eitaa logo
عطــــرشهــــدا 🌹
1.2هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
9 فایل
بســم‌ رب شهداءوصدیقیݩ🌸 <شهدا را نیازۍبه گفتن ونوشتن نیست، آنان نانوشته دیدنی وخواندنی هستند.> پاسخگویی @Majnonehosain
مشاهده در ایتا
دانلود
💞معرفی شهید 💞 🕊 تأسی شهید ابراهیمی به امام حسین علیه‌السلام برای دفاع از حرم آل‌الله 💠 ابراهیمی سال ۸۱ ازدواج کرد و حاصل این ازدواج دو فرزند به نام‌های حسین و زینب شد. در فتنه ۸۸ در خط مقدم دفاع از انقلاب و رهبری در میدان حاضر بود. با آغاز جنگ سوریه تمام تلاشش را برای حضور در سوریه کرد تا اینکه در بهمن سال ۹۴ به این کشور اعزام شد. او از فرماندهان لشکر فاطمیون در منطقه بود که سرانجام در ۲۷ خرداد سال ۹۵ به شهادت رسید، 🌷پیکرش تاکنون درمنطقه باقی مانده است.🌷 🎙💚 مادر شهید می‌گوید به اسدالله گفتم: بچه‌ات کوچک است، هنوز راه نمی‌رود یک سال هم ندارد؛ 💥گفت که مگر امام حسین(ع) بچه شش ماهه نداشت، مگر بچه من چه فرقی دارد که نمی‌شود مثل حضرت علی اصغر(ع) از او دل کند.💥 در جنگ با صدام هم چهار پسرم را فرستادم و با خود گفتم باید بروند دیگر، اگر بچه‌های ما نروند پس چه کسانی باید به یاری اسلام و مملکت بروند. وقتی اسد می‌رفت هم نگفتم نرو، دلم نیامد، خانم زینب (س) یادم افتاد، پسرم هم دیگر طاقت ماندن نداشت. این اسد دیگر آن اسد همیشگی نبود، طاقت نشستن هم نداشت، باید می‌رفت و رفت. 🌺یادشهداباصلوات 🌺 🌹 【 @atre_shohada
•‌|📿💌|• مخالفت‌با‌ نَفْس‌سخت‌ و‌طاقت‌ فرساست اما‌لذت" شهادت درراھ‌ِخدا‌ "با‌هیچ‌لذت دیگه‌قابل‌تعویض‌نیست..🌿! ♥ 【 @atre_shohada
🌱بدون اینکه چیزی بگه بلند شد برام آب آورد. نه اون حرفی زد نه من. حرف رفتن رو پیش کشید و گفت: منم میخوام برم سوریه... خشکم زد، باورم نمی شد در حالی که تنها چند ماه از ازدواجمون گذشته، چنین تصمیمی بگیره. سکوتم رو شکستم و زود عکس العمل نشون دادم: - تو نباید بری علی! -چرا؟! -چون ما تازه ازدواج کردیم هنوز یه سال نشده علی... ما برا بچه‌مون اسم انتخاب کردیم. داریم خونمون رو درست می کنیم. این همه برنامه برا زندگیمون داریم. -اجباریه خانوم ؛اینو گفت که چیزی نتونم بگم... -خب این دفه نرو، دفعه بعد میری. امسال اولین بهاریه که قراره باهم عید دیدنی بریم و سفره هفت سین بندازیم. نه گذاشت نه برداشت گفت: «خانم میخوای از زن هایی باشی که روز عاشورا نذاشتن شوهراشون به یاری امام حسین علیه السلام بره؟»😳 دیگه چیزی واسه حرف زدنم نذاشت. ماتم برده بود و دهانم خشک خشک.  🍃باز گفت: تو اجازه بده برم، منم عوضش اگه شهید بشم و لایق بهشت باشم و اگه اجازه شفاعت یه نفرو داشته باشم قول شرف میدم اون یه نفر هیچ کس نباشه جز تو... ♥ 【 @atre_shohada
محبت‌به‌دیگران‌علامت‌کم‌ شدن‌خودخواهی‌است ؛ هرچه‌ازخودخواهی‌بیشتر‌ فاصله‌پیدا‌کنی،خداخواه‌تر‌ می‌شوی :)👌😍 🌱 【 @atre_shohada
عطــــرشهــــدا 🌹
🔸پانزدهمین فراز از وصیتنامه شهید حاج قاسم سلیمانی: 🔹خطاب به برادران و خواهران مجاهدم… خیمه (ولایت
🔸شانزدهمین فراز از وصیتنامه شهید حاج قاسم سلیمانی: 🔹خطاب به برادران و خواهران ایرانی… برادران و خواهران عزیز ایرانی من، مردم پرافتخار و سربلند که جان من و امثال من، هزاران بار فدای شما باد، کما اینکه شما صدها هزار جان را فدای اسلام و ایران کردید؛ از اصول مراقبت کنید، اصول یعنی ولیّ فقیه، خصوصاً این حکیم، مظلوم، وارسته در دین، فقه، عرفان، معرفت؛ خامنه‌ای عزیز را جان خود بدانید، حرمت او را مقدسات بدانید. @atre_shohada
🍃آیت الله العظمی بهجت (ره) : [ ای کاش می‌نشستیم و درباره ی اینکه حضرت مهدی عجل الله چه وقت ظهور می کند. با هم گفتگو میکردیم تا حداقل از منتظران فرج باشیم. ☝️امام زمان اشخاصی را میخواهند که تنها برای آن حضرت باشند. ❌کسانی منتظر فرج هستند که برای خدا و در راه خدا منتظر آن حضرت باشند ،👈 نه برای برآوردن حاجات شخصی خود!] ⚠️ ♥ 【 @atre_shohada
• ˹🌸˼ • دلمان را به دل هر کس و ناکس دادیم شهر اینگونه به دوری شما منجر شد
عطــــرشهــــدا 🌹
#او_را #رمان📚 #پارت_چهل_و_هفتم اما از خستگی خوابم برد و موندن رو زمین!! میخواستم از خجالت آب بشم و
📚 گوشی رو از کیفم برداشتم و افتادم رو تخت، هنوز سایلنت بود و پنج تا میس کال از "اون" داشتم. همون موقعی که تو خونش مشغول فضولی بودم زنگ زده بود و نگران شده بود! با یادآوری خرابکاری هام و اتفاقات و در آخرهم دادی که سرش زدم، احساس شرمندگی کردم. لب پایینمو گاز گرفتم! تازه فهمیدم چیکار کرده بودم! اون همه دردسر براش درست کردم، آخرم هرچی از دهنم درومد بهش گفتم! خجالت زده به اسمش نگاه کردم! "اون"!! چهرش جلوی چشمم نقش بست! نمیدونم چرا با اینکه ازش بدم میومد، ولی ازش بدم نمیومد!!! خودمم نمیفهمیدم یعنی چی! بیشتر برام شبیه معما بود! انگشتمو رو اسمش نگه داشتم و ویرایش رو زدم "اون" رو پاک کردم و نوشتم "سجاد" اما نتونستم تایید رو بزنم! سجاد،یه جوری بود! انگار خجالت میکشیدم اینجوری صداش کنم! دوباره پاک کردم و نوشتم "آقا سجاد" اینجوری بهتر بود!! بابام اگر میفهمید شماره ی آخوند تو گوشیمه،این بار دیگه حتما از ارث محرومم میکرد!! رفتم تو صفحه ی اس‌ام‌اس، با فکر اینکه بخوام از یه پسر معذرت خواهی کنم، اخم کردم و گوشیو گذاشتم کنار. اما... عذاب وجدان داشتم! باهاش بد حرف زده بودم! با خودم گفتم اصلا اگر اشتباه میکنه،تقصیر خودش نیست که! اینجوری بهش یاد دادن. اگر باور من درست باشه،بهش ثابت میکنم و از اشتباه درش میارم...😊 دوباره گوشی رو برداشتم! نمیدونم چرا این آدم اینجوری بود! یه جوری بود! دلم میخواست همش یه جوری نزدیکش بشم! چی باید مینوشتم؟؟ یاد حرفاش افتادم... نمیفهمیدم! یعنی چی که مشکلاتم رو خدا به وجود آورده؟ یعنی چی که اون خدا رو میبینه؟ اون جمله های تو دفترچه... همه چی برام نامفهوم بود! کلا این موجود عجیب بود! ساعت داشت ده میشد!🕙 هرچی فکر کردم،چیزی به ذهنم نرسید! فقط یچیز نوشتم " ببخشید! " چشمامو بستم و ارسال رو زدم، هضمش برام سخت بود که ببینم از یه پسر عذرخواهی میکنم!! ده دقیقه ای گذشت. لجم گرفته بود که غرورمو گذاشتم زیر پا اونوقت اون حتی جوابمم نمیده!! دلم میخواست دوباره گوشیو بردارم و از اول فحشش بدم که پیام داد! نفسمو حبس کردم،نیم خیز رو تخت نشستم و پیامشو باز کردم "خواهش میکنم. ایرادی نداره." خورد تو ذوقم! همش همین؟؟😳 بعد با خودم فکر کردم خب آره دیگه،تو هم یه کلمه گفتی! باز این لطف کرده چهار کلمه جواب داده!! دوست داشتم باز باهاش صحبت کنم! بنظرم رسید شاید بهتر باشه بحث نصفه نیممون رو ادامه بدم! پیام دادم بهش؛ "دوست نداشتم اینجوری بشه! متاسفم... ولی من واقعا نمیفهمم چی میگید!" "خدای ندیده رو هیچکس نگفته بهش ایمان بیار! ولی خب نیاز هم نیست یک جسمی رو ببینید. همین اتفاقاتی که طول شبانه روز برای ما میفته نشونه ی وجود خداست!" "اصلا باشه... به فرض هم که خدا وجود داره! مگه نمیگید خدا مهربونه؟؟ پس چرا اینهمه درد کشیدن منو نمیبینه؟ اگه میبینه چرا کاری نمیکنه؟ متاسفم اما... من نمیتونم وجود این خدا رو باور کنم!" "یعنی فقط بخاطر مشکلاتتون؟؟!" "خب آره ،مگه چیز کمیه؟؟" "فکر میکنم لازم باشه فردا همدیگه رو ببینیم! وقت دارید؟" وای...میخواست منو ببینه! سعی کردم معلوم نباشه که ذوق کردم! "بله،چه ساعتی و کجا؟" "ساعت چهار،میدون آزادی. شبتون بخیر." تعجب کردم و با خودم شروع کردم به حرف زدن!وا! به همین زودی خداحافظی کرد؟؟😕 این ساعت تازه اس‌ام‌اس بازی مزه میده! تازه میخواستم بگم بیا تلگرام!! خیلی وقت بود با پسری چت نکرده بودم! اصلا از ضدحالی که بهم زد خوشم نیومد! این بار با بی حالی نوشتم "شب بخیر!" به قلم:محدثه افشاری ... 【 @atre_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️ 🦋 【 @atre_shohada
خـدا دوباره شمارو سرپا میکنه دقیقا جلوی کسایی که شمارو شکستن ! به خدا اعتماد کنید❤️🫂^^ 😍🌱
💞معرفی شهید 💞 مهدی(مرتضی)بیدی در یکی از محلات جنوب شرقی پایتخت زندگی می‌کرد. در دوران نوجوانی، زمانی که هنوز ریش در نیاورده بود، راهی جبهه شد. همان تجربه چند ماهه در جبهه، دلش را عاشق شهادت کرد. وی سال‌ها با لباس بسیجی به مردم خدمت کرد تا اینکه جنگی نابرابر در سوریه و عراق آغاز شد. وی با وجود همسر و۳ فرزند۱۷،۱۱و۹ساله ، چند مرتبه قصد اعزام داشت که هر بار با مشکل روبرو شد تا اینکه اواخر سال ۹۵ در اوج مظلومیت و گمنامی، پا به میدان آتش و جنگ گذاشت. او چهارمین شهید مدافع حرم از شهرستان سبزواراست.شهید مهدی بیدی در عملیات ۲۷ محمد رسول الله بر اثر تیر مستقیم دشمن به شهادت رسید.  💚✨روایت همسر شهید: همسرم می‌گفت ما جامانده‌ایم؛ هر وقت دوباره دری برای جهاد باز شود من اولین نفر خواهم بود. 💚🌷روايت پدر شهید: پسرم هدیه به رهبر و مملکت ایران است. ✅وصیتنامه🌱 🌷 شهدا وصیت مالی ندارند. وصیت‌شان معنوی و جهادی است. همسرم دوست داشت و سفارش کرد که فرزندانش سرباز امام زمان (عج) و شیعه علی (ع) باشند. 🌺یادشهداباصلوات 🌺 متولد:۱۳۵۰سبزوار،تهران شهادت:۱۳۹۵/۳/۲۸حلب،سوریه مزار:گلزارشهدای سبزوار 【 @atre_shohada