2.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹🌸🌹🌸🌹
#کاردستی_تدبری
سوره #قارعه
آسون کاردستی بسازید و باهاش مفاهیم رو به بچه ها یاد بدید.
با بچه ها یه گروه از این پروانه ها بسازید و روزی که انسانها مثل پروانه های پراکنده میشن رو تصویر سازی کنیدبا یه تیر دو نشون بزنید
هدایت شده از گسترده 5 ستاره 🌟🌟🌟🌟🌟
💢 قابل توجه #استان_یزدی های عزیز؛
💎 اهالی و ساکنین شهرستان های
⏺ ابرکوه
⏺ اردکان
⏺ اشکذر
⏺ بافق
⏺ بهاباد
⏺ تفت
⏺ خاتم
⏺ زارچ
⏺ مروست
⏺ مهریز
⏺ میبد
⏺ یزد
🔹 بزرگترین کانال خبری رسمی #استان_یزد در ایتا را از آدرس زیر میتوانید دنبال کنید
💭 کانال " استان یزد " را از اینجا دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4169728299C06566e61bc
هدایت شده از ذاکرین
😱😱😱 #یزدی و یا ساکن #استان_یزد هستی ولی عضو بزرگترین پیج استانت نیستی؟😱😱😱
🌬 آخرین اخبار و نیازمندی های استان یزد
به بزرگترین کانال #استان_یزد در ایتا بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/4169728299C06566e61bc
1.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹🌸🌹🌸🌹
کاردستی عروسک
هدایت شده از گسترده 5 ستاره 🌟🌟🌟🌟🌟
⛔️حاملگی عجیبم ؟؟؟
کنار پنجره اتاق مادر بزرگم که سال هاست مرده ایستاده بودم و داخل حیاط را نگاه میکردم یاد حرف های مادرم افتادم که میگفت مادر بزرگت به جن ها کمک میکرد تا بچه هایشان را به دنیا بیاورند من هم بهش میخندیدم و او فقط سری از روی تاسف تکان میداد چون من فکر میکردم دروغ است و همیشه میگف توی اتاق مادر بزرگت نخاب ولی من میخابیدم به جایی خیره بودم که حس کردم کسی سیاه پوش از پشت پنجره رد شد نگاه کردم کسی نبود با فکر اینکه خرافات است رفتم و روی زمین دراز کشیدم کم کم چشمانم سنگین شد و خوابم برد که خواب های عجیب خیانت میدیدم وقتی صبح بیدار شدم دیدم که روی پاهایم خونی است و لکه های کوچکی از خون است با خیال اینکه شاید حیوانی داخل اتاق امده بیخیال شدم یماه گزشت که عرفان شوهرم مهندس عمران برا ماموریت سه ماهه ساخت پُل رفته بود برگشت و من مدام دلدرد و حالت تهوع های مکرر داشتم نگرانم شد و خواست به دکتر برویم وقتی رفتم تا دکتر معاینه ام کند خبر حاملگی یک ماهه ام را داد که عرفان شروع کرد به عربده کشیدن که تو خیانت کردی ولی من با گریه حرف او را رد میکردم و به دکتر میگفتم من با کسی این مدت نبودم که دکتر چیز هایی به شوهرم گفت که از شدت تعجب تنفر به خودم اومدم .....
❌ادامه داستان باز شود 👇
https://eitaa.com/joinchat/520159478C7a42c4384d
هدایت شده از ذاکرین
صیغه نامه همسرم😳
من و طاهره سالها بود که باهم دوست بودیم. اون به شدت از مردها متنفر بود و من بر عکس اون همش دلم میخواست زود ازدواج کنم. همش مسخرم میکردو میگفت هیچ مردی لایق عشق نیست.سالها گذشت و من با مهدی ازدواج کردم. زندگی خوبی داشتم. طاهره شرط بست که علی هم مثل مردای دیگست و با اصرار راضیم کرد که امتحانش کنیم.ولی یک ماه بعد این ماجرا شوهرم از من سرد شد و طاهره همش ازم فاصله میگرفت تا یه روز که خونه و لباسها رو مرتب میکردم دیدم یک کاغذ تو جیب علیه. صیغه نامه مریم و.....
ادامه داستان اینجا بخونید😳👇
https://eitaa.com/joinchat/4070244587C2123f58a5a
هدایت شده از *اخبار فوری ایران وجهان🇮🇷
منِ عزیزم ... بهت قول میدم باعث شم به خودت افتخار کنی :) 👩🏻🦰✨
1.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹🌸🌹🌸🌹
#کاردستی_تدبری
سوره #قریش
روایتی از فصل ها
حتما با بچه ها این رو بسازید داستان فصلها رو روایت کنید
هدایت شده از گسترده 5 ستاره 🌟🌟🌟🌟🌟
از جر و بحث هر روزه خسته شدی😑
میخوای مشکلاتت حل بشه ولی بلد نیستی😢
از دعوا کردن سر هر چیز کوچیک خسته ای، آرامش میخوای😍
هر راهی رفتی نشده، #بیا_اینجا👇
https://eitaa.com/joinchat/4148756596C515af4fbdf
به همراه پاسخ مستقیم به کاربرها👆
هدایت شده از ذاکرین
🔴 #دخترجوان_درقبرستان
دختری سوار تاكسي شد و کنار يك جوان مومن و زيبا نشست او به جوان نظر داشت ولی جوان مومن از قصد دختر با خبرشد و زود پیاده شد... راننده تاكسي که متوجه شده بود به دختر جوان گفت: این جوان شبها درقبرستانی مشغول عبادت است...
توامشب بالباس فرشته ها برو و بگو من از طرف خدا آمده ام...........
وقتی دختر به قبرستان رفت.....
ادامه داستان سنجاق در کانال زیر👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2652438539C8299cc95e2
هدایت شده از *اخبار فوری ایران وجهان🇮🇷
زندگے واقعے زمانے ست
ڪہ تغییرات ڪوچڪ رخ دهد
شاید یڪ گلدانِ ڪوچڪ
یا یڪ ڪتابِ جدید...