eitaa logo
عکسنوشته فرهنگ و حجاب
682 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋 ۲۱ روز تا عرفه 🦋 🌼امروز به نیت ❣شهید مصطفی صدرزاده❣ قرائت ☘ زیارت آل یاسین ☘ ✨ان شاءالله عمل گفته شده را انجام دهیم تا شفاعت شهید شامل حالمان شود✨
💟 هجدهمین روز ذی القعده 🌺قرائت سوره عصر ☘ثواب قرائت امروزمون رو هدیه میکنیم به امام زمان عج. به نیت تعجیل در فرج مولا ان شاءالله
خانم ها!توجه کنید: برنامه ی تحمیق زن برای تبدیل به شی باب میل مردان جدی است. کاری کردن که تمام بودن زن برای مرد فقط جنسیت او باشد. اگر زن کالا نیست پس چرا... 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدا نکند که: حرف زدن و نگاه کردن به نامحرم برایتان عادی شود. پناه می برم به خدا از روزی که گناه ، فرهنگ وعادت مردم شود. شهید حمید سیاهکالی مرادی 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸دو روز است که هزاران نفر در بلژیک علیه بی‌حجابی اجباری تظاهرات کردند 🔹دولت بلژیک به تازگی داشتن حجاب در دانشگاه‌های این کشور رو ممنوع اعلام کرده ⁉️ مصی چرا لال شدی؟ یکبارهم از بلژیک بگو! مدعی دروغین حقوق زنان ‌‌ 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃مقام معظم رهبرے بہ پسران جوان نصیحت میڪنم ڪہ ازدواج ڪنند . و نصیحت میڪنم ڪہ در ازدواج "تقــــوا و عفــاف" دختران را در نظر داشتہ باشند و نہ «جمال»آنها را . 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
بسم الله الرحمن الرحیم من زنده‌ام قسمت شصت و یکم از همان اول بسم الله بچه ها سر کنار پنجره نشستن دعوایشان شد. با وساطت عمو سید قرار شد تا ماهشهر نوبتی بنشینند و از آنجا به بعد شهر به شهر جایشان را با هم عوض کنند. بعضی پسربچه‌ها تیرکمان هایشان را هم آورده بودند و می گفتند ما می‌خواهیم میگ های عراقی را با تیرکمان بزنیم! برادر سید و رفیعی کنار دو تا از بچه ها که مثل خروس جنگی بودند نشستند و ما هم کنار دختر ها نشستیم و راه افتادیم. بین راه رسید گفت: ممکن است پلیس راه اجازه ی خروج ندهد. بهتر است اول برویم فرمانداری، هم نامه ی خروج ماشین به سمت شیراز را و هم مقداری پول و آذوقه برای شام بگیریم. بین راه، توپخانه عراق جاده را به شدت زیر آتش گرفته بود. به سختی از آن منطقه عبور کردیم. با یک بقچه نان و چند قالب پنیر و صد و بیست بچه که آنها را در چهار اتوبوس تقسیم کرده بودیم، راه افتادیم. برای بچه‌ها دیدن شهر بمباران شده و خمپاره خورده، سنگربندی های سر کوچه و خیابان‌ها و درودیوار های زخمی، مثل یک فیلم سینمایی جنگی بود. آنها هیجان زده صحنه ها را تماشا می کردند. بین راه دائماً یا لقمه ی نان و پنیر می گرفتند یا آب می خواستند یا دنبال سرویس بهداشتی می‌گشتند. شیطنت بچه‌ها آنقدر زیاد بود که آذوقه شام جیره ی بین راه شد و شب برای شامشان دوباره مجبور شدیم نان داغ و چند قالب پنیر خریدیم. با هر دست انداز بیشتر از آنچه اتوبوس می‌توانست تکانشان بدهد، خودشان را روی هم می انداختند و کله هاشان دنگ صدا می کرد و صدای قهقهه شان به هوا می رفت. هر از گاهی از یک گوشه ی اتوبوس صدای حیوانی بلند می شد و می گفتند: با حیوان تور میریم شیراز نه لوان تور. از ماهشهر که گذشتیم راننده که سرش از سر و صدا و شلوغی داغ کرده بود، کنار پمپ بنزین ایستاد تا نفسی تازه کند. در حین توقف یک گدا وارد اتوبوس شد و برای بچه ها دعا می‌کرد و می‌گفت: عاقبت به خیر شوید، بدهید در راه خدا. به هر کدامشان که می رسید می گفتند: برو بعدی! گدا را دست انداخته بودند و شلوغ می‌کردند. هر کدامشان چیزی می‌گفت. یکی می گفت: گدا به گدا، رحمت به خدا. آن یکی می گفت: تا چیزی ندیدی چیزی نمی گیری. آخر سر هم وقتی گدای بخت برگشته پایین رفت متوجه شد یکی از بچه ها جیبش را زده است. یک ساعت درگیر دعوا با گدا شدیم خلاصه سهراب را که خبره ی این کار بود قسم دادیم که دست از شوخی و بازی بردارد و پولش را بدهد. ما هم هزینه ی یک ساعت کاسبی گدای اش را پرداختیم و راه افتادیم. صبح‌ به شیراز رسیدیم. همه چیز برای بچه ها جدید بود. آب و هوا قیافه ها محیط بچه ها و لهجه شان و... پایان قسمت شصت و یکم 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB