5.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ترفند های آرایشی 💋🤩
.
#خانم_خونه 🌸🍃
از بین بردن پلاسیدگی کاهو و کرفس: کمی آبلیمو در آب سرد ریخته سپس کاهو و کرفس را در آن خیس کرده و چند ساعت درون یخچال قرار دهید، تا تازگی خود را به دست آورد 🍅🥦
.
#خانه_داری 🏠
🌸آب جمع شده در زیرگلدانی را خالی کنید، زیرا مانع تنفس ریشه میشود و درنهایت موجب مرگ ریشه خواهد شد
.
@Maddahionlinمداحی_آنلاین_قلبم_امشب_می_گیره_جلا_محمد_فصولی.mp3
زمان:
حجم:
5.66M
🌸 #میلاد_امام_رضا(ع)
💐قلبم امشب میگیره جلا
💐جاریه باز رحمت خدا
🎙 #محمد_فصولی
👏 #سرود
👌بسیار زیبا
🌷مرجع رسمی #مولودی های روز
.
324.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️💫روزتـون پـر گــل
⚪️💫امروز از خدا میخواهم
♥️💫هـر آنـچــه بــهــتــریــن
♥️💫هـسـت بـراتـون رقـم بـزنـد
⚪️💫روزی فــــراوان دلـــی خـــوش
♥️💫و شـادیـهـای بـی پـایـان
⚪️💫لــبــخـــ :)ــنــد خـــدا
♥️💫بــــدرقـــه راهــــتـــون
♥️💫سه شنبه تون پر از خبرهای خوب
⚪️💫و یهویی های پر مهر و شاد
.
.
201.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸صلوات
✨ محبوب ترین عمل است.
🌸صلوات
✨آتش جهنم را خاموش می کند.
🌸صلوات
✨زینت نماز است
🌸 صلوات
✨بهترین داروی معنوی است.
🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌸
.
5.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با همین روش میتونید بافت ضدافتابتون رو خیلییییی بهتر کنید هم رنگش رو و هم کاورش رو😌😍
مخصوصا اگر پوست چربی داشته باشید این روش کمک میکنه پوستتون چرب نشه و ماندگاری میکاپتون خیلی بالاتر میره❤️
هدایت شده از ذاکرین
🔞 داستان #روح_دختربچه😱😰
✍🏻 ساعت حدود دو نیمه شب بود، از مهمانی میومدم سمت خونه ..
🖊 اواسط راه بودم که ناگهان دختربچهای رو کنار جاده دیدم. نگاهش خیلی سنگین بود..😰تو دلم گفتم دختربچهای به این سن و سال، ۲ نیمه شب کنار جاده چکار میکنه،از کنارش رد شدم.خواستم دنده عقب برم که خدایا...ناگهان احساس کردم کسی پیشمه🥶😱
🖊 وقتی از آینه، نگاه کردم، نزدیک بود از فرط وحشت قالب تهی کنم؛ که ...😨😰
اگه دل داری ادامه این ماجرا رو باز کن(کلیک کنید)
6.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫ایده تمیز کردن شیر آلات
.
9.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گل سر پاپیونی درست کن
#خلاقیت
.
هدایت شده از ذاکرین
شش ماه بعد از ازدواجم شوهرم فوت شد!
نامادریم گفت من پسر بزرگ دارم بیوه تو خونم راه نمیدم ! با هر بدبختی بود یه اتاق تو طبقه سوم یه آپارتمان تو رباط کریم اجاره کردم.
ترسی نداشتم از غربت چون صاحبخونم یه پیرزن با یه پسر بشدت مذهبی و خدا شناس بودن.
شیش ماه گذشت دریغ از حتی یه مهمون ک خونه ی من بیاددد...
شنبه صبح بود که صاحبخونم با پسرش راهی قم میشدن...
موقع رفتنشون یه کاسه آب گرفتم دستمو با بغض نگاهشون میکردم...
واسه اولین بار یه لحظه با پسرش چشم تو چشم شدم که چشمای خیسمو دید...
تسبیحو تو مشتش فشار داد ...آروم اومد جلو و پرسید میترسی از تنهایی؟
یهو دلم هُری به صدای مردونش و توجهش ریخت..
ولی سرمو انداختم پایین و چیزی نگفتم...
رو به مادرش کرد و گفت مادر اجازه میدید ببریمش؟ مادرش گفت قم؟ باصدای مردونش که اینبار حیا قاطیش بود جواب داد قم نه اول بریم....😳😳😍🙈 ادامه ی داستان👇
https://eitaa.com/joinchat/3847160068C1b22445f5a