eitaa logo
پوشاک زنانه آوا | ارسال رایگان 🦋
8.3هزار دنبال‌کننده
34.9هزار عکس
30.5هزار ویدیو
23 فایل
👚سلام من خانم دهقانی هستم با ۵ سال سابقه همکاری فروش پوشاک زنانه😊ارسال رایگان قیمت منصفانه https://eitaa.com/razayat00 امکان همکاری درفروش برای بانوان عزیز🦋مرجوع و پرداخت درب منزل نداریم تبادل 👈 @hedareyan136 سفارش لباس فقط 👈 @Po0shak1399
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر خجالت میکشی تو جمع حرف بزنی اگر اعتماد به نفست پایینه😢 اگر دلت میخواد حرفای قشنگ بزنی و همه رو مجذوب خودت کنی روزي ١٠ دقيقه فقط وقت بزار👇 https://eitaa.com/joinchat/1223819571Cb2b1ed1268
هدایت شده از ذاکرین
پارسال آذر به ده نفر بدهکار بودم😕 مسافر کشی میکردم که فقط بگذرونم نامزدیم بهم خورد، داغون شدم!!! الان حداقل درآمدم ماهی ۲۰ تومن💵 نامزدم برگشته😍 میخوای بدونی چطوری بیا اینجا👇👇 https://eitaa.com/joinchat/4148756596C515af4fbdf
هدایت شده از مشتریان چمران
🔴متن های دلنشین و زیبا 🔴تاثیر گذارترین جملات ناب 🔴سورپرایز ویژه کانالمون از دست نده 🫣چشمهاتون برای هر کانالی خسته نکنید💋👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3081175356C5d0d11598c نوشته هاشون عجیب خوبه☝️👌
هدایت شده از ذاکرین
➕التماس مشاورها رو نکن خودت حالتو خوب کن☺️ ➕چجوری آخه‼️ 😳 ➖بیا اینجا👇🏻👇🏻👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3081175356C5d0d11598c
همه قشنگ حرف میزنن..... مهم
آموزش مراحل کار تو فیلم مشخصه الگوشم اخر فیلم براتون گذاشتم اما نقاشیتون خوب باشه خودتونم میتونین بکشین قطر دایره۲۱ هست که ما نصفشو لازم داریم برا بدن مرغمون🐔 کاربردش میتونه جاسوئیچی باشه اویز کیف بچه ها باشه یا حتی بزرگترشو درست کنین به عنوان اسباب بازی فسقلیاتون👦👧 -------------------
هدایت شده از ذاکرین
شش ماه بعد از ازدواجم شوهرم فوت شد! نامادریم گفت من پسر بزرگ دارم بیوه تو خونم راه نمیدم ! با هر بدبختی بود یه اتاق تو طبقه سوم یه آپارتمان تو رباط کریم اجاره کردم. ترسی نداشتم از غربت چون صاحبخونم یه پیرزن با یه پسر بشدت مذهبی و خدا شناس بودن. شیش ماه گذشت دریغ از حتی یه مهمون ک خونه ی من بیاددد... شنبه صبح بود که صاحبخونم با پسرش راهی قم میشدن... موقع رفتنشون یه کاسه آب گرفتم دستمو با بغض نگاهشون میکردم... واسه اولین بار یه لحظه با پسرش چشم تو چشم شدم که چشمای خیسمو دید... تسبیحو تو مشتش فشار داد ...آروم اومد جلو و پرسید میترسی از تنهایی؟ یهو دلم هُری به صدای مردونش و توجهش ریخت.. ولی سرمو انداختم پایین و چیزی نگفتم... رو به مادرش کرد و گفت مادر اجازه میدید ببریمش؟ مادرش گفت قم؟ باصدای مردونش که اینبار حیا قاطیش بود جواب داد قم نه اول بریم....😳😳😍🙈 ادامه ی داستان👇 https://eitaa.com/joinchat/3847160068C1b22445f5a
گاهی باید یک دایره بکشی و بنشینی درونش. بگذار به حال خودش زندگی را، و هیاهوی آدم ها را... بنشین کنار سکوتت و یک فنجان چای به خودت تعارف کن..