدمدافعحرمحاجشعباننصیری
تاریخ ولادت: ۱۳۳۷/۱/۱
شهادت: ۵ خرداد ۱۳۹۶
محل شهادت:موصل(عراق)
مزار: تهران، بهشت زهرا (س)
کتاب زندگینامه شهید:برایم حافظ بگیر
【 @atre_shohada】
4_5794045310485398319.mp3
3.76M
شهادتِ حسنصيادخدایی
در کفِ خیابان تهران یعنی:
آی عاشقِ شهادت
در میدانِتکلیفوَعشق که باشی
شهادت خودش به سراغت خواهدآمد...
شهادت انتخابی است
باید به چشمِ خدا بیاییم،تا شهید شویم
#شهید_صياد_خدایی
#حـالِدلتنگیوَغبطه💔
【 @atre_shohada】
ساده نگذر از کنار پوتین های بی پا
که پاهایشان بدن ها را بردند
تا تو آسوده قدم برداری...
#تلنگر💥
#شهادت🦋
【 @atre_shohada】
•••
خدایا تحمل سختی ها با من
آخرش با تو باشه...☺️
#خــدا♥
【 @atre_shohada】
هر کس در شب جمعه شهدا را یاد کند، شهدا هم او را نزد حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام یاد می کنند...✨🌺🕊
یاد شهدا باصلوات🌺🌱✨
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم
#شب_جمعه
【 @atre_shohada】
کوله پشتیش رو گرفتم توی دستم...
تا بُغضِ چشمام رو دید:
قول دادی بیتابی نکنی!
مَن هم قول میدهم، زود برگردم...
همیشه قولش قول بود...
سه روز از رَفتنِش نگذشت؛
که برگشت...
با پِلاکی سوختِه...
✍🏻به روایت همسر
#شهیدمهدیطهماسبی
【 @atre_shohada】
نوشتہبود:🍃
وَاِنَّمَعَالعُسرِیُسریٰ
یعنی
اگھخدانعمتسختےروداده،
بہهمراهش
امامحسینروهمدادھ(:❤️
#شب_جمعه
【 @atre_shohada】
عطــــرشهــــدا 🌹
#او_را #رمان📚 #پارت_شانزدهم رسیدم خونه عرشیا و رفتم داخل. خوش اومدی بانوی من😍 -ممنون خب خانومی بیا
#او_را
#رمان📚
#پارت_هفدهم
چند ثانیه با تعجب فقط نگاه میکردم که کم کم دورش شلوغ شد...😳
بعد چنددقیقه آمبولانس اومد و عرشیا رو گذاشتن رو بلانکارد و بردن...
بدون معطلی افتادم دنبال آمبولانس و باهاش وارد بیمارستان شدم❗️
عرشیا رو بردن تو یکی از بخشا و دو سه تا دکتر و پرستار هم دنبالش....
دل تو دلم نبود...
به خودم فحش میدادم و عرض راهرو رو میرفتم و میومدم که یکی از دکترا اومد بیرون
سریع رفتم پیشش
-ببخشید...
سلام
-سلام،بفرمایید؟؟!!
-این...
این...
این آقایی که الان بالاسرش بودید،
چشه؟
یعنی چیشده؟؟
مشکلش چیه؟؟😥
-شما با ایشون نسبتی دارید؟؟
تو چشمای دکتر زل زدم،
داشتم تو فکرم دنبال یه کلمه میگشتم،
که نگاهی به سرتاپام انداخت و با ته اخم،گفت:
چرا قرص خورده؟؟؟
با تعجب گفتم:
-قرص😳⁉️
چه قرصی؟؟
-نمیدونم ولی ظاهرا قصد خودکشی داشته!!
کمی دیرتر میرسیدید احتمال زنده بودنش به صفر میرسید!!
😨با چشمای وحشتزده و دهن باز به دکتر نگاه میکردم که گفت:
-همکارای ما دارن معدشو شست و شو میدن،
چنددقیقه دیگه برید پیشش...
تو این وضعیت بهتره یه آشنا کنارش باشه😒
همونجا کنار راهرو نشستم و کلافه نفسمو بیرون دادم...
هوا داشت تاریک میشد ،
نه میتونستم عرشیا رو تنها بذارم،
نه میتونستم دیر برم خونه😣
همش خودمو سرزنش میکردم...
اخه تو که از سعید و هیچ پسر دیگه ای خیری ندیده بودی،برای چی باز خودتو گرفتار کردی😖
بلند شدم و رفتم بالاسر عرشیا،
تازه به هوش اومده بود.
سرم به دستش بود...
بی رمق رو تخت افتاده بود.
با دیدن من انگار جون تازه ای گرفت و چشماش برق زد...😢
-چرا این کارو کردی؟
-تو چرا این کارو کردی؟؟😢
_تو پسری!مردی مثلا!! اینهمه ضعیف !!!!
عرشیا گفت
یعنی من از اول بازیچت بودم؟😢
بعدشم مگه من احساس ندارم؟؟
-عرشیا...
من دیرم شده...
میشه بگی یکی از دوستات بیاد پیشت من برم؟؟
بابا و مامانم شاکی میشن...
روشو برگردوند و اشک از چشماش سرازیر شد😭
-خیلی بی معرفتی...
برو....
یه لحظه از خودم بدم اومد...
احساس کردم خیلی دل سنگ شدم!
-عرشیا...
من ازت معذرت میخوام...
-ترنم...
میخوای ببخشمت؟؟
-اره‼️
-پس نرو...❗️
تنهام نذار....😢
من بی تو وضعم اینه!
بمون و زندگیمو قشنگ کن...
من خیلی تنهام....
سرمو انداختم پایین و با انگشتام بازی کردم...
-ترنم؟؟؟
چشماشو نگاه کردم...
دلم آتیش گرفت...
-باشه....
-ای جان...من فدای تو بشم...
برو
دیرت میشه...
برو میگم علیرضا بیاد پیشم
لبخند ملایمی زدم و ازش خداحافظی کردم...
تو دلم فقط داشتم خودمو فحش میدادم و میرفتم سمت ماشین😡
💭(خاک تو سرت😡
باز خراب کردی😒
چی چیو باشه....
خب اگر نمیگفتم باشه که میمرد...
حالا چندوقت باهاش باشم،
حالش که بهتر شد در صلح و صفا تمومش میکنم...)
سوار شدم و راه افتادم.
تازه یاد مرجان افتادم‼️
گوشیو از عرشیا که گرفتم روشن نکرده بودم‼️
روشن کردم و زنگ زدم بهش،
تا گوشیو برداشت شروع کرد فحش دادن
-منو مسخره کردی؟؟
امروز موندم خونه،که خانوم تشریف بیاره...
هرچی هم زنگ میزنم خاموشه😡
-مرجان باور کن...
-مرجان و....😡
خیلی مسخره ای ترنمممم
-بابا تو که خبر نداری چیشده...😭
ساکت شو بذار حرف بزنم😭
-ترنم😳
چت شده؟
چیه؟
سالمی؟؟
بگو ببینم قضیه چیه؟؟
همه چیو با گریه براش تعریف کردم و به زمین و زمون فحش دادم...
-ای بابا..‼️
تو اصلا جنبه نداری...
یکی هم پیدا میشه دوستت داره اینجوری میکنی!!😒
-برو بابا...
کدوم دوست داشتن؟؟
پسره مریضه...
آدم سالم مگه اینجوری دیوونه میشه؟؟😒
-هه...
پس یادت رفته با رفتن سعید مثل مرغ پرکنده شده بودی...😒
-دیگه اسم سعیدو نیاااااار....
اه😭
ولم کنید بابا....
-خب حالا گریه نکن...
اصلا بیا دنبالم امشب بریم خونه شما
خوبه؟😉
-راست میگی؟
مامانت میذاره؟
-اره بابا،اون از خداشه من خونه نباشم😒
-ها😳
عههه..چیزه...باشه اومدم...
به قلم:محدثه افشاری
#ادامهدارد...
@mahfele_shohada
•••┈✾~🌸~✾┈•••
مداحی_آنلاین_با_هزار_آرزو_اومدم_این_شبا_پویانفر.mp3
4.21M
🍃به وقت مداحی...
•با هزار آرزو اومدم این شبا
•تا بشم اربعین زائر کربلا...
#محمدحسینپویانفر
#بسیاردلنشین👌
#شب_جمعه
【 @atre_shohada】
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ
العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ
اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی
اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی
فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا
لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️
#السلام_علیڪ_یاانصار_رسولالله🦋
【 @atre_shohada】
دلت که گرفت؛دیگر منت زمین را نکش
راه آسمان باز است،پر بکش🕊
او همیشه آغوشش باز است،
نگفته تو را میخواند؟!
اگر هیچکس نیست،خدا که هست(:🙃
#خداےخوبم♥
【 @atre_shohada】
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 امام صادق علیهالسلام فرمودند:
اگرمهدی علیهالسلام رادرک میکردم تمام ثانیه های عمرم همه ی روزهای زندگیم رابه ایشان خدمت می نمودم.
#امام_زمان
#امام_صادق
【 @atre_shohada】
هممون به یه رفیق آسمونی نیاز داریم که وقتای خستگی و درد و بُهت بیاد پیشمونو اَزمون بپرسه: "هوس سفر نداری، زِ غبار این بیابان⁉️
#شهدا🦋🕊
【 @atre_shohada】
🔖معرفی شهید مدافع حرم...
نام:سعید
نام خانوادگی:قارلقی
تاریخ تولد:۱۳۴۵/۱۱/۱۲
تاریخ شهادت:۱۳۹۴/۳/۶
محل شهادت:سامرا،عراق
شهید سعید قارلقی، بازنشسته نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که برادرش حمید، در جنگ تحمیلی به شهادت رسیده بود، پس از ناامنشدن حریم عتبات عالیات در عراق تصمیم به مبارزه با تکفیریها گرفت. سعید قارلقی پس از بازنشستگی از نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی چند سالی از طریق رانندگی به امرار معاش می پرداخته است. وی پس از ناامن شدن حریم عتبات عالیات در عراق تصمیم به مبارزه با تکفیری ها گرفت.
سراسر زندگی حاج سعید به جهاد و مبارزه گذشت...
حدود یک ماه در سوریه بود. هر روز یک بار یا دو بار تلفنی با همه اعضای خانواده صحبت میکرد. همیشه طوری سخن میگفت که انگار جنگی نیست و همه چی آرام است. اصلاً نمیگفت: جایی که هستیم خطرناک است یا الان عملیات داریم، اما عکسهایی که میفرستاد بیشتر کنار تانک، نفربر و مهمات جنگی بود. میگفتیم این عکسها چیه میفرستی، میگفت: یک روزی شاید لازم بشه...
✍وصیت نامه شهید...
از شهید سعید قارلقی یک پسر به نام مجتبی و دو دختر به یادگار مانده است. شهید قارلقی به پسرش وصیت کرده بود که قبل از خاکسپاری اش، زیارت عاشورا را در مزار او قرائت کنند. شهید سعید قارلقی در حوالی شهر سامراء و بر اثر اصابت خودرو وی با تله انفجاری به شهادت رسید.
#شهیدمدافعحرم
#شهیدسعیدقارلقی♥
【 @atre_shohada】
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌امامزمانروبراۍخودشمیخواۍ؟!
یابراۍنیازهاۍخودتصداشمیزنے؟!
-دلبستہآقـٰاهستے..؟!
#استادرائفیپور
#امام_زمان♥
【 @atre_shohada】
شماهم بعضی وقتا انقدر دلتون میگیره و سردرگم میشید که جز خدا هیشکی نمیتونه حلّش کنه؟!...
خیلی برای هم دعا کنیم
صدای دعاهامون برای هم به خدا میرسه اخه:)
دلتون ڪھ گرفت . .
برید سراغِ رفقاۍ آسمونیتون :))💔
آخھ این زمینیا تو کار خودشونم موندن!🙂
#تلنگر💥
#شهیدانہ🌱
【 @atre_shohada】
✅🧡 مقام معظم رهبری:
حجاب وقار است متانت است
ارزشگذارۍزن است
سنگين شدن كفه آبرو واحترام اوست
اين را بايدخيلي قدر دانست
و از اسلام بايد به خاطر مسئله ۍحجاب تشكر كرد
اين جزو نعمتهاي الهي است🌸🌱🌸🌱
چادر(حجاب برتر)سفارش موکد شهدا!
#چادرانه 🌱
#رهبرانه 💚
【 @atre_shohada】
فاصله بیــن....
مشکـــل و حــل آن
یــک زانـو
زدن اســـت،،،،
امـــا نه در بــرابـر
مشــکـل!!!
بلکــه در برابــرخـــدا....⭐️
#خداےجان♥
【 @atre_shohada】
chera-migan-jomeha-delgire.mp3
2.03M
🍃بہ وقت مداحی...
•چرا میگن جمعهها دلگیره...
•غروبش یه حس مبهمی داره...
•موقع غروب ادم فکر میکنه...
•دنیا انگاری روی تکراره
#محسنعراقی
#امام_زمان♥
【 @atre_shohada】