از عشق رکب خورده ای و بیماری؟
یا اینکه خیال میکنی سرباری!
چشمت به کدام خاطره افتاده
باران چه شده شبیه من میباری؟
#مرتضی_درزی
@avayesokut
دستان تو را در آسمان میگیرم
از پاقدمت دوباره جان میگیرم
حالا که سیاه پوش عشقم، باران
بر شانه ات آرام زبان میگیرم
#مرتضی_درزی
@avayesokut
هدایت شده از رباعی
رفتی که مگر ز پا بیفتم بی تو
اما دل من خوش است با غم بی تو
تنهاییام آموخت که در خلوت خویش
هم بی همگان به سر شود، هم بی تو
#هادی_محمدحسنی
@robaee
یاسی که برای پدرش، مادر بود
معشوق علی و عاشق حیدر بود
از ضرب لگد اگر چه از ساقه شکست
در آتش بی بصیرتی، پرپر بود...
#مرتضی_درزی
@avayesokut
هدایت شده از فریضه
📝 نخستین گزارش از پویش #آل_سقوط در خبرگزاری مهر توسط جواد شیخ الإسلامی عزیز:
http://mehrnews.com/x36s9R
📌#فریضه
نشست شاعران انقلاب مشهد
@farizeh_ir
هر قدر لطیف و پاک و زیبا باشم
یا زاده ای از تبار دریا باشم
یک قطره ی بارانم و هر جا بروم
تقدیر من این است که تنها باشم...
#مرتضی_درزی
@avayesokut
روز و شب هفته هایش آدینه شده
بی صاحب و بیسائو تر از گینه شده
ایران بدون برق ارزانی ما
حالا که وفاقمان نهادینه شده...
#مرتضی_درزی
@avayesokut
تنهایی و غصه های آبان را شست
بیکار شد و حیاط زندان را شست
تا دید از آسمانِ مشکی بارید
اشک آمد و دست و روی باران را شست...
#مرتضی_درزی
@avayesokut
درمانده ترین خلقت معبودم کرد
سوزاند دلم را و فقط دودم کرد
تریاک شدم که عشق درمان بشود
از بس که مرا کشید، نابودم کرد...
#مرتضی_درزی
@avayesokut
هدایت شده از رباعی
ای فاطمه را شمیم! کی میآیی؟
جانبخشتر از نسیم! کی میآیی؟
«یَابنَ الشُّهُبِ الثاقِبَه» کی میتابی؟
«یَابنَ النَّبَإِ العَظیم» کی میآیی؟
#محمدجواد_غفورزاده
@robaee
بیعشق شبیه لشکر چنگیزم
با عشق هم از هجوم غم لبریزم
یک عاشق خونگرم ولی دلسردم
من وارث گیج و ویجی پائیزم
#مرتضی_درزی
@avayesokut
پاییز حلول غربتی غمگین است
یادآور صد خاطرهٔ رنگین است
میخواستم عاشق بشوم اما حیف
او پاقدمش برای من سنگین است...
#مرتضی_درزی
@avayesokut
از بغض فروخورده تان دم بزنید
من سیلم و بی واهمه, سدم بزنید
در شهر شما بی هنری دینداری است
اشعار مرا نخوانده، حدم بزنید...
#مرتضی_درزی
@avayesokut
از ضعف به هر جا که نشستیم، وطن شد
وز گریه به هر سو که گذشتیم، چمن شد
جان دگرم بخش، که آن جان که تو دادی
چندان ز غمت خاک به سر ریخت که تن شد
پیراهنی از تار وفا دوخته بودم
چون تاب جفای تو نیاورد، کفن شد
هر سنگ که بر سینه زدم، نقش تو بگرفت
آن هم صنمی بهر پرستیدن من شد
عشاق تو هر یک به نوایی ز تو خوشنود
گر شد ستمی بر سر کوی تو، به من شد
از حسرت لعل تو ز خون مژه طالب
چندان یمنی ریخت که گجرات، یمن شد
#طالب_آملی
از خاکِ گرفته بوی نم، سبز شده
مابین شب و سپیده دم، سبز شده
پاییز قشنگ و جنگل تنهایی
باران زده اما گل غم، سبز شده...
#مرتضی_درزی
@avayesokut