eitaa logo
عطر دوستی
2.8هزار دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
9.5هزار ویدیو
644 فایل
ارتباط با مدیرکانال: https://eitaa.com/AMMAR313sh لینک کانال: 🇮🇷🇮🇷 @atredosti_11
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آخرین قسم های جلاله حاج قاسم: ولله ولله ولله از مهمترین شئون عاقبت بخیری نسبت شما با جمهوری اسلامی و انقلاب است... http://eitaa.com/ravabetomomisanat
۲۲ بهمن روز پیروزی حق بر باطل است وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا و بگو: حقّ آمد و باطل نابود شد، همانا باطل، نابود شدنى است. ترجمه انگلیسی: And say, ‘The truth has come, and falsehood has vanished. Indeed falsehood is bound to vanish.’ ترجمه فرانسوی: Et dis : "La Vérité (l'Islam) est venue et l'Erreur a disparu. Car l'Erreur est destinée à disparaître". ترجمه روسی: Скажи: «Явилась истина, и сгинула ложь. Воистину, ложь обречена на погибель». سوره الاسراء جُمهوری‌ اسلامی‌ ما جاویداست، دشمن ز حیات خویشتن نومید است. آن روز که عالم ز ستمگر خالی‌ است، ما را و همه ستمکشان را عید است. یوم الله ۲۲ بهمن ماه روز پیروزی حق بر باطل، روز رهایی از ظالمان و مستکبران و از بزرگترین اعیاد مذهبی و ملی ماست، ملت ما باید این روز را جشن و عید بگیرند و زنده نگه دارند تهران - سیدضیاءالدین آقاجان پور http://eitaa.com/ravabetomomisanat
صفحه ۶۹
توصیه‌هایی برای چگونه همسر شادی باشیم؟ 5️⃣ چند نکته مشترک به زنان و مردان اگر به همسر و میزان بالا بردن رضایت از زندگی علاقه‌مند هستید، نکات زیر رو رعایت کنید: 💞 اولین قدم برای خوشحال کردن همسرتون تولید شادی در درون خودتونه. اگر توانایی شاد کردن خودتون رو ندارید، نمی‌تونید همسرتون رو خوشحال کنید؛ پس، یاد بگیرید که چطور یک شخص شوخ‌طبع، مثبت اندیش و فعال باشید. 💞 تمرکز و فکر کردن به خاطرات شیرین و تلخ گذشته شما رو به یک شخص افسرده تبدیل خواهد کرد. 💞 ناملایمات و ناراحتی‌های کوچیک رو نادیده بگیرید. اگر قرار باشه سر هر مسئله کوچیک و پیش‌پاافتاده‌ای دعوا و جنجال به پا کنید، واقعاً بعد از یک مدتی ازنظر روحی مریض می‌شید. 💞 اگر انقدر که خودتون رو درگیر مسائل جزئی می‌کنید، همون وقت رو صرف مسائل عاشقانه کنید، قطعاً زندگی شاد و پایداری خواهید داشت. 💞 گاهی بی‌احترامی نسبت به خانواده یکدیگر، کنایه زدن‌ها و کوتاه نیامدن‌ها کم‌کم طرف مقابل رو برای ادامه زندگی سرد می‌کنه، مواظب رفتار و کلامتون باشید تا همیشه خوشبخت و شاد بمونید‌. http://eitaa.com/ravabetomomisanat
✨﷽✨ یعنی این ✍پسر بچه وارد مغازه شد و مستقیم به سمت تلفن رفت. برای اینکه دستش به گوشی برسد صندوقی زیر پایش گذاشت. بالا رفت و شماره‌ای را گرفت. مغازه‌دار که او را زیر نظر داشت متوجه حرکاتش بود. آن سوی خط، خانمی پاسخ داد بفرمائید. پسرک گفت: می‌توانم خانهٔ شما را مرتب کنم؟ چمن‌ها را بزنم و حیات را مثل یک دسته گل تقدیمتان کنم؟ زن پاسخ داد: متشکرم، اما این کار را قبلاً به فرد دیگری سپرده‌ام. نوجوان اضافه کرد: اما خدمات ما یک تفاوت اساسی با دیگران دارد. من این کار را با نصف قیمت انجام می‌دهم، که از آن سوی خط پاسخ شنید من از کار او راضی هستم و دلیلی ندارد به دیگری واگذار کنم. اصرار پسر فایده نداشت. در نهایت گفت: من حتی جلوی خانه را هم آب و جارو می‌کنم. اما پاسخ زن هم چنان منفی بود. نوجوان با شادمانه گوشی را گذاشت و می‌خواست بیرون رود که مغازه‌دار صدایش زد و گفت: خیلی برایم جالب بود، آفرین. اگر اون خانم پیشنهادت را نپذیرفت، اما من برایت کار خوبی سراغ دارم. پسر به میان حرف او آمد و پاسخ داد: متشکرم. من فقط می‌خواستم ببینم صاحب کارم از من راضی است یا نه؟ چون من همان کسی هستم که برای این خانم کار می‌کند! http://eitaa.com/ravabetomomisanat ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
14.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام صبح بخیر امروز خواستم بریم در خونه امام رضا(ع) دلها رو هوایی مشهد کنم . زیارتتون قبول التماس دعا🙏 روز خوبی داشته باشید. http://eitaa.com/ravabetomomisanat
*عمامه عاریتی؟!* مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری از شاگردان مرحوم میرزای بزرگ شیرازی در سامرا بود. *میرودمحضر امیرالمؤمنین (ع)* در حرم زیارت و به آقا امیرالمؤمنین می‌گوید: *آقا ما داریم برمی‌گردیم به ایران و می‌دانم برگردم، سیل مقلّدین و مراجعین در مسائل شرعیه به سمت ما می‌‌‌آید.آقا، یک الگویی را به ما معرفی کنید که من در آینده‌ی زندگی‌ام،این الگو بشود برای ما شاخص،این استقبال دنیا، مرجعیت، عزّت، ثروت و آقایی، ما را غافل نکند.* *حاج شیخ عبدالکریم حائری سه ماه نجف می ماند* و صبح و شام وقتی حرم مشرّف می‌شد، از امیر المؤمنین (ع) همین خواسته را تقاضا می‌کرد. *سه ماه هم ایشان کربلا می‌ماند.* جمعاً می‎شود شش ماه. دیگر ایشان داشته باز ناامید می‌شد که شاید آقا امام حسین (ع)هم مصلحت نمی‌دانند که معرفی کنند،آن شب با دل شکسته از حرم می‌‍‌رود در همان منزلی که در کربلا اسکان داشتند، ایشان شب می‌خوابد، *خواب سیدالشهداء (ع) را می‌بیند. آقا می‌فرمایند:* "شیخ عبدالکریم! از ما یک انسان جامعِ کاملِ وارسته می‌خواهی به عنوان الگو؟" می‌گوید: بله آقا. *می‌فرمایند:"فردا صبح وارد حرمِ ما که می‌خواهی بشوی طلوع فجر،کنار قبرِ حبیب بن مظاهر اسدی، یک جوان 18 ساله‌ای نشسته،* عمامه‌ای کرباسی به سر دارد و یک عبای کرباسی ولباس کرباسی هم پوشیده.شما که وارد می‌شوی،این جوان بلند می‌شود وارد حرم می‌شود یک سلامی پایین پا به من می‌کند،یک سلام به علی اکبر،یک سلام به جمیع شهداء،از حرم خارج می‌شود بعدازطلوع فجر.این جوان را دریاب که یکی از انسان‌های بزرگ است ". حاج شیخ می‌فرماید:بیدار شدم.طلوع فجر،وقتی وارد حرم شدم،دیدم کنار قبر حبیب بن مظاهر،همان گوهری که امام حسین (ع) حواله کرده بود،نشسته بود. وارد شدم، این قیام کرد و آمد در حرم و یک سلام به حضرت سیدالشهداء(ع)،یک سلام به علی اکبر ویک سلام به جمیع شهداء،ازحرم خارج شد آمد به ایوان و از آنجا به صحن رفت. دنبالش دویدم. در صحن،صدایش زدم و گفتم:آقا،بایست من با تو کار دارم. برگشت یک نگاهی به من کرد و گفت: "آقا! عمامه‌ی من عاریتی است "و رفت. از صحن رفت بیرون،رفت در کوچه‌ پس‌کوچه‌های کربلا، دنبالش دویدم:آقا! عرضی دارم، مطلبی دارم، بایست. دوباره درحال حرکت برگشت و گفت: "آقا! عبای من هم عاریتی است "؛ و رفت. آقای حاج شیخ عبدالکریم می‌گوید: دیدم دارد از دستم می‌رود؛ محصول شش ماه زحمت درِ خانه‌‌ی دو امام،بااین دو کلمه دارد می‌گذارد و می‌رود. دویدم و خودم را به او رساندم و دستش را گرفتم و گفتم:بایست.عبای من عاریتی است؛ عمامه‌ی من عاریتی است یعنی چه؟ *شش ماه التماس کرده‌ام تا شما را معرفی کرده‌اند، کار داریم با شما*. یک نگاهی به حاج شیخ می‌کند و می‌گوید: "چه کسی من را به شما معرفی کرد؟". آقا شیخ عبدالکریم می‌گوید: صاحب این بقعه و بارگاه، سیدالشهداء(ع). به حاج شیخ عبدالکریم می‌گوید: "امروز چندمِ ماه است؟" حاج شیخ عبدالکریم روز را می‌گویند. می‌گوید: "دنبال من بیا ". در کوچه‌پس‌کوچه‌های کربلا می‌روند تا به خارج از کربلا می‌رسند.یک تلّی بود که روی آن تل،یک اتاقکی بود.میرسد به درِ آن اتاق و می‌گوید: "اینجا خانه‌ی من است،فردا طلوع فجر،وعده‌ی دیدار من و شما همین جا ". می‌رود داخل و دررا می‌بندد. مرحوم حاج شیخ فرموده بود: من در عجب بودم؛ خدایا،این چه مطلبی می‌خواهد به من بگوید که موکول کردبه فردا.چرا امروز نگفت؟! آن درسی که بناست به من بدهد و زندگی آینده‌ی من راتضمین کنددر معنویت؛ بشود درس؛ بشود پیام. ایشان می‌فرماید: لحظه‌شماری می‌کردم.آن روز گذشت تا فردا و طلوع فجر، رفتم بیرونِ کربلا،روی همان تل.پشتِ همان اتاقک.آمدم در بزنم،صدای ناله‌ی پیرزنی از درون آن اتاق بلند بود و صدا می‌زد: وَلَدی! وَلَدی.پسرم، پسرم. در زدم، دیدم پیرزنی با چشمان اشک¬آلود در را گشود. گفتم:خانم دیروز یک جوانی زمان طلوع فجر، وارد این خانه شد و گفت اینجا خانه‌ی من است و با من وقت ملاقات گذاشته.این آقا کجاست؟ گفت: این پسرِ من بود،الآن پیشِ پای شمااز دنیا رفت.وارد شدم. دیدم پاهای این جوان به قبله دراز، هنوز بدن گرم. گفتم: وا أسفا! دیر رسیدم..یک روز حاج شیخ بر فراز تدریس کرسی درس خارج در قم،این خاطره را نقل کرده بود ازدوران جوانی و بعد فرموده بود: آن درسی که آن جوانِ بزرگ و کامل از طرف امام حسین (ع)به من آموخت، درسِ عملی بود. روز قبل به من گفت: آقا عمامه‌ی من عاریتی است، عبای من عاریتی است.فردا جلوی چشمانِ من،عبا و عمامه را گذاشت و رفت. می‌خواست به من بگوید: *شیخ عبدالکریم حائری! مرجعیت،عاریتی است؛ ریاست،عاریتی است؛ خانه‌هایتان،عاریتی است؛ پول‌های حسابتان،عاریتی است؛وجودتان،عاریتی است؛سلامتی‌تان،عاریتی است.هر چه می‌بینید،عاریه است و امانت است؛ دل به این عاریه‌ها نبندید.این‌ها را یاازشمامی‌گیرند.یا حوادث، یا وارث می‌برد. http://eitaa.com/ravabetomomisanat
صفحه ۷۰