💚🍃
❣️سلام حضرت عشق
سلام من به اویی که دلی دارم پر از یادش
درود من به لبخندش که قلبم هست آبادش
سلامم بر شکوه و عزت و ایمان و ایثارش
درودم بر وجود بیریایِ نیکبنیادش
درود من به آقایی که تنها در رضای حق
در این مکتب، قدم برداشته در راه اجدادش
سلام من به اویی که بریدهست از تعلقها
درود من به او و بر دل از بند آزادش
سلام من به او در جبههی یاری به مظلومان
درودم بر مرام و اقتدارِ ضدِ بیدادش
شبیه بذری از قلب زمین در باغ فروردین
غزل میروید از جانم برای روز میلادش
#رهبر_عزیزم
#احمد_رفیعی_وردنجانی
💚🍃
خوشا به دیده ای که تر. شود به یاد منتَظَر
خوشا سری که می رسد به پای صاحب الزمان عج
#سیدمجتبی_شجاعی
[ اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا میثاقَ اللهِ الَّذى اَخَذَهُ وَوَڪَّدَهُِ ]
#السلامعليكيااباصالحالمهدی
💚🍃
صبح باید باشی تا همه خیر شود زندگیم
قدمت خیر
نفست خیر
همه ات خیر
باید زندگیم
#هدیه
💚🍃
باید دل خوش کرد
به همین دلخوشیهای کوچک
به صبح بخیر ها
به گلی که توی باغچه لبخند می زند
و به گلی که روزی خواهد آمد و دنیا را گلستان خواهد کرد
باید برای هم هر روز مهربانی بفرستیم
به موزّعین روزنامه بگوئیم هر روز لای روزنامه امید بگذارند
#روحالله_راوینیا
💚🍃
یا رب ز تو نه مال و طلا می خواهم
نه روشنی چشم و جلا می خواهم
من زائرِ روز اربعینت هستم
در ماه صفر کرب و بلا می خواهم
#علیرضا_تیموری
💚🍃
می خواهم از این آینه ها خانه بسازم
یک خانه برای تو جداگانه بسازم
یک خانه ی صحرایی بی سقف پُر از گُل
با دور نمای پَر پروانه بسازم
من در بزنم، باز کنی، از تو بپرسم
آماده ای از خواب تو افسانه بسازم؟
هر صبح مربای غزل، ظرف عسل، من
با نان تن داغ تو صبحانه بسازم
شاید به سرم زد، سر ظهری، دم عصری
در گوشه ی آن مزرعه میخانه بسازم
وقتی که تو گنجشک منی، من بپرم باز
یک لانه به ابعاد دو دیوانه بسازم
می ترسم از آن روز خرابم کنی و من
از خانه ی آباد تو ویرانه بسازم
#حامد حسینخانی
💚🍃
من آمده ام از لب تو قند بسازم
از قصه ی دلدادگی ام ، پند بسازم
دارم نگران می شوم از طول جدایی
با غصه ی دوریّ تو تا چند بسازم ؟
باور کن عزیزم ! دلم آنقدر که تنگ است
میخواهم از این سینه،کمربند بسازم
من زیر فشار غم تو صخره ام ، اما
باید که از این صخره ، دماوند بسازم
من آمده ام جان بدهم،عشق بگیرم
از این همه انکار تو سوگند بسازم
من آمده ام تا که به امید خـداوند
از گریه ی شب های تو لبخند بسازم
#محسن_نظری
💚🍃
عاقبت از داغ چشمان تو من دق میکنم
یا که چشمان تو را هم مست و عاشق میکنم
تا زلال قلب من را بیند آن چشمان تو
اشک می ریزم ز عشقت تا که هق هق میکنم
هر چه کردم با تو بی مهری نبود ای خوب من
فرصتی ، اوضاع را من مثل سابق میکنم
شعرهایم را برای تو نوشتم ، بگذریم ...
درد دل کردم ، دلم را نیز فارغ میکنم
کودک عشق من از آن دور تا این سالها
خون دل خورده ، سخن از عشق بالغ میکنم
خانه ات آباد ، دزدی آمد و دل را ربود
صحبت از مهر میان خود و سارق میکنم
#ناصر_استاد_رحیمی