🌸🍃🌸🍃
دکتر روانشناسی بود که هر کس مشکلات روحی و روانی داشت به مطب ایشان مراجعه می کرد و ایشان با تبحر خاصی بیماران را مداوا می کرد و آوازه اش در همه شهر پیچیده بود.
یک روز بیماری به مطب این دکتر آمد که از نظر روحی به شدت دچار مشکل بود.
دکتر بعد از کمی صحبت به ایشان گفت در همین خیابانی که مطب من هست، تئاتری موجود هست که یک دلقک برنامه های شاد و خیلی جالبی اجرا می کند.
معمولا بیمارانی که به من مراجعه می کنند و مشکل روحی شدیدی دارند را به آنجا ارجاع می دهم و توصیه می کنم به دیدن برنامه های آن دلقک بروند و همیشه هم این توصیه کارگشا بوده و تاثیر بسیار خوبی روی بیماران من دارد.
شما هم لطف کنید به دیدن تئاتر مذکور رفته و از برنامه های شاد آن دلقک استفاده کرده تا مشکلات روحی تان حل شود.
بیمار در جواب گفت: آقای دکتر من همان دلقکی هستم که در آن تئاتر برنامه اجرا می کنم...!
همیشه هستند آدم هایی که در ظاهر شاد و خوشحال به نظر می رسند و گویا هیچ مشکلی در زندگی ندارند، غافل از اینکه دارای مشکلات فراوانی هستند اما نه تنها اجازه نمی دهند دیگران به آن مشکلات واقف شوند، بلکه با رفتارشان باعث از بین رفتن ناراحتی و مشکلات دیگران نیز می شوند.
https://eitaa.com/joinchat/2968584254Ccdbacac35a
6.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚 نحوه پرداخت خمس
❓سوال: آیا می توان بخشی از خمس را خودمان به فقرا بدهیم؟
🎙حجت الاسلام و المسلمین #وحیدپور
#احکام
#احکام_خمس
🌸مرکز پاسخـ۱۸۰۲ـگویی
✍ پاسخگویآنلاینبهسوالاتشرعی
🌸🍃🌸
یک روز حضرت موسی به خداوند متعال عرض کرد: من دلم میخواهد یکی از اون بندگان خوبت را ببینم. خطاب آمد: برو به صحرا، آنجا مردی هست که کشاورزی میکند او از خوبان درگاه ماست.
حضرت رفت و مردی را دید که درحال بیل زدن و کشاورزی است ،تعجب کرد که او چطور به درجه ای رسیده که خداوند میفرماید از خوبان ماست.
از جبرئیل پرسید. جبرئیل عرض کرد: اکنون خداوند بلایی بر او نازل میکند ببین او چگونه پاسخ میدهد. بلایی نازل شد که آن مرد در یک لحظه هر دو چشمش را از دست داد. فورا نشست،
بیلش را هم کنارش گذاشت و گفت: مولای من ؛تا تو مرا بینا می پسندیدی من داشتن چشم را دوست می داشتم،
حال که تو مرا کور می پسندی من کوری را بیش از بینایی دوست دارم.
حضرت دید این مرد به مقام رضا رسیده.
رو کرد به آن مرد و فرمود: ای مرد من پیغمبرم و مستجاب الدعوه.
میخواهی دعا کنم خداوند نورچشمهایت رابرگرداند؟
گفت: خیر یا رسول الله.
حضرت فرمود: برای چه علت نمیخواهی؟؟!!
گفت:
آنچه مولای من برای من اختیار کرده بیشتر دوست دارم تا آنچه را که خودم برای خودم بخواهم.
https://eitaa.com/joinchat/2968584254Ccdbacac35a
#لطیفه😎
خانمه میره آرايشگاه💇 آرایشگره در حین کوتاه کردن ازش می پرسه حال #مادر شوهرت چطوره؟
خانمه جواب میده : الحمدلله خوب هستند😌
بعد دو دقیقه دوباره #آرایشگره میپرسه حال مادر شوهرت چطوره؟ 😜
خانمه میگه : سلام میرسونن.😕
دوباره آرایشگره 💇میخواد بپرسه خانمه میگه : تو چرا هی احوال #مادرشوهر منو میپرسی؟🙄😳
آرایشگره 💇میگه آخه وقتی اسمشو میارم موهات سیخ میشه ✂️راحت تر میتونم کوتاه کنم!!!😁😂😂
شاآاااااااااادبااااااااشین
🌷🌹🌷🌹🌷
شریک بودن درگناه مشتری: فتوای
مقام معظم رهبری(مدظله العالی) 👇👇
سؤال : خانمی که شغل آرایشگری دارد،می تواند خانم هایی را#آرایش کند که می داند به #نامحرم نشان می دهند؟ آیادر#گناه آنها شریک است؟🧐
جواب : اگرعرفاکمک به عمل حرام محسوب شود، #حرام است.👌
وهمچنین اگروظیفه اش نهی از منکر باشد،نباید این کارراانجام دهد.❌
https://b2n.ir/940241
احکام
احکام شیرین
https://eitaa.com/joinchat/2968584254Ccdbacac35a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنرانی های آخر ماه صفر
👇
اخلاق پیامبر
🎙استاد عالی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عليکم و رحمه الله
🌺اللهم صل علی محمد وآل محمدوعجل فرجهم🌺
صبح روز دوشنبه بر شما سرور گرامی به خیر و سلامتی
ذکر روز
🌸یا قاضی الحاجات
🥀 حدیث
🌷قال رسول الله صلّی الله علیه وآله:
🌸مَثَلُ المُومِنِ مَثَلُ الاَرضِ مَنَافِعُهُم مِنهَا وَ اَذَاهُم عَلَیهَا وَ مَن لَایَصبِرُ عَلَی جَفَاءِ الخَلقِ لَایَصِلُ اِلَی رِضَا اللهِ تَعَالَی لِاَنَّ رِضَا اللهِ مَشُوب بِجَفَاءِ الخَلقِ.🌸
¤¤¤¤¤¤¤
🍀مومن همانند زمین است؛ منفعتِ خلق، از اوست و صدمه وآزارِ آنان، بر اوست و کسی که برجفای خلق صبرنکند به رضای خدا نمی رسد زیرا رضای خدا آمیخته به [ صبر بر ] جفای خلق است.🍀
📚بحارالانوار، ج۶۸،ص۴۲۲
11.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حکایات تکان دهنده از شهدا
ماجرای گریه های پنهانی حاج قاسم سلیمانی در کنار اروند رود برای توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
👇
یاد شهدا که راه کربلا را باز کردند وخوشان به کربلا نرسیدند صلوات🌾
🌸🍃🌸🍃
زن زیبایی به عقد مرد زاهد و مؤمنی در آمد.
مرد بسیار قانع بود و زن تحمل این همه ساده زیستی را نداشت.
روزی تاب و توان زن به سر رسید و با عصبانیت رو به مرد گفت: حالا که به خواسته های من توجه نمی کنی، خود به کوچه و برزن می روم تا همگان بدانند که تو چه زن زیبائی داری و چگونه به او بی توجهی می کنی، من زر و زیور می خواهم!
مرد در خانه را باز کرد و روبه زن می گوید: برو هر جا که دلت می خواهد!
زن درکمال ناباوری از خانه خارج شد، زیبا و زیبنده!
غروب به خانه آمد...
مرد خندان گفت: خوب! شهر چه طور بود؟ رفتی؟ گشتی؟ چه سود که هیچ مردی تو را نگاه نکرد!!
زن متعجب گفت: تو از کجا می دانی؟
مرد جواب داد: و نیز می دانم در کوچه پسرکی چادرت را کشید!
زن باز هم متعجب گفت: مگر مرا تعقیب کرده بودی؟
✅ مرد به چشمان زن نگاه کرد و گفت: تمام عمر سعی بر این داشتم تا به ناموس مردم نگاه نیاندازم، مگر یکبار که در کودکی چادر زنی را کشیدم!
https://eitaa.com/joinchat/2968584254Ccdbacac35a