🦋 ۲۳ روز تا عرفه 🦋
🌼امروز به نیت
❣شهدای مدافع حرم ❣
قرائت
☘ ۳ مرتبه آیه الکرسی☘
✨ان شاءالله عمل گفته شده را انجام دهیم تا شفاعت شهید شامل حالمان شود✨
#الهی_عاقبتمون_ختم_به_شهادت
نتیجه ی سه دهه نفوذ فرهنگی
یک سوم مردان مجرد دهه ی شصت مجردند!
#نفوذ_فرهنگی
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
امام جماعت مسجدی در ونک (یکی از محلههای تهران) از قبل انقلاب تعریف میکرد:
روزی خانمی نیمه برهنه و بی حجاب و آرایش کرده با دست و سینه باز نزد من آمد و مسأله ای درمورد ارث پرسید!
گفتم خانم من هم میخواهم از شما مسالهای بپرسم؛ اگر جواب دادید من هم جوابتان را میدهم!
با تعجب پرسید: شما از من؟
گفتم: بله...
گفت: بفرمایید!
گفتم: شخصی در محلی مشغول خوردن غذاست؛ غذا هم بسیار خوشبو و مطبوع است!
از قضا گرسنهای از کنار او میگذرد. از دیدن غذا و شنیدن بوی خوش آن پایش از حرکت میایستد!
جلوی او مینشیند تا شاید تعارفش کند ولی مرد هیچ اعتنایی نمیکند!
شخص گرسنه تقاضای یک لقمه میکند اما او میگوید: غذا مال خودم است و نمیدهم!
هر چه او التماس میکند، این به خوردن ادامه میدهد!
خانم؛ این چگونه آدمی است؟؟
گفت: این شخص خیلی بیرحم است! از شمر بدتر است!
گفتم: گرسنه دو جور است: یکی گرسنه شکم، یکی گرسنه شهوت!
یک جوان گرسنه، وقتی یک خانم نیمه برهنه و زیبا را می بیند که همه نوع عطرها و آرایش های مطبوع و دلکِش را دارد! هرچه با او راه میرود تا شاید خانم یک توجهی به او کند و مقداری روی خوش نشان بدهد، آن خانم اعتنا نمیکند!
جوان اظهار علاقه میکند ولی زن محل نمیگذارد! بعد از هزاربار خواهش و تمنا، زن میگوید: من هرزه نیستم و حاضر نخواهم بود با تو صحبت کنم!😔
جوان با تمام وجود التماس میکند ولی زن ذرهای توجه نمی کند!
به نظر شما این زن چگونه آدمی است؟؟
آن خانم کمی که فکر کرد، بلند شد و رفت!
فردا درب منزل صدا کرد! رفتم در را باز کردم؛ دیدم سرهنگی ایستاده و اجازه ورود میخواهد؛
وقتی وارد اتاق شد گفت: من شوهر همان خانم دیروزی هستم!
وقتی که با او ازدواج کردم خواهش کردم باحجاب باشد اما هرچه خواهش و تهدید کردم زیر بار نرفت!
دیروز ناگهان آمد و از من چادر خواست! نمیدانم شما دیروز به او چه گفتید!!
ماجرا را برایش تعریف کردم؛
او هم بسیار تشکر کرد و رفت...
منبع: کتاب حیا و خودآرایی و نقش آنها در سلامت روان زن
#حجاب
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
بسم الله الرحمن الرحیم
من زندهام
قسمت شصتم
بودنشان در شهر و در آن موقعیت جز نگرانی و دلواپسی چیز دیگری به همراه نداشت.
با سید صحبت کردم که چون فصل مدرسه است و بچهها باید به مدرسه بروند، آنها را از شهر خارج کنید.
ماندن بچه ها در شهر بسیار خطرناک بود. تنها کسی که کنار بچه ها مانده بود عمو سید شان بود.
هنوز به برکت هلال احمر و حضور سید چیزی برای خوردن بچه ها گیر می آمد. مردم عادی در هیولای جنگ دست و پا می زدند. همه درگیر دفاع بودند، اما سید هنوز یاد بچهها بود،
به همراه سید برای طرح موضوع بچه های پرورشگاه سراغ برادر سلحشور فرمانداری رفتیم.
توی مسیر با هر گامی که بر می داشتم می دیدم چنگ چگونه یکباره به زندگی مردم هجوم آورده و همه را غافلگیر کرده است.
هر روز که میگذشت یک مشکل به مشکلات مردم اضافه میشد. بی برقی، بیآبی، گرسنگی، ترس، مریضی، تنهایی و وحشت.
مغازهها همه ی موجود یشان را یا مجانی میدادند یا به کمترین بها میفروختند.
صف نان و بنزین امان مردم را بریده بود.
وقتی رسیدیم فرمانداری آقای مهندس باتمانقلیچ که سخت مشغول ساماندهی و کنترل شهر بود، گفت:
در همین صحرای محشر، عدهای از خدا بی خبر شبونه خونه ها و مغازه های مردم رو غارت میکنن.
فرماندار تلاش میکرد تا پایان جنگ جان و مال مردم در امان بماند. شبانه روز کار می کرد. او منتظر بود که جنگ زودتر تمام شود. می خواست شیشه های شکسته و دیوارهای فرو ریخته خانههای مردم را از نو بسازد.
برادر سلحشور که نگرانی و دلایل ما را شنید گفت: میدونید که رئیس آموزش و پرورش آبادان آقای صالحی و تعدادی از همکارانش شهید شدن. بعضی مدارس هم که خراب شدن. حتی اگر توی همین ماه جنگ تموم بشه، مدارس با تاخیر باز می شن. بهتره اول با شهرهای امن هماهنگی بشه تا پرورشگاه یا سازمانی مسئولیت این بچه ها رو قبول کند، بعد اونا رو اعزام کنیم.
بالاخره بعد از چندین تماس، موافقت پرورشگاه شیراز مشروط به اینکه مربیانشان هم با آنها همراه باشند، گرفته شد. چون قرار شده بود ماشین هایی که از شهر خارج می شوند، تحت کنترل و نظارت باشند، نامههایی به عنوان حکم ماموریت به من و سید و دیگر همراهان داده شد.
نامه ماموریت را توی جیبم گذاشتم.
بچه ها خوشحال با همان روپوش و کفش و کیف و یک پلاستیک که پیژامه و پیراهنشان در آن بود و حکم ساک سفرشان را داشت، سوار اتوبوس شدند.
از خواهران شمسی بهرامی، پروانه آقا نظری، فاطمه نجاتی، اشرف شکوهیان، سید زینت صالحی و از برادران احمد رفیعی و علی صالح پور به عنوان مربی دائمی آن ها در شیراز، با ما همراه شدند... پایان قسمت شصتم
#نهضت_کتابخوانی
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
امام صادق علیهالسلام به زُراره فرمودند، اگر زمان غیبت را درک کردی این دعا را همیشه داشته باش!!
«اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى»
🔸خدايا خود را به من بشناسان، زيرا اگر خود را به من نشناسانى فرستادهات را نشناختهام،
🔹خدايا فرستادهات را به من بشناسان، زيرا اگر فرستادهات را به من نشناسانى حجّتت را نشناختهام،
🔸خدايا حجّتت را به من بشناسان، زيرا اگر حجّتت را به من نشناسانى، از دين خود گمراه میشوم.
بحارالانوار، جلد ۵۲، ص ۱۴۶
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
10.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ⭕️ فاجعهای که جهرمی در جشنواره کودک رقم زد!
🔻آذری جهرمی روز یکشنبه در مجلس شورای اسلامی مدعی شد بخاطر محتوای جشنواره کودک دادگاهی شده، ماجرا را از نیمه پایانی تعریف می کند.
اگه نخوایم ایشون به حوزه ی کودک ورود کنه، کی را باید ببینیم!!!!!
#نفوذی
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
🦋 ۲۲ روز تا عرفه 🦋
🌼امروز به نیت
❣شهید محمد سلیمی کیا❣
قرائت
☘ ۱۱۴ مرتبه صلوات ☘
✨ان شاءالله عمل گفته شده را انجام دهیم تا شفاعت شهید شامل حالمان شود✨
#الهی_عاقبتمون_ختم_به_شهادت
💟 هفدهمین روز ذی القعده
🌺قرائت سوره ۲آیه اخر سوره بقره
☘ثواب قرائت امروزمون رو هدیه میکنیم به روح پاک شهدا و همه گذشتگان
#غصه_نخور_شهدا_تنهامون_نمیذارن
پس کالاست!
اگر زن در غرب کالا نیست و اگر در روابط جنسی هر دو ، مرد و زن، متمتع می شوند، چرا یکی بابت این رابطه پول می دهد و یکی پول می گیرد؟!
#تمدن_نکبت_غرب
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
با افتخار گفت: آخه خانه دارم
بعد از ازدواج، تصمیم گرفت بچسبه به زندگی و بی خیال کار بیرون بشود..
حالا درسته مجموع درآمد خانواده امده پایین، ولی خب خیلی از هزینه های جانبی مثل سفارش ِغذا هم پایین آمده.
مهمتر از همه این که برای پرداختن به علاقه های فردی مثل مطالعه کردن فرصت کافی دارد.
#با_افتخار_خانه_دارم
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB