eitaa logo
عطــــرشهــــدا 🌹
1.2هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
9 فایل
بســم‌ رب شهداءوصدیقیݩ🌸 <شهدا را نیازۍبه گفتن ونوشتن نیست، آنان نانوشته دیدنی وخواندنی هستند.> پاسخگویی @Majnonehosain
مشاهده در ایتا
دانلود
YEKNET.IR - monajat - hafteghi ordibehesht 1401 - narimani.mp3
7.64M
🌱به وقت مداحی... •شکسته بال و پرم وا نمی شود بالم •بالم از این خراب تر آقا نمی شود حالم 👌 ♥ 【 @atre_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️ 🦋 【 @atre_shohada
اونی که چشمش فقط به خدا باشه خدا بیشتراز آرزوهاش ہش میبخشه....🌱
💞معرفی شهید💞 شهید منوچهرسعیدی در سال  1378  عازم خدمت سربازی می شود و بعد از گذراندن دوره آموزشی در اراک ادامه خدمتش را در سیستان و‌ بلوچستان طی می کند. ایشان بعد از خدمت سربازی در تهران مشغول به کار می شود و در سال 1383 ازدواج می کند که حاصل این ازدواج دو فرزند به نام های رادمهر و ماهان می باشد ـ ماهان سه ماه بعد ازشهادت پدربه دنیامی آید.🌱 ✅شهید منوچهر سعیدی در سال 1384 وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می شود  و لباس سبز پاسداری به تن می کند.🌷 💥شهید منوچهر سعیدی با اوج‌گرفتن جنگ در سوریه، در سال 1392 به این ‌کشور اعزام و در مقابل عوامل تکفیری تروریستی داعش می ایستاد. ایشان بعد از بازگشت از سوریه یک بار در سال 1394 در حالیکه منتظر به دنیا آمدن فرزند دومش بود، به صورت خودجوش و در جهت کمک به روستاهای محروم عراق به این کشور اعزام می شود، اما بعد 10 روز حضور در کشور دوست و همسایه، در روز دهم خردادماه سال 1394 مورد حمله انتهاری عوامل تکفیری تروریستی داعش قرار می گیرد و به جمع همرزمان شهیدش می پیوندد.🕊🌷🍃 🦋 فرازی از وصیتنامه 🍃🌷 🌻«خواهرم حجاب، احترام به حرمت‌های الهی است پس به حجاب و عفتت احترام بگذار و افتخار کن به اندازه‌ای که دیگران نیز از تو تقلید کنند، هیچوقت از پوشش نامناسب غرب تقلید نکن، چون جز ذلت چیزی به دنبال نخواهد داشت». 🌺یادشهداباصلوات 🌺 متولد:۱۳۵۹ شهادت:۱۳۹۴/۳/۱۰ کتاب زندگینامه شهید:حلقه ی وصل 【 @atre_shohada
درڪی ازاین بهشت ندارند،ناڪسان چون‌تار عنڪبوت گرفتہ‌ست‌قلبشان ! باآل‌علے‌هرڪہ‌دراُفتادوَراُفتاد (:👊🏿 🕌✋ ‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌【 @atre_shohada
دلتان را گرفتار اين پيچ و خم دنيا نكنيد. اين پيچ و خم دنيا انسان را به باتلاق مي‌برد و گرفتار مي‌كند. از آن هم نمي‌شود نجات پيدا كرد. دلتون را شاد كنيد به رحمت الهي. دلتون را باز كنيد و اميدوار كنيد به رحمت خدا. ♥ 【 @atre_shohada
🌱خدایا اگر روزی آمدکه محبت علی را از من گرفتی،جان... ♥ 【 @atre_shohada
یادمون باشہ، شاید شبی آنچنان آرام گرفتیم کہ دیدارِ صبحِ فردا ممکن نـباشـد! پس بہ امید فردا محبت‌هایمان را ذخیره نکنیم .👌🏻 🌱 【 @atre_shohada
11.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 بدون تعارف با خانواده شهید حسن صیادخدایی ... 🕊 ♥️ 【@emamzaman
عطــــرشهــــدا 🌹
#او_را #رمان📚 #پارت_بیست_و_یکم مگه میشه با این همه دک و پز و امکانات ، کسی خوشبخت نباشه؟؟ ولی من نب
📚 اگر در حیاط رو باز نمیکردم هم آبروریزی میشد. دست لرزونمو بردم سمت آیفون و درو باز کردم... وارد حیاط شد😥 ،کم مونده بود از ترس سکته کنم.... ولی تمام توانمو جمع کردم... نباید میترسیدم...! اگر میفهمید ترسیدم دیگه نمیتونستم جمعش کنم!😥 سعی کردم اخم کنم و جدی باشم...😠 دوباره بدنم یخ زد... میدونستم رنگ به روم نمونده! بغضی که داشت خفم میکرد،با قدم بعدی عرشیا ترکید...😭 -چرا اینجوری میکنی؟؟ ‌اخه مگه مریضی؟؟ ‌چرا اذیتم میکنی😭 -تو داری اذیتم میکنی ترنم😡 گریه نکن😡 چرا جوابمو نمیدی؟ چرا همش منو از سر خودت باز میکنی؟؟ -عرشیا خواهش میکنم برو... الان بابام ومامانم میان ... ولم کن... خواهش میکنم😭 من نمیخوام با هیچکسی باشم... من حال روحی خوبی ندارم... تنهام بذار... -من که دفعه پیشم داشتم برای همیشه میرفتم... چرا پس اومدی بیمارستان؟؟ چرا نذاشتی تموم کنم؟؟ اگه چنددقیقه دیرتر میرسوندنت مرده بودی! صداشو برد بالا -خب میذاشتید بمیرم...😡 من که تو این دنیا دلخوشی ندارم -بس کن... خواهش میکنم من خودم به اندازه خودم مشکلات دارم، تو دیگه بیشتر اذیتم نکن😣 _چرا نمیفهمی ؟؟ نمیخوام بی تو باشم... اگه با من نباشی،بمیرم بهتره... -بسسسسه😫 تو چرا اینقدر احمقی؟؟؟ ما دو ماه هم نیست باهمیم همون اولشم گفتم این رابطه امتحانیه! چرا اینقدر جدی گرفتیش؟؟ چشماش سرخ شد و چند ثانیه فقط نگام کرد.. -باهام نمیمونی؟؟ -ببین عرشیا.... -ساکت شو... فقط بگو اره یا نه😡 سکوت کردم... از جواب دادن میترسیدم. دلم میسوخت براش و میگفت بگو باشه، اما عقلم میگفت بگو نه! نفسمو تو سینه حبس کردم، چشمامو بستم و آروم گفتم نه....! بعد چندلحظه چشمامو باز کردم از ترس نفسم بند اومد😰 -عرشیا....😥 این چیه.... چیکار کردی😨 به سرعت رفتم طرفش، چندلحظه فقط نگاش میکردم... نمیدونستم چیکار کنم هول شده بودم... دست چپش مشت شده بود، دستشو گرفتم و مشتشو باز کردم، نالش رفت هوا😖 تیغی که تو کف دستش فرو رفته بودو دراوردم... هیچی نمیتونستم بگم... شوکه شده بودم! -اخه این چه کاراییه تو میکنی؟؟ اه😭 تو روانی ای مسخره.... چرا همش خودتو تیکه پاره میکنی😠 -ترنم من از این زندگی سیرم... دلخوشیم تویی تو نباشی،زندگی رو نمیخوام... اخم کردم و گوشیشو برداشتم، شماره علیرضا رو پیدا کردم و زنگ زدم بهش... تا علیرضا بیاد که ببریمش بیمارستان نیم ساعتی طول کشید. کف حیاط رو با دستمال تمیز کردم و با کمک هم عرشیا رو سوار ماشین کردیم و رفتیم. به قلم:محدثه افشاری ... 【 @atre_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا