الهی! گفتی کریمم،
امید بِدان تمام است.
تا کَرمِ تو در میان است،
نا امیدی حرام است.
#خواجه_عبدالله_انصاری
#مناجات
☀️ @avayeqoqnus ☀️
☘🌻☘
فردي نزد حکیمی آمد و گفت :
خبر داری فلانی دربارهات چه قدر غیبت
و بدگویی کرده؟
حکیم با تبسم گفت :
او تیری را به سویم پرتاب کرد
که به من نرسید
تو چرا آن تیر را از زمین برداشتی
و در قلبم فرو کردی ؟!
💢 هرگز سببِ نقلِ کینهها و دشمنیها نباشیم ...
#تلنگر
✨@avayeqoqnus✨
گر مُخَیّر بکنندم به قیامت
که چه خواهی
دوست ما را
و همه نعمتِ فردوس شما را
#سعدی
✨@avayeqoqnus✨
هدایت شده از آوای ققنوس
📚 خانهی پنجره طلایی ⚜
پسر کوچکی در مزرعه ای دور دست
زندگی می کرد هر روز صبح قبل از طلوع
خورشید از خواب بر می خاست و تا شب
به کارهای سخت روزانه مشغول بود.
هم زمان با طلوع خورشید از نرده ها بالا
می رفت تا کمی استراحت کند.
در دور دست ها خانه ای با پنجره های طلایی همواره نظرش را جلب می کرد
و با خود فکر می کرد چقدر زندگی در آن
خانه با آن وسایل شیک و مدرنی که باید
داشته باشد لذت بخش و عالی خواهد بود.
با خود می گفت: اگر آنها قادرند پنجره های
خود را از طلا بسازند پس سایر اسباب خانه
هم حتما بسیار عالی خواهد بود.
بالاخره یک روز به آنجا می روم و از نزدیک
آن را می بینم...
یک روز پدر به پسرش گفت به جای او
کارها را انجام می دهد و او می تواند در
خانه بماند.
پسر هم که فرصت را مناسب دید غذایی
برداشت و به طرف آن خانه و پنجره های
طلایی رهسپار شد.
راه بسیار طولانی تر از آن بود که تصورش
را می کرد.
بعد از ظهر بود که به آن جا رسید و با
نزدیک شدن به خانه متوجه شد که
از پنجره های طلایی خبری نیست و در
عوض خانه ای رنگ و رو رفته و با نرده
های شکسته دید.
به سمت در قدیمی رفت و آن را به صدا
در آورد.
پسر بچه ای هم سن خودش در را گشود.
سوال کرد که آیا او خانه پنجره طلایی را
دیده است یا خیر؟
پسرک پاسخ مثبت داد و او را به سمت
ایوان برد.
در حالی که آنجا می نشستند نگاهی به
عقب انداختند و در انتهای همان مسیری
که طی کرده بود و هم زمان با غروب
آفتاب، خانه خودشان را دید که با پنجره
های طلایی می درخشید.
#داستان
#داستان_کوتاه
✨ @avayeqoqnus✨
گمان می کنم هر آدمی
باید پشت پنجرهی اتاقش،
یک گلدان گل شمعدانی داشته باشد،
که هر بار گلهایش خشک میشود
و دوباره گل میدهد،
یادش بیفتد که
روزهای غم هم به پایان خواهند رسید...
غم ازتون دور و عصرتون خوب و
خوش رفقا 🪴🌸
✨@avayeqoqnus✨
♡
♦️ پاندای بزرگ گفت: "تغییر، حتی
اگر ندونی نتیجه اش چه میشود،
بهتر از حرکت نکردن است."
♦️ "ترس مانع مردن نمیشه، ولی میتونه مانع زندگیکردن بشه."
🖇 از کتاب "پاندای بزرگ و اژدهای
کوچک"
✍ جیمز نوربری
#بریده_کتاب
✨@avayeqoqnus✨
🥀🤍🥀
جان به لب دارم و
تلخ است دهان
پنداری
حرفِ شیرینیِ جان
هم غلطِ مشهورست
#طالب_آملی
✨@avayeqoqnus✨
پرسیدند آیا او را در حد مرگ
دوست داری؟
گفتم بالای قبرم از او صحبت کن
و ببین چطور مرا زنده میکند... ♥️🍂
#محمود_دوریش
✨@avayeqoqnus✨
مَنگر به هر گِدایی
که تو خاص از آن مایی
مفروش خویش ارزان
که تو بس گرانبهایی 💖
#مولوی
#مولانا
✨@avayeqoqnus✨
Alireza Assar - 02 Heleh Aasheghan ( GandomMusic.ir ).mp3
4.63M
🤍🌹🤍
🎼 آهنگ "هله عاشقان"
🎙 با صدای علیرضا عصار
✍ شعر از مولانا
#آهنگ
#علیرضا_عصار
#مولانا
✨ @avayeqoqnus ✨
واقعیت این است که تَهِ تهَش
همه ی ما دلِمان برای "کودکی"
تنگ میشود
که خودمان بود!
جسور و بی پروا،
شلوغ و پر سر و صدا شاید هم آرام...
اما سر زنده و بیخیال!
کودکی که در لحظه زندگی میکرد؛
اگر قهر میکرد قهرش تا قیامتی بود
که زود از راه میرسید!
وسطِ گریه هایش میخندید
و از همه مهمتر با خیالی راحت، میخوابید!
من این بار عجیب دلم کودکی را میخواهد
که از من بسیار دور است... 🕊🍂
#دلنوشته
✨@avayeqoqnus✨
🌿 صبح یعنی پرواز
🌿 قد کشیدن در باد
🌿 چه کسی می گوید
🌿 پشت این ثانیه ها
🌿 تاریک است؟
🌿 گام اگر برداریم
🌿 روشنی نزدیک است.
صبح زیباتون بخیر 🌞🌸
روزتون سرشار از نورِ امید رفقا🙏🌹
✨@avayeqoqnus✨
.
ای تنها گریاننده
و ای تنها خنداننده،
به حال خوشت؛
ما را خوش بگریان
و خوش بخندان..
الهی آمین 🙏 🌺
#خدا
#مناجات
☀️ @avayeqoqnus ☀️
هدایت شده از آوای ققنوس
📚 داستان مدیری که کارمندانش را
نمی شناخت!
روزی مدیر یکی از شرکتهای بزرگ در
حالیکه به سمت دفتر کارش میرفت
چشمش به جوانی افتاد که در کنار دیوار
ایستاده بود و به اطراف خود نگاه میکرد.
جلو رفت و از او پرسید: شما ماهانه چقدر
حقوق دریافت میکنی؟
جوان با تعجب جواب داد: ماهی دوهزار
دلار.
مدیر با نگاهی آشفته دست به جیب شد
و از کیف پول خود شش هزار دلار را در
آورده و به جوان داد و به او گفت: این
حقوق سه ماه تو، برو و دیگر اینجا پیدایت
نشود، ما به کارمندان خود حقوق
میدهیم که کار کنند نه اینکه یکجا
بایستند و بیکار به اطراف نگاه کنند!
جوان با خوشحالی از جا جهید و به سرعت
دور شد.
مدیر از کارمند دیگری که در نزدیکیاش
بود پرسید: آن جوان کارمند کدام قسمت
بود؟
کارمند با تعجب از رفتار مدیر خود به او
جواب داد: او پیک پیتزافروشی بود که
برای کارکنان پیتزا آورده بود !!!
#داستان
#داستان_کوتاه
✨@avayeqoqnus✨
انسانیت، محبت
و همدردیِ برادرانه با بیماران
گاهی موثرتر از داروست. 👌
📚 خاطرات خانه مردگان
✍ فئودور داستایوسکی
#بریده_کتاب
✨@avayeqoqnus✨
از دست عزیزان چه بگویم ؟
گله ای نیست
گر هم گله ای هست
دگر حوصله ای نیست
سرگرم به خود زخم زدن
در همه عمرم
هر لحظه جز این دست،
مرا مشغله ای نیست
دیری ست که در
خانه خرابان جهانم
برسقفِ فروریخته ام
چلچله ای نیست
در حسرت دیدار تو
آواره ترینم
هر چند که تا خانهی تو
فاصله ای نیست
بگذشته ام از خویش...
ولی از تو گذشتن
مرزی ست که مشکلتر از آن
مرحله ای نیست
سرگشته ترین کشتیِ
دریای زمانم
می کوچم و در رهگذرم
اسکله ای نیست
من سلسله جنبانِ
سرِ عاشقِ خویشم
بر زندگی ام سایه ای از
سلسله ای نیست
یخ بسته زمستانِ زمان
در دل بهمن
رفتند عزیزان و
مرا قافله ای نیست 🥀
#بهمن_رافعی
✨@avayeqoqnus✨
دی شیخ با چراغ همیگشت گِرد شهر
کز دیو و دَد مَلولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جستهایم ما
گفت آن که یافت مینشود، آنم آرزوست
#مولوی
#مولانا
✨@avayeqoqnus✨
📜 ملانصرالدین و دبه شیر
روزی مردی که یک دبه شیر حمل می کرد
جلوی ملانصرالدین را در خیابان گرفت و
گفت که مشکلی دارد و نصحیتش را
می خواهد.
ملا گفت: "مشکلت چیه؟"
مرد توضیح داد: "با وجودی که شراب
نمیخورم صبح ها که از خواب بیدار
میشوم خیلی مست و سرخوش هستم!"
ملا نگاهی به ظرف شیر کرد وپرسید: "دیشب چی خوردی؟"
مرد گفت: "شیر"
ملا گفت: "همونطور که فکر می کردم. همین دلیل مشکلت است."
مرد بهت زده گفت: "شیر باعث مستی
می شود؟!"
ملا گفت: "اینجور است که شب شیر
میخوری و می خوابی. در خواب غلت
میزنی. شیر با این تکان ها تبدیل به
کره می شود.
کره تکان می خورد تبدیل به پنیر
می شود. پنیر به چربی تبدیل می شود.
چربی تبدیل به شکر می شود. شکر
تبدیل به الکل می شود. وقتی بیدار
می شوی در معده ات الکل داری.
به همین دلیل صبح ها احساس
مستی می کنی.»
مرد که گیج شده بود پرسید: "چکار
کنم؟"
ملا گفت: "ساده است. شیر ننوش.
زود، بدش به من."
و شیر را از مرد بهت زده گرفت و رفت!
#حکایت
#حکایت_طنز
#ملانصرالدین
✨@avayeqoqnus✨
🍂🤍🍂
گفتا که: دلت کجاست؟ گفتم: بَرِ او
پرسید که: او کجاست؟ گفتم: در دل
🔻 اشعار نقل شده از ابوسعید اباالخیر
از دیگر شاعران
✨@avayeqoqnus✨
.
این دو جمله از سعدی بزرگ رو باید
با طلا نوشت:
⚜ خشمِ بیش از حد گرفتن وحشت آرد
و لطفِ بی وقت هیبت ببرد.
⚜ نه چندان درشتی کن که از تو
سیر گردند
⚜ و نه چندان نرمی که بر تو دلیر
شوند.
🔻 برگرفته از باب هشتم گلستان سعدی
#سعدی
#حکمت
✨@avayeqoqnus✨
💢 بـﺎ ﯾﮏ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﻣﯿﺸود ﺁﻫﻨﮓ ﮔﻮﺵ ﮐﺮﺩ،
ﺑﺎ ﯾﮏ ﮐﺮ ﻭ ﻻﻝ ﻣﯿﺸود ﺷﻄﺮﻧﺞ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ،
ﺑﺎ ﯾﮏ ﻣﻌﻠﻮﻝ ﺫﻫﻨﯽ ﻣﯿﺸود ﺭﻗﺼﯿﺪ،
💢 ﺑﺎ ﯾﮏ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺳﺮﻃﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸود از
زندگی گفت،
ﺑﺎ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺭﻭﯼ ﻭﯾﻠﭽﺮ
ﻣﯿﺸود قدم زد،
💢 ولی... ﺑﺎ یک ﺁﺩﻡ بی احساس،
ﻧﻪ ﻣﯿﺸود ﺣﺮﻑ ﺯﺩ،
ﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ ،
ﻧﻪ ﻗﺪﻡ ﺯﺩ،
ﻭ ﻧﻪ ﺷﺎﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ!
💢 یک ضرب المثل چینی می گوید:
برنج سرد را می توان خورد،
چای سرد را می توان نوشید ،
اما نگاه سرد را نمی توان تحمل کرد... 🍂
#تلنگر
✨@avayeqoqnus✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح میخندد و
باغ از نفس گرم بهار
می گشاید مُژه و
میشکند مستیِ خواب
صبح بخیر و شادکامی رفقا 🌞 🌹
آخر هفتهتون پر از اتفاقهای قشنگ🪴
#هوشنگ_ابتهاج
✨@avayeqoqnus✨