eitaa logo
عطرخاص
737 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
13 فایل
اَللَّھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انقلاب: مراقب نفوذ دشمن در بسیج باشید گاهی آدمی فاسد و ناباب لباس عوضی می‌پوشد و خودش را در مجموعه‌ای جا می‌کند. این آدم می‌تواند در کسوت روحانی و بسیجی و... در بیاید. کانال 📡 @atrekhas 🇮🇷 📡 @atrekhas 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فتنه ی فریدون،جناب امیدیان.mp3
11.1M
فتنه ی فریدون ... از تمامی اعضای محترم کانال ها تقاضامندیم صوت فوق را بادقت تا پایان استماع نمایند تاان شاالله نسبت به عمق فتنه اخیر اگاهی بیشتری پیدا کنند 🎤🔈کارشناس: جناب امیدیان ⭕️ طرحی تحت عنوان «فریدون» تیر۱۴۰۰ توسط نیروهای امنیتی کشف شد که قراربوده مهرماه ۱۴۰۱ اتفاقاتی را رقم بزنند.... ⭕️ درگیری ها در کشور از بین ۱۰۹۰شهر موجود به ۳۰ شهر هم نرسید و در هیچ شهری جمعیت درگیری در اوج اغتشاشات بالای ۲۰۰_۳۰۰ نفر نرفت. الان که دیگر به ۱۰_۲۰نفر رسیده. ⭕️کل جمعیت آشوبگر+تماشاچیان در سراسر کشور به ۴۵هزار نفر هم نمی رسد. ⭕️دشمن به این نتیجه رسید که موضوع اقتصاد برای کلیدزدن آشوب موفق نخواهد بود. دنبال از بین بردن نمادهای اسلامیت یعنی حجاب، لباس روحانیت و عزاداری ها هستند. ⭕️ دشمن دنبال جنبش تینیجری بود تا نوجوان هایی که چندسال برایشان برنامه ریزی کامل (بازی،فضای مجازی و..) کرده پای کار بیاورد. ولی محاسبات غلط داشت. بچه های دهه هشتادی ما که حاضرند برای انقلاب و اسلام جان دهند نه از آجر می ترسند نه از چاقو و نه از صدای تیر و ترکش، اینها چندبرابر جمعیت جریان مقابلند که با یک صدا در می رود. ⭕️ برخلاف دستگاه ها که همدیگر را متهم می کنند که تو کار نکردی،من می گویم همه این ها کار کرده اند البته نباید راضی شویم و هرچه کار کنیم کم است اما این اقداماتی که در انقلاب اسلامی شده نوجوانانی ساخته که برای انقلاب و رهبری به راحتی جان می دهند. ⭕️ حضرت آقا شوخی نمی کنند، دروغ هم نمی گویند که این نسل از اول انقلاب جلوتر است که عقب تر نیست. 📥 حجم11مگابایت 🕦 ۶۰ دقیقه 📡 @atrekhas 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از استیکر1و1
🔷سال آخر خیلی دغدغه داشت، چند ماه قبل شهادتش همش زنگ می زد و پیام می‌داد که بیا صحبت کنیم. بین صحبت هامون مدام می گفت: بعضی حرف ها اذیتم می کنه. اینکه بعضی ها هروقت من یا خانواده‌م رو می بینند، می گویند: چرا پسرتون رو فرستادید حوزه؟! آینده ش خراب شد... فلانی تو فامیل یا دوستای هم سن و سالش پزشکی و مهندسی و... می خونند، آرمان چی؟ باهاش صحبت کردم و دلداری دادم، گفتم اکثر طلاب بهشون از این حرف ها می زنند‌؛ که اساس درستی ندارد؛ فقط زخم زبان است. اما با وجود همه این سختی ها باید پای اسلام و انقلاب ایستاد. چند روز بعد زنگ زد و گفت: فکر هامو کردم... هیچ مسیری بهتر از طلبگی امام زمان(عج) نیست، هرکس هم هرچی می خواد بگه حالا که این توفیق رو بهم دادند، منم کم نمی گذارم... واقعا هم کم نذاشت... ✍ رفیق طلبه _عزیز ❤️ 🤲 کانال عطر1و1 🚀 @stickernew 🇮🇷 🚀 @stickernew 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مولوی عبدالحمید اگر یه رئیس‌جمهور یا مسؤل کشوری می شد دیگه باید با جنگنده F 35 حفاظت می شد الان که فقط امام جماعت یه مسجده!! کانال 📡 @atrekhas 🇮🇷 📡 @atrekhas 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از حرف های خصوصی
29.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کار کردن برای امام زمان عجل الله فرجه الشریف فقط به عشق آقا حجت بن الحسن العسکری روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا کانال ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 از این قشنگتر نمی تونست لو بده ! یک تبعه ی آمریکایی، آبروی کل دولت آمریکا رو برد صدای زوزه ی گرگ ها و پرواز کرکس ها را از بیرون از مرزهای این سرزمین بشنوید! بشکند دست هرآنکس که سر سوزنی از قلم اش، بوی امید و دلبستن به وعده های واهی این کفتار صفتان استشمام شود. کانال 📡 @atrekhas 🇮🇷 📡 @atrekhas 🇮🇷
هدایت شده از صاحب نفس
💠اتفاقی جالب در تفحص یک شهید... 🔹می گفت:اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران.علیرغم مخالفت شدید خانواده و بخاطر عشقم به شهداء حجره پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر۲۷ محمد رسول الله (ص)راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم. یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان... بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم. یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم. سفره ساده ای پهن می شد اما دلمان،از یاد خدا شاد بود و زندگیمان،با عطر شهدا عطرآگین.تا اینکه... 🔹تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد.آشوبی در دلم پیدا شد.حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم. نمی خواستم شرمنده اقوامم شوم.با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم. 🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان وپلاک شهیدی نمایان شد. شهیدسیدمرتضی‌دادگر...🌷 فرزند سید حسین اعزامی از ساری... گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من.... 🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده شهید،به بنیاد شهید تحویل دهم. 🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد،دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند.با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم. 🔹"این رسمش نیست با معرفت ها...ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم....راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده خانواده مان شویم. گفتم و گریه کردم. 🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم: «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید...» 🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.هرچه فکرکردم،یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.با خودم گفتم هرکه بوده به موقع پول را پس آورده،لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.به قصابی رفتم.خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم: 🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.به میوه فروشی رفتم،به همه مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سرزدم،جواب همان بود.بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.گیج گیج بودم.خرید کردم و به خانه برگشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ 🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته با چشمان گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد. 🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟ 🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد:خودش بود. بخدا خودش بود.کسی که امروز خودش را پسر عمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود. کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم.مثل دیوانه ها شده بودم.عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم. می پرسیدم:آیا این عکس، عکس همان فردی است که امروز...؟ 🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم.مثل دیوانه هاشده بودم.به کارت شناسایی نگاه کردم، 🔹شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین.. اعزامی از ساری.. وسط بازار ازحال رفتم. 🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹 🥰 😘 📡 @saheb_nafas 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کتاب قرآنو جلو خانوادم ریز کردم بردارم رکوع می رفت، لگد بهش می زدم، با کله می رفت تو دیوار....... و توهین به حضرت زهرا علیهاالسلام امید دانا را بیشتر بشناسید!!!!! حتما حتما ببینید و منتشر کنید تا ذات کثیف این گرگ در لباس میش مشخص بشه ایم کانال با عرض سلام به دوستان همراه معرفی گروه تازه تاسیس خُزّانُ العِلم👇👇 علمی،مذهبی،سیاسی،خانواده شما هم دعوتید 👇👇👇👇👇 https://splus.ir/joingroup/AEowqavyA7yUDJ9tABa4-A
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز سالگرد شهادت دانشمند برجسته‌ای است که حاج قاسم عزیز به او می‌گوید:«مثل من زیاده اگر شهید بشم جایگزین میشه، اما شما جایگزین نداری!» کسی به دلایل امنیتی حتی یک روز هم از ایران خارج نشد و از مرز عراق، امام حسین (ع) رو زیارت می‌کرد. کانال 📡 @atrekhas 🇮🇷 📡 @atrekhas 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ ‌: روایت قابل تامل فرمانده نیروی هوافضای سپاه از جلسه خود با دختران دبیرستانی سردار حاجی‌زاده: نوجوانان و جوانان ما مقصر نیستند؛ مثل اینکه برای برخی خواص باید کلاس توجیهی بگذاریم! کانال 📡 @atrekhas 🇮🇷 📡 @atrekhas 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مانتو جلو باز دیده بودیم شلوار جلو باز ندیده بودیم والا پناه بر خدا اینجا اهواز کانال 📡 @atrekhas 🇮🇷 📡 @atrekhas 🇮🇷
هدایت شده از صاحب نفس
💢یكی از محافظان مقام معظم رهبری نقل میكنند كه : صبح روز کریسمس یعنی عید پاک ارامنه آقا فرمودند خانه چند ارمنی و عاشوری اگر برویم خوب است ما آدرسی از ارامنه نداشتیم سری به کلیساهای‌شان زدیم که آنها از ما بی‌خبرتر بودند رفتیم بنیاد شهید دیدیم خیلی اطلاعات ندارند کمی اطلاعات خانواده شهدا را از بنیاد شهید مقداری از کلیساها و یک سری هم توی محله‌ها پیدا کردیم و با این دیدگاه رفتیم صبح رفتیم گشتیم توی محله مجیدیه شمالی دو سه تا خانواده پیدا کردیم در خانواده‌ها را زدیم و با آن‌ها صحبت کردیم توی خانواده مسلمانها ما می‌رویم سلام میکنیم و میگوییم از هیئت آمدیم از بسیج، پایگاه ابوذر بالاخره یک چیزی میگوییم و کارتی نشان میدهیم بین ارمنی‌ها بگوییم که از بسیج آمدیم که بالاخره فرهنگش... بگوییم از دادستانی آمدیم که باید دربروند کارت صداوسیما نشان دادیم و گفتیم از صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران هستیم امشب شب کریسمس که شب پاک شماست می‌خواهیم فیلمی از شماها بگیریم و روی آنتن بفرستیم برای نماز مغرب‌ و عشا با یک تیم حفاظتی وارد مجیدیه شدیم گفتیم اسکورت که حرکت کرد به ما ابلاغ می‌کنند می‌رویم سر کارمان دیگر اسکورت هم به هوای ایفره ما توی منطقه هستیم با بی‌سیم زیاد صحبت نکنند که مسیر لو نرود روی شبکه بالاخره پخش میشود دیگر چیزی نگفتند یک آن مرکز من را صدا کرد با بی‌سیم گفتم به گوشم موردمان را گفت که شخصیت سر پل سیدخندان است سر پل سیدخندان تا مجیدیه کمتر از سه چهار دقیقه راه است من سریع از ماشین پیاده شدم در خانه را زدم خانمی از گل بهتر آمد دم در در را باز کرد ما با یاالله یاالله خواستیم وارد شویم دیدیم نمیفهمد که بالاخره وارد شدیم چون کار باید می‌کردیم گفتیم نودال و اَمپِکس و چیزایی که شنیده بودیم کارگردان و این‌ها بروند تو کارگردان رفت پشت‌بام پست بدهد اَمپِکس رفت توی زیرزمین پست بدهد آن رفت توی حیاط پست بدهد پست بودند دیگر حالا فیلممان بود یک ذره که نزدیک شد بی‌سیم اعلام کرد که ما سر مجیدیه هستیم من هم با فاصله‌ای که بود به این خانم چون احیا بشود این‌جوری جلوی آقا نیاید گفتم : ببخشید الآن مقام معظم رهبری دارند مشرف می‌شوند منزل شما گفت : قدم روی چشم تشریف بیاورد گفتید کی؟ من اسم حضرت آقا را گفتم داستان بازرگان و طوطی را شنیده‌اید تا اسم آقا را گفتم افتاد وسط زمین و غش کرد فکر کردیم چه کنیم داستان را؟ داد بیداد کردیم دو تا دختر از پله آمدند پایین یاالله یاالله گفتیم و بهشان گفتیم که مادرتان را فعلاً جمع کنید مادر را بردند توی آشپزخانه دخترها گفتند : چه شد؟ گفتم : ببخشید ما همان صداوسیمای صبح هستیم که آمده بودیم ولی الآن فهیمدیم که مقام معظم رهبری می‌آیند منزلتان به مادرتان گفتیم غش کرد فکری کنید تا اجازه نگرفت وارد خانه نشد اینها شروع کردند مادر خودشان را به حال آوردند فشارشان افتاده بود آب قند آوردند بی‌سیم اعلام کرد که آقا پشت در است من دویدم در خانه را باز کردم نگهبانی هم که باید كنار در می‌ایستاد رفت دم در کارهای حفاظتیمان را انجام دادیم آقا از ماشین پیاده شد تا وارد خانه بشود آمد توی در خانه نگاه کرد و گفت : سلام علیکم گفتم : بفرمایید گفت شما؟نه اینکه ما را نمی‌شناخت گفتند تو چه کاره‌ای یعنی؟ گفتیم : صاحب‌خانه غش کرده گفت : کس دیگری نیست؟ یاد آن افتادیم که دو تا دخترها هم می‌توانند به آقا بگویند بفرمایید گفتیم آقا شما بفرمایید داخل گفت : من بدون اذن صاحب‌خانه به داخل نمی‌آیم معنی و مفهوم حفاظت خودش را اینجا از دست نمیدهد مهمتر از حفاظت این است بدون اذن وارد خانه کسی نمی‌شود رهبر نظام است باشد ارمنی است باشد ضدحفاظت‌ ترین شکل ممکن این است که مقام معظم رهبری توی خیابان اصلی توی چهارراه با لباس روحانیت با آن عظمت رهبری خودشان بایستند همة مردم هم ایشان را ببینند و ایشان بدون اذن وارد خانه کسی نشوند من دویدم رفتم توی آشپزخانه به یکی از این دخترها گفتم آقا دم در است بیایید تعارف کنید بیایند داخل لباس مناسبی تنشان نبود گفتند : پس ما لباسمان را عوض کنیم به آقا گفتیم : که رفته‌اند لباس مناسب بپوشند شما بفرمایید داخل گفتند : نه می‌ایستم تا بیایند چند دقیقه‌ای دم در ایستادند ما هم سعی کردیم بچه‌هایی که قد بلند دارند را بیاوریم مثل نردبان دور ایشان بچینیم که ایشان پیدا نباشد راه دیگری نداشتیم چند دقیقه معطل شدیم چون دانشجو بودند لباس دانشجویی مناسب داشتند یكی از دخترها دوید و آقا را دعوت کرد و آقا رفتند داخل اتاق این خانم پیش آقا رفت و خوش‌آمد گفت بعد گفت كه مادرمان توی این اتاق است الآن خدمت میرسیم رفتند بیرون آقا من را صدا کرد گفت این‌ها پدر ندارند؟ گفتم : نمی‌دانم چون صبح نپرسیده بودم گفت بزرگتر ندارند؟ برادر ندارند؟ رفتیم آن اتاق پشتی گفتم : ببخشید پدرتان؟ گفتند: مرده گفتیم :
هدایت شده از صاحب نفس
برادر؟ گفتند یکی داشتیم شهید شده گفتیم :بزرگتری کسی؟ گفتند عموی ما در خانه بغلی می‌نشیند فکر کردیم بهترین کار این است که عمو را بیاوریم بیرون حالا چه کلکی بزنیم عمو را از خانه بیرون بیاوریم؟ با این هیبت و این تیپ و قدوقواره همه دو متر درازی و لباس‌ها شکل تیپ و اسلحه هرچه هم بخواهی بگویی من کسی نیستم قیافه‌ات تابلو است در بغلی را زدیم یک آقایی آمد دم در سلام کردم گفتم ببخشید امر خیری بود خدمت رسیدیم این بنده خدا نگاه کرد یک مسلمان بسیجی خانه یک ارمنی آمده چه امر خیری؟ خودش تعجب کرد رفت لباس پوشید آمد دم در محترمانه باهاش پیچیدیم توی خانة برادر خودش داخل خانه که شدیم نگهبان او را بازرسی کرد نگاه کرد پیش خودش گفت برای امر خیر مگر آدم را بازرسی می‌کنند؟ بعد از بازرسی قضیه را بهش گفتیم : رهبر نظام آمده اینجا اینها چون بزرگتری نداشتند خواهش کردیم که شما هم تشریف بیاورید او را داخل كه بردیم و آقا را که دید مُرد یک جنازه را یدک کردیم و بردیم نشاندیم روی صندلی کنار آقا این‌ها به خودی خود زبانشان با ما فرق میکند سلام علیک هم که می‌خواهند بکنند کلی مکافات دارند با مکافاتی بالاخره با آقا سلام و احوالپرسی کرد و درنهایت یک هم دمی را برای آقا مهیا کردیم حضرت آقا چایی و شیرینی‌شان را خورد رفتیم توی این اتاق بالای سر مادر و با التماس دعا مادر را هم راه انداختیم آمدند رفتند بالا لباس مناسب پوشیدند و آمدند پایین وقتی وارد اتاق شد آقا تعارفشان کردند در کنار خودشان کنار همان عمویی که نشسته بود بعد هم گفتند : مادر ما آمده‌ایم که حرف شما را بشنویم چون شما دچار مشکل شده بودید دوستان عموی بچه‌ها را آوردند دخترها آمدند نشستند آقا اولین سؤالشان این بود که شغل دخترها چیست؟ گفتند : دانشجو هستند آقا خیلی تحسینشان کرد و با این‌ها كلی صحبت کردند توی این حالت این دختر سؤال کرد که آقا آب،شربت، چیزی برای خوردن بیاورم؟ این‌ها همه‌اش درس است من خودم نمی‌دانستم که بگویم بیاورد یا نیاورد؟ آقا می‌خورد یا نمی‌خورد؟ نمی‌دانستم رفتم کنار آقا، از آقا سؤال کردم گفتم : آقا اینها می‌گویند که خوردنی چیزی بیاوریم؟ چایی چیزی بیاوریم؟ آقا گفتند : ما مهمانشان هستیم از مهمان میپرسند چیزی بیاورند یا نیاورند؟ خُب اگر چیزی بیاورند ما میخوریم بعد خود آقا گفتند : بله دخترم اگر زحمت بکشید چایی یا آب‌میوه بیاورید من هم چایی هم آبمیوه شما را میخورم اینها رفتند چایی آبمیوه و شیرینی آوردند خود میوه را هم آوردند خُب توی خانه مسلمانها اینطوری است یک نفر چند تا میوه پوست میکند میدهد دست آقا، آقا هم دعا می‌کند همانجا به پدر شهید مادر شهید،پسر شهید و یا همسر شهید آن خوراکی را تقسیم میکنیم همه یک قسمتی از این میوه می‌خورند که آقا به آن دعا کرده توی ارمنی‌ها هم همین کار را باید می‌کردیم؟ واقعاً نمیدانستیم چایی آوردند آقا خورد آبمیوه آوردند آقا خورد شیرینی آوردند آقا خورد آقا حدود چهل دقیقه توی خانه ارمنی‌ها نشستند و با این‌ها صحبت کردند مثل بقیه جاها آقا فرمودند : عکس شهیدتان را من نمیبینم عکس شهید عزیزمان را بیاورید ببینم توی خانه مسلمان‌ها چهار تا عکس بزرگ شهید وجود دارد که توی هر اتاقی یکی هست میپریم و می‌آوریم این‌ها رفتند آلبوم عکس‌شان را آوردند آلبوم عکس هم متأسفانه برای شب عروسی شهید بود آلبوم را گذاشتند جلوی آقا صفحة اول یک عکس دوتایی یادگاری فردین با دوستش گرفته بود آن وسط بود آقا همینجوری نگاه میکردند شروع کردند به صحبت کردن همین‌جوری صفحه‌ها را ورق می‌زدند تا تمام شود تمام که شد گفتند : خُب عکس تکی شهید را ندارید؟ یک عکس تکی از شهید پیدا کردند و آوردند گذاشتند جلوی آقا آقا شروع کردند از شهید تعریف کردن گفت : خُب نحوه اسارت،نحوه شهادت اگر چیزی داشته به من بگویید ما فهمیدیم نام این شهید بزرگوار شهید «مانوکیان» است به اندازه شهیدان «بابایی» «اردستانی» و «دوران» پرواز عملیاتی جنگی داشته است هواپیمایش f14 بمب‌افکن رهگیر بوده و بالای صد سُرتی پرواز موفق در بغداد داشته هواپیمایش را توی دژ آهنی بغداد می‌زنند شهید هواپیما را تا آن‌جا که ممکن است اوج میدهد هواپیما در اوج تا نقطة صفر خودش که اتمسفر است بالا می‌آید و بقیه‌اش را به‌سمت ایران سرازیر می‌شود چهار تا موتور هواپیما منهدم میشود هواپیما لاشه‌اش توی خاک ایران می‌افتد ولی چون دیگر سیستم برقی هواپیما کار نمی‌کرده‌ نتوانسته ایجکت کند و نشد كه چتر برای شهید کار کند هواپیما به زمین خورد و ایشان به شهادت رسید ارمنی‌ای بود که حتی حاضر نشد لاشه هواپیمای جمهوری اسلامی به‌ دست عراقی‌ها بیافتد آن خانواده این فرزندشان است این بزرگوار در نیروی هوایی مشهور است درباره شهادتش و اخلاقش تعریف کردند مادر شهید گفت : امروز فهمیدم كه علی(علیه السلام) كیست آقا حالا که منزل ما هستید من میتوانم جمله‌ای به شما عرض کنم؟ آقا گفت : بفر
هدایت شده از صاحب نفس
مایید من آمدم اینجا که حرف شما را بشنوم گفت : ما با شما از نظر فرهنگ دینی فاصله داریم در روضه‌هایتان شرکت میکنیم ولی خیلی مواقع داخل نمی‌آییم روز شهادت امام حسین(ع) روز عاشورا و تاسوعا به دسته‌های سینه‌زنی امام حسین(ع) شربت میدهیم می‌آییم توی دسته‌هایتان مینشینیم ظرف یکبارمصرف میگیریم که شما مشکل خوردن نداشته باشید چون ما توی ظرف آنها آب نمیخوریم توی مجالس شما شرکت میکنیم و بعضی از حرفها را میشنویم من تا الآن نمی‌فهمیدم بعضی چیزها را می‌گفتند در دین شما بانویی که دختر پیامبر عظیم‌الشأن اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) است را بین در و دیوار گذاشته‌اند سینه‌اش را سوراخ کرده‌اند میخ مسمار به سینه‌اش خورده نمی‌فهمیدم یعنی چی می‌گفتند مسلمانها یک رهبری داشتند به نام علی(ع) دستش را بستند و در سه دوره 25 ساله حکومتش را غصب کردند نمیفهیمدم یعنی چی گفتند در 25 سالی که حکومتش غصب شده بود شغلش این بود آخر شب نان و خرما میگذاشت روی کولش می‌رفت خانه یتیمهایش این را هم نمیفهمیدم ولی امروز فهمیدم که علی(ع) کیست امروز با ورود شما به منزلمان با این همه گرفتاری‌ای كه دارید وقت گذاشتید و به خانه منِ غیر دین خودتان تشریف آوردید اُسقُف ما، کشیش محله ما به خانه ما نیامده است شما رهبر مسلمین‌ هستید من فهمیدم علی(ع) که خانه یتیمهایش میرفت چقدر بزرگ است از ورود آقای خامنه‌ای به منزلشان به علی(ع) و 25 سال حکومت غصب شده‌اش و زهرا(سلام الله علیها) پی برد خُب این برود مشهد امام رضا(ع) شفایش نمی‌دهد؟ بعد از بازگشت حضرت آقا پاسداران را توبیخ كردند ما چهل دقیقه با این خانواده بودیم عین چهل دقیقه، به اندازه چند کتاب از اینها درس گرفتیم آقا در خانه ارامنه آب،چایی، شربت،شیرینی و میوه‌شان را خورد بعضی از دوست‌های ما نخوردند کاتولیک‌تر از پاپ هم داریم دیگر رهبر نظام رفته خورده پاسدار من نوعی نخوردم حزب‌اللهی‌تر از آقا هستم دیگر با آن‌ها خداحافظی كردیم و به‌سمت دفتر به‌راه افتادیم وقتی رسیدیم آقا فرمودند : این بچه‌ها را بگویید بیایند آمدند گفتند : این کار احمقانه چه بود كه شما کردید؟ ما مهمان این خانواده بودیم وقتی خانه‌شان رفتیم چرا غذایشان را نخوردید؟ این اهانت به اینها محسوب میشود نمی‌خواستید داخل نمی‌آمدید