این واقعه یک نمادِ انسان ساز است
انگیزه ی پر گشودن و پرواز است
تا روی زمین حصارِ ظلمت باقی ست
پرونده ی "کربلا " کماکان باز است
🆔 @mohammadi6330
در روز جمعه سوم محرم الحرام سال ۶۱ قمری، «عمر بن سعد» با لشکر خود وارد کربلا شد. با ورود «عمر بن سعد» به کربلا تعداد نیروهایی که در مقابل «اباعبدالله (ع)» قرار گرفتند به پنج هزار نفر رسید. یعنی چهار هزار نفر نیروهای همراه عمر بن سعد و هزار نفر نیروهای حر بن یزید ریاحی که از قبل وارد زمین کربلا شده بودند.
برخی نوشتهاند: قبیله عمر بن سعد (بنی زهره) نزد او آمده و او را سوگند دادند تا از این کار «داوطلب جنگ با امام حسین (ع) شدن» بر حذر باشد تا باعث دشمنی میان آنها و بنیهاشم نگردد. اما عمر بن سعد به خاطر دستیابی به حکومت ری که هرگز به آن نایل نیامد، فرماندهی سپاه یزید را پذیرفت و مرتکب جنایات بزرگ غیر انسانی در واقعه عاشورا شد.
از وقایع روز سوم محرم الحرام که در تاریخ ذکر شده، این است که امام حسین علیه السلام قسمتی از زمین کربلا که قبر مطهرش در آن واقع شده را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری کرد. البته حضرت سیدالشهدا (ع) زمین کربلا را دوباره به قبیله بنی اسد برگرداند، ولی شرط کرد: «کسانی که به این سرزمین میآیند از آنها پذیرایی کنید.» به عبارت دیگر امام (ع) این سرزمین را وقف نکرد بلکه آن را در اختیار اهالی آن منطقه نهاد و با آنها شرط کرد که مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوّار او را تا سه روز میهمان کنند.
در این روز «عمر بن سعد» مردی بنام «کثیر بن عبداللّه» که مرد گستاخی بود را نزد امام علیهالسلام فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند. کثیر بن عبداللّه به عمر بن سعد گفت: اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را به قتل برسانم؛ ولی عمر نپذیرفت و گفت: فعلاً چنین قصدی نداریم.
هنگامی که «کثیر بن عبدالله» نزدیک خیام رسید، «ابو ثمامه صیداوی» (همان مردی که ظهر عاشورا نماز را به یاد آورد و حضرت او را دعا کرد) نزد امام حسین علیهالسلام بود. همینکه او را دید رو به امام عرض کرد: «این شخص که میآید، بدترین مردم روی زمین است. پس سراسیمه جلو آمد و گفت: «شمشیرت را بگذار و نزد امام حسین علیهالسلام برو.» اما او گفت: «هرگز چنین نمیکنم.»
ابوثمامه گفت: «پس دست من روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ کنی.» گفت: «هرگز!» ابوثمامه گفت: «پیغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم، تو مرد زشتکاری هستی و من نمیگذارم بر امام وارد شوی.» باز هم او قبول نکرد، برگشت و ماجرا را برای ابن سعد بازگو کرد. سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پیکی دیگر از امام پرسید: برای چه به اینجا آمدهای؟ حضرت در جواب فرمود: «مردم کوفه مرا دعوت کردهاند و پیمان بستهاند، بسوی کوفه میروم و اگر خوش ندارید بازمیگردم....
@mohammadi6330
🏴اسَّلامُ عَلَیْکِ یا رُقَیَّةَ بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ
◼️برای روضه نازدانه ی اباعبدالله که بزرگترین روضه مکشوف است، دلشکسته مویه کنید که محفل روضه اش، آستان اجابت دعاست.
◼️...پارچه ای روي سر نورانی انداختند و آن طبق را جلو آن نازدانه ی سه ساله نهادند. پرده از آن بر گرفت و گفت: اين سر كيست؟
گفتند: سر پدر توست. سر را از ميان طشت برداشت و به سينه گرفت و با آه سوزناک ندبه میکرد:
💔يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ
💔یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَ رِيدَيْكَ
💔يا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي!
💔يا أبَتاهُ، مَنْ بَقي بَعْدَك نَرجوه
💔پدرجان، كي محاسن تو را با خونت خضاب كرد!
💔اي پدر كه رگهاي گردنت را بريد!
💔اي پدر، چه كسی مرا در كودكي يتيم كرد!
💔پدر جان، بعد از تو به كه اميدوار باشيم؟
◼️و از اين سخنان با او گفت، تا اينكه لب بر دهان شريف پدر نهاد و سخت بگريست تا اینکه دیدند از هوش رفت. چون او را حركت دادند از دنيا رفته بود.
📖نفس المهموم
❤️قربان تو نازدانه ای که حق روضه ارباب را ادا کردی و بر مصیبت عظمای او دق نمودی.
🤲اللّٰهُمَّ عَجِّل لوَليّٖكَ الْفَرج
@mohammadi6330
Hanif Taheri6804556_392.mp3
زمان:
حجم:
3.79M
💠 از ناله های دخترت قصر یزید خراب شد...
🔹 #واحد
🔹 #شب_سوم_محرم
🔹 #امام_حسین علیه السلام
🎤 #حنیف_طاهری
📢گنجینه مداحان انقلابی
💠 @mohammadi6330