eitaa logo
آوای ققنوس
8.4هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
597 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
. تو بدون من مرا کم داری من ولی بی تو جهانم خالیست ❤️ @avayeqoqnus
. آری، او با یک نفس تمام آسمان را در سینهٔ خود حبس کرده ست! 💚 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁 برخیز که ✨ صبحی دیگر از پاییز است 🍁 این منظرہ ✨ پر شرار و شورانگیز است 🍁 نقاش کشیدہ ✨ نقشی از مهر و سپهر 🍁 این تابلو از ✨ عشق و هنر لبریز است صبح شنبه تون پر از حرکت و برکت و سلامت باشه رفقا 🌞🪴 ✨ @avayeqoqnus
. به خدا که وصل شوی، آرامش وجودت را فرا می‌گيرد. نه به ‌راحتی می‌رنجی، و نه به ‌آسانی می‌رنجانی. آرامش، سهم دل‌هايی‌ست که نگاهشان به نگاه خداست... 💜 @avayeqoqnus
📜 حکایت مبارزه خرگوش پیر با فیل‌ها  آورده اند که : در زمانهای قدیم، در جنگلی، چشمه ای بود که آب خنک و زلالی داشت. عده ای خرگوش در اطراف آن چشمه زندگی می کردند. آنها هر وقت تشنه می شدند، کنار چشمه می رفتند و از آب آن می نوشیدند. خرگوشها زندگی خوب و آرامی داشتند، تا اینکه روزی، گروهی فیل به آن جنگل آمدند. آن فیلها هر روز برای خوردن آب به آن چشمه می آمدند و از آب آن می خوردند. خرگوشها از آمدن فیلها به آن منطقه خیلی ناراحت بودند. چون دیگر نمی‌توانستند با آسایش خاطر به چشمه بروند و آب بخورند. هر بار که به سوی چشمه می‌رفتند، چند تا از فیلها را در اطراف آن می‌دیدند، لذا می‌ترسیدند به چشمه نزدیک شوند. از آن گذشته، فیلها آب چشمه را همیشه گل آلود و کثیف می کردند. خرگوشها نشستند و اندیشیدند و درباره راه چاره با هم گفتگو کردند. در میان خرگوشها، یک خرگوش پیر و باهوش زندگی می کرد که به زیرکی و باهوشی در بین خرگوشها مشهور بود. او گفت: "من چاره کار را پیدا کرده ام. به زودی کاری می‌کنم که فیلها دیگر به چشمه نزدیک نشوند."  خرگوشها با تعجب پرسیدند: "چگونه؟ چه کاری از تو خرگوش ضعیف ساخته است؟ مگر تو می‌توانی با آن فیلهای قدرتمند بجنگی و آنها را از اطراف چشمه دور کنی؟"   خرگوش پیر گفت: "من نقشه ای دارم. به زودی از نقشه ام آگاه خواهید شد. من امشب بر سر کوه خواهم رفت و با فیلها صحبت خواهم کرد. امیدوارم نقشه ام بگیرد و فیلها حرفم را باور کنند و از اینجا بروند." خرگوشها که از هوش و درایت خرگوش پیر با خبر بودند، می دانستند او بیهوده حرف نمی زند، حتما ً فکر بکری کرده است و به زودی آنها را از بدبختی نجات خواهد داد... 🔻 برگرفته از کتاب کلیله و دمنه ادامه دارد...@avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸 آنان که محیطِ فضل و آداب شدند 🔹 در جمعِ کمال شمعِ اصحاب شدند 🔸 رَه زین شب تاریک نبردند بُرون 🔹 گفتند فِسانه‌ای و در خواب شدند   ✨@avayeqoqnus
کاش نامه ای بودم، حتی یک بار با خوب ترین اخبار... کاش بالشی بودم ، نرم، برای لحظه ھای سنگین خستگی ھایت... کاش ای کاش که اشاره ای داشتی، امری داشتی، نیازی داشتی، رویای دور و درازی داشتی... آه که این قناعت تو ، این قناعت تو دل مرا عجب می شکند... 📚 چهل نامه‌ی کوتاه به همسرم ✍ نادر ابراهیمی @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🍂🍂🥀 چه جان سختم که بعد از رفتن ِتو باز جان دارم ولی از تو چه پنهان، روح و جسمی ناتوان دارم کسی از ظاهر ِیک کوه حالش را نمی‌فهمد به ظاهر ساکتم، در سینه‌ام آتش فشان دارم پس از تو باختم خورشید ِخوش رنگ ِ زمینم را پس از تو نفرت دیرینه‌ای از آسمان دارم پر از دلشوره بودم در کلاس گرم آغوشت و باور کرده بودم پای عشقت امتحان دارم چه حس ِنادری، با فتح الماس ِحضور تو تمام لحظه‌ها احساس می‌کردم "جهاندار"م اگرچه لحظه های خوب، عمر کمتری دارند ولی نام عزیزت را همیشه بر زبان دارم نفس های تو را آن روزها در شیشه پر کردم "هوا"ی روزهای بودنت را همچنان دارم.... @avayeqoqnus