داشته بود. من به خودم گفتم نترس و ما دوباره به حرکت در آمدیم و دریایی از آگاهی و معرفت به درون من ریخته شد، از تاریخ زمین گرفته تا وجود ما قبل از آمدن به زمین، و حقایق و اصولی که من ذهنیتی از آنها نداشتم. من دیدم که همۀ ما قبل از آمدن به زمین در پیشگاه پدر آسمانیمان (خداوند) ایستاده بودیم و خود داوطلب شدیم تا به زمین بیاییم تا با آزمایشهای آن روبرو شویم و متعاقباً درسها و تجربههای آن را بیاموزیم. ما باخدا عهد بستیم که آنچه در توان داریم را برای انجام وظیفه خود بر روی زمین انجام خواهیم داد و بهنوعی یار و یاور خدا در برپائی نیکی بر روی زمین خواهیم بود.
@NDEchanel
قسمت آخر
دیدم کسانی که در پیشگاه
الهی در اطراف من ایستاده بودند همان کسانی بودند که بعداً نقش مهمی را در زندگی من روی زمین ایفاء میکردند. ما با یکدیگر ارتباط مهمی داشتیم و اگر یکی از ما در انجام مأموریتش روی زمین شکست میخورد، همۀ ما بهنوعی آسیب میدیدیم، و اگر یکی از ما موفق میشد، همه از موفقیت او بهنوعی بهره میبردیم.
من از مادر بزرگم پرسیدم که آیا میتوانم دوستانم که در تمام ابدیت با آنها دوست بودهام را ملاقات کنم. او گفت بعضی از آنها هنوز روی زمین هستند و نمیتوانم آنها را ببینم. من درخواست کردم که بقیه را ملاقات کنم. بلافاصله همۀ آنها در پیش روی من بودند. بعضی از آنها قبلاً به زمین آمده بودند و بعضی قرار بود در آینده بیایند. خاطرات من قبل از آمدن به زمین به یاد من آمدند و من دوستان خود را در آغوش گرفتم
ناگهان مادر بزرگم دستش را تکان داد و زمین زیر پای ما باز شد. من از آن شکاف به پائین نگریستم و بدنی باند پیچی شده را روی تخت بیمارستان دیدم که دکترها مشغول کار روی آن بودند. مادر بزرگم گفت «رانل، تو دیگر مانند سابق نخواهی بود. صورت تو (در اثر سوختگی شدید) تغییر کرده و بدنت پر از درد خواهد بود. وقتی که به زمین برگردی، چندین سال را به مداوا و بازپروری خواهی گذراند.» من به او گفتم «وقتی برگردم؟ تو از من میخواهی که برگردم؟» ناگهان فهمیدم که بدن بهشدت مجروح و سوختۀ روی تخت بدن من است. من با وحشت پرسیدم «آیا این بدن من است؟» مادربزرگم جواب داد «بله ، این بدن توست، تو جراحات دائمیشدیدی خواهی داشت». من هراسان بودم و گفتم «مادربزرگ، من بر نمیگردم!». او گفت «رانل، بچه های تو به تو نیاز دارند». گفتم «نه، ندارند. برایشان بهتر است که کس دیگری از آنها سرپرستی کند. من نخواهم توانست نیاز آنها را برآورده کنم». گفت «فقط فرزندانت نیستند، تو کارهای تمام نشده زیادی برای انجام دادن داری». گفتم «نه، بهتر است اینجا بمانم. من قبول نمیکنم که برگردم!»
مادر بزرگم دستش را تکان داد و شکافی جلوی ما باز شد و جوانی از آن میان بهطرف ما آمد. در ابتدا به نظر میآمد که این جوان نمیداند چرا آنجا است، ولی با دیدن من ناگهان با حالتی بهت زده به من گفت «تو چرا اینجا هستی؟» من ساکت ایستادم ولی دیدم که بهت او به تأسف و حزن تبدیل شده و شروع به گریه کرد. من احساس حزن او را حس میکردم و از گریۀ او شروع به گریستن کردم و از او پرسیدم «چه شده؟ چرا گریه میکنی؟». او تکرار کرد «تو چرا اینجائی؟» من ناگهان فهمیدم که اسم او ناتانیل است و او هنوز به زمین نیامده است. او به من گفت که اگر من به زمین باز نگردم، مأموریت او ناقص خواهد ماند. او آینده و مأموریت خود را در زمین به من نشان داد و من فهمیدم که وظیفه دارم که در زندگی او باشم و درهایی را برایش باز کنم و به او دلگرمی داده و کمک کنم. من از خودخواهی خودم احساس گناه کردم. من جزئی از زندگی او بودم و با ممانعت از برگشت به زمین، به او و تمامی کسانی که او به آنها کمک خواهد کرد لطمه میزدم. من عشق زیادی نسبت به او حس میکردم و به او گفتم «ناتانیل عزیزم، من قسم میخورم که به تو کمک کنم. من به زمین بر میگردم و هر کاری که از من ساخته است برای ایفای وظیفهام در مورد تو انجام خواهم داد. تو مأموریتت را روی زمین کامل خواهی کرد. من دوستت دارم». صورت ناتانیل شکفت و حزنش به سرور تبدیل شد و اکنون دیگر از شدت سپاس گذاری و خوشحالی گریه میکرد و به من گفت: «سپاس گذارم و دوستت دارم».
مادر بزرگم دست من را گرفت و با خود برد، در حالی که ناتانیل ما را مینگریست و لبخند میزد، و در حالی که دور میشدیم من بهطور محوی از دور شنیدم که گفت «دوستت دارم مادر.» من پر از شعف شدم ولی قبل از اینکه بتوانم پاسخی به او بدهم مادر بزرگم گفت «رانل، یک چیز دیگر است که باید به تو بگویم. به همه بگو که کلید محبت و عشق ورزیدن است» و دوباره تکرار کرد «کلید عشق است»، و برای بار سوم گفت «کلید عشق است» و دست من را رها کرد و من با سرعت در تاریکی عمیقی سقوط کرده و از او دور شدم، در حالی که
@avaymarefat
آخرین کلام او، «عشق»، همچنان در گوش من میپیچید. من از اینکه عالم شکوه و زیبایی و عشق را ترک میکردم میگریستم. آخرین چیزی که به یاد دارم دست او بود که بهسوی من دراز بود.
رانل والاس به بدن بهشدت سوخته و مجروح خود در بیمارستان برگشت و حدود هفت سال بعد پسری به دنیا آورد که نام او را ناتانیل گذاشت. میگوید که خیلی وقتها در چهرۀ ناتانیل حالتهایی را میبیند که بسیار شبیه به آنچه در چهرۀ آن جوان در دنیای روحانی دیده بود میباشد.
@NDEchanel
منابع:
www.neardeath.org
کتاب:
The Burning Within
نوشته رانل والاس و کورتیس تیلور
متن زیر از استاد الهی قمشه ای است، که بسیار شبیه گفته های تجربه کنندگان ان دی ای می باشد.
چیزی که درباره مرور زندگی در کسری از ثانیه، وابستگیهای مادی و سرگردانی روح می گوید، بارها
توسط تجربه کنندگان حالت نزدیک به مرگ گزارش شده است.
جدا شدن روح از بدن هنگام مرگ قطعی، در کسری از ثانیه انجام میشود. این لحظه چنان سریع اتفاق می افتد که حتی کسی که چشمانش لحظه مرگ باز است فرصت بستن آن را پیدا نمیکند. یکی از شیرین ترین تجربیات انسان دقیقا لحظه جدا شدن روح از جسم میباشد. یه حس سبک شدن و معلق بودن.
بعد از مرگ اولین اتفاقی که می افتد این است که روح ما که بخشی از آن هاله ذهن است و در واقع آرشیو اطلاعات زندگی دنیوی اوست شروع به مرور زندگی از بدو تولد تا لحظه مرگ میکند و تصاویر بصورت یک فیلم برای روح بازخوانی میشود. شاید گمان کنیم که این اتفاق بسیار زمان بر است. زمان در واقع قرارداد ما انسانهاست...
با مرور زندگی، روح اولین چیزی که نظرش به آن جلب میشود، وابستگیهای انسان در طول زندگی میباشد. برخی از این وابستگی ها در زمان حیات حتی فراموش شده بود ولی در این مرحله دوباره خودنمایی میکند. میزان وابستگی دنیوی برای هرکس متغیر است.
روح از بین خاطراتش وابستگی های خود را جدا میکند. این وابستگی ها هم مثبت است هم منفی . مثلا وابستگی به مال دنیا یک وابستگی منفی و وابستگی مادر به فرزندش هم نوعی دلبستگی و وابستگی مثبت محسوب میشود. ولی به هرحال وابستگی ست!
این وابستگی ها کششی به سمت پایین برای روح ایجاد میکند که او را از رفتن به سمت هادی یا راهنما جهت خروج از مرحله دنیا باز میدارد. یعنی روح بعد از مرگ تحت تاثیر دو کشش قرار میگیرد. یکی نیروی وابستگی از پایین و دیگری نیروی بشارت دهنده به سمت مرحله بعد. اگر نیروی وابستگی ها غلبه داشته باشد باعث میشود روح تمایل پیدا کند که دوباره وارد جسم گردد. چون توان دل کندن از وابستگی را ندارد و دوست دارد دوباره آن را تجربه کند. به همین جهت روح به سمت جسم رفته و تلاش میکند.
جسم مرده را متقاعد کند که دوباره روح را بپذیرد. فشاری که به "روح" وارد میشود جهت متقاعد کردن جسم خود در واقع همان فشار قبر است. این فشار به هیچ وجه به جسم وارد نمیشود . چون جسم دچار مرگ شده و دردی را احساس نمیکند. پس فشار قبر در واقع فشار وابستگی هاست و هیچ ربطی ندارد که شخص قبر دارد یا ندارد این فشار هیچ ربطی به شب زمینی ندارد و میتواند از لحظه مرگ شروع گردد.
یکی از دلایل تلقین دادن به فرد فوت شده در واقع این است که به باور مرگ برسد و سعی در برگشت نداشته باشد.
بعد از مدتی روح متقاعد میشود که تلاش او بیهوده است و فشار قبر از بین میرود.
وابستگی ها باعث میشود که روح، شاید سالها نتواند از این مرحله بگذرد. بحث روح های سرگردان و سنگین بودن قبرستانها بدلیل همین وابستگی هاست. گاهی تا سالها فرد فوت شده نمیتواند وابستگی به قبر خود و جسمی که دیگر اثری از آن نیست را رها کند.
@NDEchanel
دکتر وایس
شما از آنچه تصور میکنید باشکوه ترید. خود واقعی شما، فناناپذیر است و از جسمی به جسم دیگر و از یک زندگی به زندگی دیگر منتقل می شود. ملاقات با خود واقعیتان بسیار مهیج و باشکوه است!
@NDEchanel
ما قبل از اینکه وارد این جهان شویم، به شکل روح در جهانی غیرمادی زندگی می کنیم. جهانی که سرشار از عشق و آگاهیست، اما از ماده خالیست. به همین دلیل تجربیات مادی در آن اتفاق نمی افتند و احساساتی که تحت تاثیر قوانین و حواس پنجگانه، خلق می شوند در آن جهان هرگز تجربه نمی شوند. ارواح برای آنکه به سطح بالاتری عروج کنند نیاز به تجربه و یادگیری دارند. در واقع دانش و آگاهی تنها وجه تمایز ارواح است و سطح آنها را مشخص می کند.
حالا فرض کنید در آن جهان روحی بخواهد ایثار را بیاموزد، قاعدتا وقتی احساس منیت و خودخواهی در آن جهان وجود ندارد، آموختن ایثار غیر ممکن است، یعنی روح ابتدا باید از حقیقت (خدا، خالق،آگاهی کل) جدا شود و هویت مستقلی به نام خود بوجود بیاورد و بعد از آن، حسِ خودخواهی شکل بگیرد، فقط در این صورت است که روح، گذشتن از خودخواهی و ایثار را می آموزد. یا فرض
@avaymarefat
کنید روحی بخواهد بخشش را بیاموزد، طبیعی است که وقتی در آن جهان دشمنی و بدی وجود ندارد، توضیح دادن گذشتن از بدی و بخشش دیگران، برای یک روح کاملا غیر ممکن است.
به قول یکی از تجربه کنندگان ان دی ای، یاد دادن این مفاهیم به یک روح بدون بدن مادی، مثل توضیح دادن ترک اعتیاد به کسی است که اعتیاد ندارد.
بنابراین هر کدام از ما از آن جهان هبوط میکنیم و برای یادگرفتن درسی به این دنیا می آییم و بر اساس همان درس، مشخصات زندگی زمینی خودمان را انتخاب می کنیم، این که چه جنسیتی داشته باشیم، پدر و مادرمان چه کسانی باشند، ویژگیهای بدن مادیمان چگونه باشد. ما حتی انتخاب می کنیم که ناتوانی جسمانی یا ذهنی داشته باشیم یا نه! همه چیز را خودمان انتخاب می کنیم تا بهترین موقعیت برای یادگرفتن را برای خودمان مهیا کنیم.
طبیعی است که قبول شدن در امتحانی که سوالها و جوابهایش را می دانیم، ارزشی ندارد. بنابراین بعد از ورود به این جها
ن، این دلایل و رسالت زندگیمان را فراموش میکنم تا یک تجربه واقعی داشته باشیم. ارتباط ما با آن آگاهی و شعور مطلق، به طور موقت قطع میشود تا تجربه کنیم، انتخاب کنیم، اشتباه کنیم و یاد بگیریم.
پس تا وقتی که درسهایمان را یاد نگیریم، برایمان تکرار می شوند. این چیزیست که خودمان انتخاب کرده ایم !
آقای محمد شفيعي، اهل هفتگل خوزستان، در آي سي يو بیمارستان امام خمینی، دچار ايست قلبي می شود، بعد از آنکه عمليات احياءقلبي- ريوي روی او جواب نمی دهد، او را فوت شده اعلام کرده و تمام دستگاهها را از او قطع می کنند. اما بعد ازگذشتن چهل و پنج دقیقه وقتی خانم دكتر صداقت، براي امضا كردن جواز دفن به آن جا می آید درعين ناباوري، ضربان بسيار ضعیف قلبش را حس می کند، به سرعت سي پي آر را مجدداً انجام می دهند و جسد پس از چهل و پنج دقيقه زنده می شود.
محمد شفیعی در این باره می گوید:
احساس خستگي مفرط ميكردم، اما مدت زيادي طول نكشيد که تبديل به يك حس عميق لذت بخش شد، يك خوشي بسيار دلپذير، در هوا به پرواز در آمدم و دراتاق، پرستاران را ديدم كه روي كسي خم شدهاند و در حال ماساژ قلبي هستند. اول متوجه نشدم او كيست ولي بعد كه چهره او را ديدم به شدت جاخوردم، خودم بود.
زمان برايم صفر شده بود. انگار همه جا حضور داشتم در همان لحظه، لحظه تولدم را ديدم، مادرم را ديدم كه در حال به دنيا آوردن من بود. بعد خودم را آنجا ديدم كه خوابيده بودم. احساس زنده بودن میکردم اما هر چقدر داد زدم که من زنده ام، دستگاها را از من جدا نکنید، کسی صدایم را نمیشنید. دكترها و پرستارها كنار رفته بودند چون من مرده بودم. ديدم كه چشمان و شست پاهايم را بستند و ملحفه را روي صورتم كشيدند.
یكدفعه بالاي سرم فردي را ديدم كه نميشد تشخیص داد زن است يا مرد. او بلند قد وخوش اندام، و به قدري زيبا بود كه درهمان لحظه عاشقش شدم، حيف كه نمي توانم زيبايي او را وصف كنم! در تمام عمرم كسي را به اين زيبايي نديده بودم. لباس كرم رنگ بر تن داشت كه بر روي آن پارچهاي سفيد انداخته بود. به من گفت:
چه شده؟
گفتم: پدرم را ميخواهم.
گفت: بيا پدرت اينجاست.
پدرم را ديدم كه بالاي سرم گريه ميكند. هرچه صدايش زدم، نشنيد، بعد فهميدم فقط همان موجود زیبا ميتواند صداي مرا بشنود. با او جایی رفتم. مردي را ديدم كه نشسته بود و آن فرد زيبا بسيار به او احترام ميگذاشت. پنج گوي نوراني دراطرافش بودند ولي نور آنها چشم را آزار نميداد. يك گوي را به سمت من گرفت. فرد زيبا به من گفت: بگيرش!
تا گرفتم خودم را در آی سی یو ديدم كه دكتري مشعول شوك دادن به قلب من بود. جالب آن بود كه در طي آن چند روز در آی سی یو ما پنج نفر بوديم كه آن چهار نفر مردند. من هم مردم ولي بعد از چهل و پنج دقیقه دوباره زنده شدم.
خبرنگار مجله خانواده سبز چند سوال از اقای شفیعی می پرسد و او با شوق به سوالها جواب میدهد.
– آيا در لحظات اول تجربه مرگ، احساس ترس يا تنهايي نكرديد؟
شفيعي: اصلاً! آن قدر حس خوبي بود كه حتی نميتوانم راجع به آن توضيح بدهم
– فكر ميكنيد اين بازگشت براي شما چه پيامي به همراه داشته است؟
شفيعي: خوب باش، خوب رفتار كن، خوبزندگي كن و فكر ميكنم بعد از آن اگر كسي اعتقاد به دنياي پس از مرگ نداشته باشد من ميتوانم آن را ثابت كنم. بعد از اين ماجرا دوستان و همكارانم تغييراتي اساسي درمن حس ميكردند. حضور من براي آنها نشانهاي از قدرت خداوند بود.
– فكر ميكني چرا اين اتفاق براي شما
@avaymarefat
افتاد و چرا براي ديگران پيش نميآيد؟
شفيعي: دليل آن را نمي دانم وليشايد مربوط به آن باشد كه من در تمام عمرم سعيام بر آن بوده كه كسي را آزار ندهم و بد كسي را نخواهم و اگر به كسي كمكي ميكنم آن را پنهاني انجام دهم.
– ديد شما نسبت به مرگ بعد از اين اتفاق چه تغييري كرد؟
شفيعي: من قبل از اين اتفاق به شدت از مرگ ميترسيدم. يادم ميآيد هر وقت به قبرستان ميرفتم سعي ميكردم به صورت جسد يا داخلقبر نگاه نكنم. ولي باور كنيد الان اگر مرا بين 10 جسد بگذارند خيلي راحت ميخوابم، و احساسبسيار خوشايندي نسبت به مرگ دارم!
– آيا دوست داريد اين تجربه دوباره تكرارشود؟
شفيعي: اي كاش روزي هزار بار برايم تكرارشود، انقدر لذت بخش بود كه حد نداشت، دلم ميخواهد آن فرد زيبا را دوباره ببينم و آن حس را دوباره تجربه كنم. مرگ هديهاي است كه خدا به بندهاش ميدهد!
*این ماجرا به شکل کامل در مجله خانواده سبز منتشر
شده است
قسمت پایانی
او زندگی من را با لبخندی پر از مهر به من نشان داد. به نظر می رسید که هر عمل کوچک یا بزرگ من زنجیره ای از اثرات و احساسات را به وجود آورده بود که من خود تمامی آنها را حس کردم. به عنوان مثال او به من زمانی را نشان داد که با یک کلید بر روی ماشین همسایهمان خط انداختم. من احساس درد و ناراحتی همسایه مان را در اثر این کار خود حس کردم و احساس درد و ناراحتی که همسر او بعد از شنیدن خبر آن از شوهرش حس کرده بود را نیز احساس نمودم. من پیش خود فکر کردم اکنون برایم دردسر درست خواهد شد! او متوجه فکر من شده و گفت «نگران نباش، اینها تنها یک درس هستند». یا مثلاً زمانی را دیدم که یک کودک فقیر را با خود به خانه بردم و ما با هم غذا خوردیم و من از لباسهای خودم به ا و دادم. او از دیدن این عمل خیلی خوشحال شد و گفت «اینها کارهائی هستند که حقیقتاً به حساب میآیند، آنچه که از روی مهر و محبت به دیگری انجام میدهی».
📌بعد از دیدن زندگی ام، احساس درد مادرم را در اثر شنیدن خبر غرق شدن سه پسرش حس کردم و دوباره زندگی بشری خود را در دنیا به یاد آوردم. زیبائیهای زندگیم و چیزهای کوچک ولی دلنشین آن به یادم افتادند، مانند خوردن، نوشیدن، تنفس کردن، و زیباییهای زمین. به فرشتهام گفتم که اینجا خیلی زیباست ولی من میخواهم به زمین بازگردم. او به من لبخندی زد و گفت که بله، باید برگردی چون مأموریت تو در زمین هنوز تمام نشده است.
📌چیز بعدی که بخاطر می آورم این است که مردی بلندقد و زیبا با پوستی تیره من را از آب بیرون کشید و به خشکی برد. اولین چیزی که بعد از بازگشت به دنیای بشری به چشمم خورد آسمان زیبا و آبی بود و خورشیدی که به زیبائی در آن میدرخشید. من به سمت راستم نگاه کردم و دیدم برادرانم نیز آنجا هستند. بهت و تعجب را در چهرۀ آنها میدیدم و در دلم میدانستم که آنها نیز همان تجربیات مرا داشته اند. در آن موقع یک زن از دور ما را دیده و به سمت ما دوید و گفت پلیس و غواصان 3 کیلومتر پایینتر به دنبال ما میگردند. وقتی به آنجا رفتیم تعداد بسیار زیادی برای پیدا کردن ما جمع شده بودند و تا ما را دیدند شروع به کف زدن کردند و به طرف ما دویدند، افسر پلیسی که آنجا بود گفت شما نمیتوانید 22 دقیقه زیر آب زنده مانده باشید!
📌من بازگشتهام و میدانم که ما زندگی دیگری داریم که در پیش روی ما و منتظر ماست. این تجربه زندگی من را دگرگون کرد، اکنون من سعی می کنم که هرچه انجام می دهم از روی عشق باشد. البته باید اقرار کنم که این همیشه کار راحتی نیست.
تجربۀ نزدیک به مرگ به من کمک کرد که درک کنم که زمین چقدر زیبا و در عین حال چقدر آسیب پذیر است. من نوری در اطراف همه چیز می دیدم، درختان، گلها، حیوانات، انسانها، حتی کوهها، و می دیدم که همه چیز زنده است.
📌برای اولین بار در روز کریسمس سال 2007 من از برادرانم پرسیدم که 27 سال پیش در آن روز بر آنها چه گذشته بود؟ آنها همان چیزی که برای من اتفاق افتاده بود را دیده بودند. من حرفهای بیشتری برای گفتن دارم ولی هنوز کمی از حرف زدن راجع به آن واهمه دارم زیرا آن فرشته به من گفته بود که با کسی حرفی نزنم. من دعا می کنم که روزی فرا برسد که نسل بشر روی زمین با همان عشق و عطوفتی که من در جهان دیگر حس کرده بودم زندگی کنند. بگذارید فقط یک چیز را به شما بگویم، آن جهان بسیار واقعیتر و حقیقیتر از این جهان است و یک روز همۀ ما با هم خواهیم بود و با هم به عنوان حقیقتی واحد میدرخشیم
به دوستان علاقمند به تجربیات ان دی ای، توصیه میکنم این سه جلد کتاب دکتر مایکل نیوتن که به فارسی ترجمه شده رو مطالعه بفرمایند
@AR_NOSRATI
اگر میخواهی شادی را بیابی، به آنان که📌
@avaymarefat
در رنج هستند کمک کن. مهر ورزیدن حتی کوچک، مثل یک موج تا ابد در جهان منتشر میشود و راه خود را برای بازگشت به تو پیدا خواهد کرد.
از تجربه ساندرا راجرز
@avaymarefat
فرا رسیدن میلاد با سعادت حضرت فاطمه معصومه (س) ، و روز دختر را به همه شما همراهان گرامی تبریک عرض می نماییم.
امام جواد(علیه السلام):هرکس حضرت فاطمه (علیهاالسلام)را در قم با معرفت زیارت کند بهشت بر او واجب می شود
آمادگی سفر و تبیین معنای دقیق سلوک و تزکیه
حضرت آیت الله شجاعی(قدس سره)ازشاگردان عرفانی علامه طباطبایی(رضوان الله علیه)
🍀 ...فلذا #سلوک قرآنی را به تعبیر #قرآن تزکیه نامیده. #تزکیه یعنی چه؟
✨ تزکیه یعنی خود را پاک کردن. خود را پاک کردن این نیست که انسان بخواهد با لقلقه چیزهایی به زبان آورد. یک کار است، یک حرکت است.
🍀 تزکیه «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها * فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها * قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها * وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها» یا آیات دیگر.
آیات زیاد است که تعبیر تزکیه است «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى * وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى»[۲] فلاح پیدا میکند کسی که تزکیه کند خود را از آنچه که باید پاک کند، تطهیر کند، پاک کند، تطهیر کند و با تطهیر خود از آنچه باید تطهیر کند با اصلاح معایب وجودی خود، با اصلاح نقایص وجودی خود به یاد خدا باشد و عروج به سوی او را شروع کند «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ» اوّل میگوید: «تَزَكَّى» و بعد میگوید «وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى» ما آن «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى» را نادیده میگیریم، چه میکنیم؟
🍀 میآییم «ذَکَرَ» را هم به آن معنا که خودمان تصویر کردیم و الّا آن «ذَکَرَ» که در قرآن است آن نیست که مامیخوانیم، یک لقلقهی زبانی، یک حرکت صوری، اینطور کردهایم.
🍀 یک حرکت است تا آماده شویم برای یک سرفصل که نام آن موت است، مردن است در این سیر و سفری که داریم. یک آمادگی مخصوصی باید حاصل کنیم با تزکیهی خود، در نتیجهی تطبیق خود با آن میزانی که خدای متعال فرستاده است و ارائه فرموده است که کتاب و عترت است، خود را با آن معیار و آن میزان تطبیق کنیم، اصلاح کنیم برای یک سرفصل، یک آمادگی مخصوص را تحصیل کنیم و اسم آن سرفصل اسم چیست؟
🍀 سرفصلی که در پیش است، سرفصلی است، سر یک فصل است، بعد از آن فصول است، تا به جوار خدا برسید برای تا آن سرفصل یک آمادگی مخصوص باید تحصیل کرد با تطبیق خود به موازین و با تزکیه، حرکت، #سلوک و با اصلاح و برطرف کردن عیوب و حجوب. معنای آن را هم گفتم،با طبیق با میزان میشود که کتاب و عترت است، یعنی روز به روز باید حرکت کنیم برسیم موقع مردن، برسیم به یک جایی که رسیده باشیم، آماده باشیم برای ورود به یک مرحلهی دیگر و افتادن در صراطی که منتهی میشود به جوار خدا، به جوار حق و به نیل به حیات طیّبهی ابدی و به بقاء
🌿 مثال بزنم برای شما؛ این مثالها چه در نظام وجود است که خدا... #قرآن دعوت میکند که در آیات خلقت دقّت کنیم.
مثال میزنم برای شما، به این مثال خوب دقّت کنید تا بفهمید که آماده شدن برای آن سرفصل که اسم آن #مرگ است با #تزکیه به چه شکلی میشود و اصولاً #سلوک عبودی وتزکیه چیست؟
🌿 لقلقهی زبان نیست. ساخته شدن است، عیوب را از خود برطرف کردن است، آماده شدن است، رنگ عوض کردن است به رنگی در آمدن که مناسب آن عالم بعدی شدن، مستعد شدن.
«مَنْ تَذَكَّرَ بُعْدَ السَّفَرِ اسْتَعَدَّ»
🌿 مثال میزنم برای شما، مطلب به صورت یک مطلب فرضی است، امّا خیلی ساده برای شما عرض میکنم؛ خاک در حرکت کمالی یا تکاملی خود که حرکت میکند، در آن مسیر که میخواهد بیاید وارد عالم انسانیّت شود، جزء یک انسان شود، بشود انسان و در مسیر انسانی برود به سوی خدای متعال. خاک در این مسیر نمیشود آنجا فرض کنیم زبان هم داشته باشد، حرفها بگوید، بگوید که من خوبم، من طعم اینگونه دارم، من با تو میسازم، مثل انسان بشود. اگر مرا بخوری درست است، من غذای تو میشوم، طعم خوبی دارم، رنگ خوبی دارم، جزء وجود تو میشوم، با تو به عروج میپردازم، در تو خانه میشوم، اینها را به زبان بگوید ولی در همان مرحلهی خاکی بماند.
🌿 این با گفتن آن آمادگی آن را دارد که من و شما خاک را بخوریم و وارد عالم انسانیّت بشود یا نمیشود؟ نمیشود، چه باید بکند؟ حرکت بکند، خیلی چیزها را از خود دور کند، به صورت گندم بیاید، به صورت سیب بیاید، به صورتی بیاید که متناسب و مستعد شود برای ورود به عالم انسانیّت.
اینطور است...
تزکیه یک حرکت تکاملی است.
به اصطلاح فلسفی،یک صعود وجودی است؛یک عروج روحی است.
که انسان باید در این حیات دنیوی که فرصتی است که به او داده اند شروع کند و پیش برود.
آن سلسله از عیوب را ، نقائص را،اشکالات را،اجحاف ها را که در وجود اوست،قدم به قدم،روز به روز از خود دور کند
✅ شیوه خواندن #نماز روز #یکشنبه ماه #ذیالقعده:
انس بن مالک نقل میکند: رسول خدا در روز #یکشنبه ماه #ذیالقعده فرمودند: ای مردم کدامیک از شما میخواهد توبه کند؟ [ما] گفتیم همه ما میخواهیم توبه کنیم ای رسول خدا. [ایشان] فرمودند:
🔸غسل کنید
🔸و وضو بگیرید
🔸و چهار رکعت نماز (دو نماز دو رکعتی) بگذارید. در هر رکعت فاتحةالکتاب (سوره حمد) را یکبار، «قل هو الله احد» را سهبار، و معوّذتین (سورههای فلق و ناس) را یک بار بخوانید.
🔸[بعد از نماز] هفتاد بار استغفار کنید (أَسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبّی وَ أَتُوبُ إلَیه بگویید)؛
🔸و [استغفار را] به «لَا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إِلّا باللّهِ العَلیِّ العَظیمِ» ختم نمایید.
بعد از آن این دعا را بخوانید:
🔸«يَا عَزِيزُ يَا غَفَّارُ اغْفِرْ لِي ذُنُوبِي وَ ذُنُوبَ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ»
سپس پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلم فرمودند:
🔹هیچ بندهای از امّت من این [اعمال] را بهجای نیاورَد، مگر آنکه؛
🔹ندایی از آسمان برآید که: ای بنده پروردگار! اعمالت را از سر گیر، که توبهات پذیرفته و گناهانت بخشوده شده است؛
🔹و فرشتهای از زیر عرش [الهی] ندا میدهد: ای بنده [خدا]! [این موهبت] بر تو و خانواده و فرزندانت خجسته باد؛
🔹و منادی دیگری ندا میدهد: صاحبان حق در روز قیامت از تو راضی میشوند؛
🔹و فرشتهای دیگر بانگ برآورد که: ای بنده [خدا]! با ایمان از دنیا خواهی رفت و [موهبت] دین را از تو نخواهم ستاند،و قبرت وسیع و پر نور میشود؛
🔹و منادی دیگری گوید: ای بنده [خدا]! پدر و مادرت،هر چند بر تو خشم گرفته باشند،از تو راضی میشوند، و [خود نیز] مورد آمرزش واقع میشوند، و فرزندانت نیز بخشوده میشوند. و تو در دنیا و آخرت از رزق فراوان بهره خواهی برد؛
🔹و جبرئیل ندا میدهد، من هستم که همراه ملکالموت بر [بالینت] حاضر میشوم، تا [او] با تو مدارا کند و آثار مرگ تو را نیازارد. همانا روح از جسم تو به سلامت خارج میشود.
[انس گوید]: گفتیم ای رسول خدا اگر بندهای در غیر از این ماه چنین کند [چه آثاری را در پی دارد]؟ پس ایشان فرمود، [این آثار] بر او نیز خواهد بود و [فرمودند] همانا جبرئیل این کلمات را در ایام [معراج] به من آموخت.
📚 إقبالالأعمال، ج١، ص٣٠٨
حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
📝 حضرت رضا و حضرت معصومه علیهماالسّلام با هم اتحاد و اتصال دارند، بلکه همه نور واحدند؛ لذا انسان به هرکدام که متوسل شود، از دیگری جواب میگیرد.
📝امام صادق علیهالسلام: بر دنيا صبر کنيد که ساعتى بيش نيست؛ پس آن ساعتى که گذشته است، نه درد و رنجی از آن مییابی، و نه شادی و سروری؛ و ساعتى که نيامده است، نميدانى چه خواهد بود. پس بهحقيقت، دنيا فقط همان اوقاتی است که تو در آن به سر میبری (یعنی زمان حال را دریاب)؛ پس در آن وقت، بر اطاعت خداوند، و در ترک معصيت او پایدار باش.
📚 (وسائلالشيعه، ج١۵، ص٢٣٧)
🔺 مسافر
🔹وقتی انسان #بیدار میشود، که بفهمد #مسافر است.
وقتی فهمید مسافر است، تمام زندگیاش زندگی مسافری میشود.
#خیال مسافرت کردن متفاوت است با مسافرت واقعی.
در اثر #فکر کردن صحیح، حال مسافرت در وجود #انسان پیدا میشود.
و مسافر معلوم است که چگونه در سفر #زندگی میکند.
✅ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی
@seyedololama
🔺 مراقبه در ماههای حرام (۱)
🔹 وقتی افرادی به نام #عارفان راستین در بین ما پیدا میشوند -و آنها #توجهشان به #درون بیش از #برون است- میگویند: ای برادران! ای نسل #جوان! ای انسانهای #مسلمان! بیایید #مراقبه داشته باشید. ششدانگ حواس و خاطرتان را تنها متوجه ظاهرها نکنید. بواطن مهم هستند، أهمّ هستند، حاکم هستند.
✍ مرحوم عارف بسیار دلسوز بشر، مرحوم حاج میرزا جواد آقا #ملکی_تبریزی در مراقبات ماه #ذی_القعدة الحرام میفرماید:
«فاجتهدی یا نفس!»؛ به خودش خطاب میکند. یعنی تمام #جدیّت خودت را به کار بگیر؛ «فی حفظ قلبک و بدنک فی هذه الأشهر»؛ درونت و برونت برای نیرویی که حاکم بر جهان است فرقی نمیکند. همهاش بیرون است برای او. درون ندارد. او مسلَّط است. بنابراین محافظت خودت را بکن.
«زیادة علی ما یجب فی سائر الشهور من مخالفة الله جلّ جلاله»؛ چون ماه ذی القعده اول ماههای حرام است، احترام این ماهها زیاد است به طوریکه حتی با #کفار هم اجازهی رزم و #جنگ ندادهاند. بنابراین چطور میشود که #بندهی خدا در این ماهها مواظبتش بیشتر نشود؟ که نکند خلاف #رضای خدا در این ماهها رفتار بکند!.
خب در چی مراعات کند؟ مخالفت خدا، حتی در یکی از احکامش. حتی یکی از #احکام که مخالفت بشود، در این ماههای شریف قبحش و زشتیاش بیشتر از وقتهای دیگر است.
۸۵.۹.۱۲
ادامه دارد...
✅ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی
@seyedololama