فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به همراهان گرامی
بریم زیارت
و تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِی
بیݩ همہ سخٺی ها
وآشوب هاے زندڳی
دݪم خوش اسٺ ڪه
از حاݪم با خبࢪے ...
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
ویکتور هوگو "شاعر و نویسنده ی مشهور فرانسوی"
بردگی در اروپا همچنان ادامه دارد و بر زنان تحمیل میشود و نامش فحشاست.
اسلاملو، جواهرانه
#حجاب
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
#طنزانه 0️⃣3️⃣
یه روز بابام یه گلدون با گلش خرید آورد گذاشت رو تاقچه، 🎍
آقا من سه روز بش آب میدادم.
روز سوم وقتی از سر کار اومد گلدونو برداشت،
یه سینی با چاقو 🔪 برداشت شروع کرد به قاچ کردن گلدون...
.
اونجا بود که ما تازه فهمیدیم آناناس 🍍🍍 چیه!!😑🙈
برگرفته از واقعیتهای دهه شصت...🤪🤣🤪🤣
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
🌸 زینب اولین نفر از خانوادهاش بود که با حجاب شد. اولین نفر بود که چادر رو انتخاب کرد و چادرش باعث کینهی دشمن شد؛ منافقین تو یه کوچه بعد از نماز مغرب و عشا آنقدر گرهی روسریش رو کشیدند تا به شهادت رسید در حالیکه فقط ۱۴ سال سن داشت.
هشتم خردادماه سالروز تولد شهیده زینب_کمایی
#شهیده_حجاب
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
8.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_مهدوی
🔴 ما خودمان انتخاب کرده ایم جز #مردم_آخرالــــزمان باشیم⁉️
اسـتاد رائـفی پـور
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
مادرم زمانی که خبر شهادتم را شنیدی گریه نکن،
زمان تشییع وتدفینم گریه نکن،
زمان خواندن وصیت نامه ام گریه نکن؛
فقط زمانی گریه کن که مردان غیرت را فراموش می کنند وزنان ما عفت را .
"الف"
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
🔴 تن فروشی سیاسی
میان سیاست و اخلاق هیچ گونه وجه اشتراکی نیست.
اساسنامه صهیونیسم
#تمدن_نکبت_غرب
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفتار جالب و آموزنده خواهر امام موسی صدر با دختر دانش آموزی که با پسر مورد علاقه اش فرار کرد.
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
بسم الله الرحمن الرحیم
من زندهام
قسمت سی ام
مدرسه رفتنم برای آقا خیلی مهم بود. او برای قوت قلب دادن به من میگفت:
درسته که چند روز مدرسه نرفتی، اما این درس ها و فرمول ها و مسئله هایی که تا به حال حل کرده ای باید به حل مشکلات زندگی و به انسان شدنت کمک کنه، وگرنه اینکه فقط بلد باشی فرمول و مسئله کتاب را حل کنی هنر نیست.
آقا فقط شش کلاس ابتدایی را خوانده بود اما درس زندگی را به خوبی می فهمید و این درس ها را همیشه در قالب شعر و هنر و ادبیات به زیبایی به ما آموزش می داد.
پشتیبانی او عصاره جرات و شجاعت بود که در من ریخته می شد.
او حتی راضی به پادرمیانی و عذرخواهی نشد.
بعد از تعطیلات با وساطت چند معلم همرنگ و هم شکل خودمان، من با مریم فرهانیان، زینت چنگیزی، مریم بحری و ... راهی مدرسه شدیم.
بعد از عید سال ۱۳۵۷ برای رو کم کنی خانم سبحانی با هماهنگی قریب به اکثریت بچه ها، حتی بچههای کلاس های نظام قدیم، همه با روسری به مدرسه رفتیم. حتی بعضی ها که خیلی اهل مد و لباس بودند و شب تا صبح موهایشان زیر سشوار و اتو بود، موها را زیر کلاه و روسری گذاشته بودند و این پوشش یک نماد اعتراض دینی علیه رفتارهای ضد دینی خانم سبحانی بود.
رفتار بچهها تغییر کرده بود. تا آنجا که معلم های مرد که تعدادشان هم کم نبود، تمایلی به آموزش در مدرسه دخترانه نداشتند.
کلاس های دینی رونق بهتر و بیشتری پیدا کرده بود.وقت اذان بعضی از بچه ها برای نماز خواندن به کتابخانه میآمدند.
خانم سبحانی می گفت: امسال بچهها را نکبت گرفته و سال تحصیلی ۵۷ را سال نحس نامگذاری کرده بود.
با انجام امتحانات نیم بند و به تلافی همه رفتارهایی که برای او نکبت بار بود، در کارنامه تعداد زیادی از ما نمره اخلاق و رفتارمان ۱۳ شد که نماد نحسی خانم سبحانی بود.
هر اقدام او ما را با هم یکدست تر و آشنا تر می کرد و حالا گروه ما به گروه ۱۳ معروف شده بود. در گروه ۱۳ دانش آموزانی از همه رشته ها و کلاسها حضور داشتند.
بعد از گرفتن کارنامه آخر سال راهی خانه شدیم و به استقبال تابستان رفتیم.
روزهای داغ و طولانی مرداد ماه که خورشید دست از سر تابستان بر نمی داشت و تا ساعت ۹ شب میهمان آبادانیها بود، با ماه مبارک رمضان مقارن شده بود. مرد می خواست که تا افطار دوام بیاورد و از پا در نیاید.
اما خدایی اغلب همسایه ها و اهل محل روزه دار بودند و سفره سحر و افطار برپا بود. بعضی ها خودشان را به کاری و جایی سرگرم می کردند تا وقت اذان و افطار برسد و عطش و گرما و روز کمتر آنها را اذیت کند.
یک روز هنوز سفره افطار پهن بود که یکباره خبر آتش گرفتن سینما رکس که سینمایی قدیمی در خیابان اصلی زند بود، مثل بمب در تمام شهر پیچید. سفره افطار پهن ماند و همگی سراسیمه به سمت سینما روان شدیم. نمایش فیلم اجتماعی گوزنها به کارگردانی مسعود کیمیایی و بازیگری بهروز وثوقی توانسته بود تماشاچیانی بیش از حد معمول اما کمتر از ظرفیت اصلی ( هفت صد نفر) را به سینما بکشاند.
آخرین سانس راس ساعت نه و سی دقیقه شروع و چهارصد بلیت آن فروخته شده بود.
یک ساعت از فیلم نگذشته تماشاچیان در محاصره آتش قرار میگیرند. سینما فقط یک در ورود و خروج داشت که متاسفانه هنگام وقوع حادثه قفل و سه در کوچک دیگر هم که سالن نمایش را به سالن انتظار مرتبط می کرد، بسته بودند.
سالن پخش فیلم تنها یک در استراتژی داشت که فقط چند نفر با بدن نیمه سوخته توانسته بودند آن را پیدا کنند و از مهلکه جان به در ببرند.
آبادان در بهت و حیرت و ترس فرورفته بود. تمام شهر عزادار و داغدار شده بود...
پایان قسمت سی ام
#نهضت_کتاب_خوانی
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB