eitaa logo
🌷عکسنوشته شهدا 🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
16 فایل
🌷 اینجا با شهدایی آشنا میشی که حتی اسمشونم نشنیدی کانال های دیگر ما سیاسی 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI حجاب 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/302448687Cd7ee6e0c16
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ خدایا..! ‌ما‌که حسین‌گونه ‌زندگی نکردیم ‌ تا‌حسین‌گونه ‌به ‌شهادت‌برسیم پس‌خدایا‌ما‌را‌حُرگونه بپذیر..!🤚 ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
4.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهدا و زیارت امام حسین(ع) در شب جمعه
11.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خانواده شهیدان مصطفی و مرتضی شریفی‌نسب، برادران دوقلوی کرمانشاهی که در راه دفاع از ایران در برابر تجاوز رژیم صهیونیستی به فیض شهادت نائل آمدند، از این دو شهید می‌گویند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سالروز زمینی شدنت مبارک رفیق شهیدم 🌹 🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
تولدت مبارک سربلند💚 ۲۱ تیر ماه سالروز تولد شهید مدافع حرم محسن حججی ست؛ شهیدی که همانند مولایش حسین بن علی علیه السلام سر جدا بود و سربلند شد! این شهید والا مقام متولد ۲۱ تیر ماه ۱۳۷۰ است و در ۱۸ مرداد ۱۳۹۶ در دفاع از حریم آل الله به دست نیروهای تکفیری داعش به شهادت رسید. تنها یادگار آقا محسن، علی حججی فرزند شهید هست که ان شاء الله با دعای پدرش عاقبتش حتما به خیر خواهد شد. بخشی از وصیت نامه شهید محسن حججی درباره حجاب بانوان: از همه خواهران عزیزم و از همه ی زنان امت رسول الله میخواهم روز به روز حجاب خود را تقویت کنید. مبادا تار مویی از شما نظر نامحرمی را به خود جلب کند. مبادا رنگ و لعابی بر صورتتان باعث جلب توجه شود؛ مبادا چادر را کنار بگذارید...! همیشه الگوی خود را حضرت زهرا سلام الله علیها و زنان اهل بیت قرار دهید. همیشه این بیت شعر را به یاد بیاورید، آن زمانی که حضرت رقیه سلام الله علیها به پدرش فرمودند: غصه ی حجاب من را نخوری بابا جان، چادرم سوخته اما به سرم هست هنوز...:) شادی روح این شهید عزیز صلوات @AXNEVESHTESHOHADA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از ناصر کاوه
bageri mohammad.pdf
حجم: 14.75M
سلام: با کمال افتخار و کناب آخرین اثر که در رابطه با زندگی و دست آوردهای رئیس ستاد کل نیروهای مسلح که به اتفاق همسر و دختر خبرنگارش، به دست آمریکا و رژیم‌ کودک کش صهیونیستی و همکاری دول غربی، به شهادت رسید، جهت و در شبکه های اجتماعی ، به حضورتان تقدیم میگردد‌. از همه شما دوستان و آشنایان میخواهم که حتما این کتاب را بخوانید و برای دیگران نیز ارسال کنید و بقیه را به خواندن این کتاب ترغیب کنید...
🌹به سنگ مزار خادم الشهدا، مدافع حرم جواد محمدی نگاه کنید و با دقت وصیتش را بخوانید 👈خطابش به همه ی ما است ... 🕊شادی روح بلندش صلوات ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
از انفجار مهیب در اولین 🔺️به گزارش مشرق، فائضه غفارحدادی از روایت‌نویسان حوزه مقاومت در مطلبی نوشت: ☘️همسر سردار سلامی نشست روی مبل پذیرایی خانه‌شان و گفت: این خانه که اینطوری نبود. دو هفته است داریم خرده شیشه جارو می‌کنیم و دوده و خاک پا ک می‌کنیم. یک پنجره سالم نمانده. ☘️موج انفجاری که خانه سردار رشید و سردار ربانی و سردار باقری را با خاک یکسان کرده بود، به همه خانه‌های اطراف هم آسیب زده بود. ☘️زینبِ حاج قاسم گفت: خانه ما که نزدیکتر بود، به جز شیشه‌ها، ‌دیوار هم ترک برداشته و گچ‌شان ریخته... آن شب همسرم نبود. من هم رفتم پیش مامان. اذان صبح شد و من سجاده‌ام را توی پذیرایی باز کردم. مامان توی اتاق نماز می‌خواند. هیچکدام چراغ را روشن نکرده بودیم. هنوز سر سجاده بودم که یکهو صدای وحشتناکی آمد و حجم پرفشاری از هوا و خرده شیشه به سمتم پرت شد. ☘️دویدم سمت حیاط. تاریکی مطلق بود. هوا مزه خاک و گوگرد می‌داد. دویدم سمت کوچه. اولین کسی که دیدم پسر شهید کاظمی بود. گفت آقا رشید رو زدند. خونه نمونید، ‌فرار کنید. مامان رو بردار و فرار کن. ☘️با عجله دویدم توی خانه. با مامان چادر مشکی‌هایمان را پیدا کردیم و از خانه آمدیم بیرون. ماشینم را کمی جلوتر نگه داشته بودم. شانس آوردم روشن شد و توانستم مامان را برسانم خانه خودمان. ☘️برگشتم شهرک. فکرم مانده بود پیش وسائل بابا. نیروهای امدادی رسیده بودند. محمد کاظمی داشت جای خانه‌ها را نشانشان می‌داد. مثل پدرش شجاع بود. با دیدن من داد کشید: چرا برگشتی؟ اینجا خطرناکه! ☘️رفتم سمت خانه. شروع کردم به جمع کردن وسائل و یادگاری‌های بابا. دستهایم می‌لرزیدند. یکهو صدای جنگنده آمد. 😥 خوشحال شدم که می‌روم پیش بابا. اما باز پسر رفیق صمیمی بابا (حاج احمد کاظمی) آمد و نگذاشت. آنقدر داد و فریاد زد که بقیه وسائل را بی‌خیال شدم. از شهرک خارج شدم. بعدش فهمیدم که جنگنده همان جای قبلی را زده و نیروهای امدادی را هم شهید کرده بود. ☘️زینب که رفت، ریحانه دختر شهید سلامی بلند شد و لباس و یادگاری‌های پدرش را نشان‌مان داد. یک تکه فلز هم بود که از کنار پدرش آورده بودند. 🖤شادی روح شهدامون صلوات🖤