🌷🍃 شهید احمد ابراهیمی در سال ۱۳۴۰ش در خانوادهای متوسط و مذهبی در شهر نراق واقع در استان مرکزی دیده به جهان هستی گشود. در دوران تحصیل ابتدایی بهدلیل آنکه وضعیت مالیشان مناسب نبود، برای کار کردن به تهران رفت و شبانه به تحصیل خود ادامه میداد.
🌷🍃 پدرش در سن پنجاه سالگی فوت نمود و احمد، سرپرستی مادر و خواهرش را به عهده میگیرد و مجبور میشود مجدداً به زادگاهش بازگردد. هنوز انقلاب اسلامی به پیروزی نرسیده بود که احمد در میدان شهر دکهای دائر و به شغل آبمیوهفروشی مشغول گردید. در سال ۱۳۵۹ش و همزمان با شروع جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، به خدمت مقدس سربازی اعزام شد و پس از پشت سر نهادن آموزشهای مورد نیاز، در ارتش جمهوری اسلامی به خط مقدم در جبهه سرپل ذهاب از توابع استان کرمانشاه اعزام شد.
🌷🍃 مادر فداکار شهید پس از شهادت فرزندش، دکه احمد را از سال ۱۳۶۰ش در اختیار بسیج قرار داد و بسیجیان نیز تا اواخر جنگ هشت ساله بهمثابه یک پایگاه کوچک در آن به فعالیت فرهنگی و تبلیغاتی مشغول بودند. صدای پیروزی عملیات رزمندگان اغلب از این دکه به سمع مردم شهیدپرور آن خطه میرسید.
روایتِ جالب از لحظه شهادتِ رزمنده مسیحی
آدم ساكتی بود و شنیدم داوطلب به جبهه اومده. اصلاً با جمع، كاری نداشت؛ فقط برای رزم شب و صبحگاه با بچهها يكجا میديدمش. البته مراسم زیارت عاشورا هم شرکت می کرد.
توی گردان شايعه شده بود كه نماز نمیخونه، اصلاً انگار نه انگار كه خدايي هست، پيغمبری هست، قیامتی هست...
حتی بچهها بهش شک کرده و عده ای می گفتند ستون پنجمه... وقتی هم زنگ میزدند به مسئول حفاظت و جریان رو اطلاع می دادند ، ایشون فقط می گفت: "اشتباه می کنید ، کیارش آدم سالم و خوبیه" ... ولی علت نماز نخواندنش رو نمی گفت.
.
تا اینکه قرار شد کیارش به درخواستِ خودش همراه با جواد بره برای کمین.
جواد وارد سنگر شد و رفت سمت کیارش باهاش دست داد و گفت: "مخلص بچه های بالا هم هستيم، داداش يه ده تومنی میدم، ما رو تحويل بگير"
کیارش با محبت دستان جواد رو فشرد و در حالیکه از خجالت سرخ شده بود، گفت: «اختيار داريد آقا جواد! ما خاك پاي شماييم.»
.
فردای اون روز جواد با کیارش رفتند برا کمین
جواد هم مث بقیه شنیده بود که کیارش نماز نمی خونه ، برا همین دنبال فرصتی می گشت که علتش رو ازش بپرسه.
ساعتها بی صحبت با همدیگه توی سنگر کمین بودند، تا اینکه بعد از تاریکی هوا جواد بالاخره دلش رو به دريا زد و از کیارش پرسید: «تو كه واسه خدا میجنگی، حيف نيس نماز نمیخونی؟!»
تا جواد این رو گفت، اشك توی چشمان کیارش جمع شد، ولی با لبخند گفت: «میتونی نماز خوندن رو يادم بدی؟ تا حالا نخوندم و بلد نیستم...
کیارش طوری اين حرف رو رُك و صريح زد كه جواد خجالت كشيد ازش بپرسه: برای چي تا الان نماز نخواندی؟
خلاصه همان وقت داخل سنگر كمين، زير آتش خمپاره ي دشمن، نماز خواندن رو بهش ياد داد
صبح که شد کیارش اولین نماز عمرش رو خواند. بعد قرار شد سوار قایق بشوند و برگردند عقب. هنوز مسافت زیادی نرفته بودند كه خمپاره اي توي آب خورد و پارو از دست کیارش افتاد
تركش به قفسه سينه و زير گردنش خورده بود،
جواد سرش رو توی بغل گرفت و دید کیارش با هر نفسی که می کشه خون از زخم سینه اش بیرون میاد. کاری از دست جواد بر نمی یومد و فقط نام حضرت زهرا رو صدا می زد. چشم های زاغ کیارش شده بود کاسه ی خون ، اما لبخند کمرنگی روی لبانش نقش بسته بود.
جواد آرام کیارش رو خواباند کف قایق تا پارو بزنه و با سرعت برگرده عقب. ناگهان دید کیارش به سختی انگشتش رو حرکت داد و روی سینهاش نماد صلیبی کشید و شهید شد.
و جواد تازه علت نماز نخواندنِ این جوان مودب و بااخلاق رو فهمید...
منبع: ماهنامه امتداد
.
🎉 #میلاد_مسیح بر مسیحیان کشورم مبارک
#کریسمس
#حضرت_عیسی
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
بزرگ مرد کوچک شهید بهنام محمدی نوجوانی که نیروهای بعثی عراق را شگفت زده کرد؛
#وصیت_نامه👇
💚 "بسم الله الرحمن الرحیم"
⚛ من نمیدانم چه بگویم!!
من و دوستانم در خرمشهر می جنگیم به ما خیانت می شود.
❇️ من می خواهم وصیت کنم ،هر لحظه در انتظار شهادت هستم.
✴️ پیام من به پدر و مادر ها این است که بچه های خود را لوس و ننر بار نیاورید از بچه ها می خواهم امام را تنها نگذارند و خدا را فراموش نکنند ،به خدا توکل کنند.
پدر و مادرها فرزندان خود را اهل مبارزه و جهاد در راه خدا بار بیاورید.
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
✍ فرازی از وصیتنامه :
🍃اگرمیخواهید عزت داشته باشید
تا دشمـن هـم از شمـا بترسد
#امربهمعروف_ونهیازمنکر کنید وگرنه دشمن هم از شما حساب نمیبرد😓 آنوقت است که ذلت شروع میشود ، گوشتان به دهان #رهبری باشد و بدانید که هرگز ذلت و ضرری در آن نیست.☝️
🥀🕊#شهید_قاسم_تیموری
#جانباز_دفاع_مقدس
#پاسدار_مدافع_حرم
#سالروز_شهادت🕊
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
دشمن رسیده بود بیخ گوششون. شبونه بهمون گفتن خودتون رو برسونید بهشون. تو دلِ تاریکی زدیم به دلِ جاده و وارد راهی شدیم که هیچ چیز ازش نمیدونستیم، فقط اینو میدونستیم که دورتا دور دشمن بود.
روز که شد به خطها سر زدیم، وقتی شنیدن ما برای کمک رفتیم پیششون جون تازه گرفته بودن. روحیه شون هزار برابر شده بود. اما تویِ شهر غیر چندتا پیرمرد و پیرزن خبری از کسی نبود. یا از شهر رفته بودن، یا از ترس حمله های خمپاره ای و راکتی دشمن به پناهگاهها خزیده بودن.
خبر تو شهر پیچید که نیروهای مقاومت برای کمکشون اومدن. بچه شیعه های عراقی و رزمنده های ایرانی. خبر عین باد تو شهر پیچیده بود. صدای ناقوس کلیساها از شادی به صدا در اومده بود. باور نمیکردن بچه هایِ سیدالشهدائی برای کمک به یه شهر مسیحی نشین بیان تو دل دشمن. کم کم شهر داشت شلوغ میشد.
هر کی ما رو میدید از خوشحالی برامون دستی تکون میداد و لبخندی حواله میکرد. شهر مرده زنده شده بود.
تو شهر میچرخیدیم که به یه کلیسای کوچک رسیدیم. پیاده شدیم و به تمثال حضرت مریم سلام الله علیها عرض ارادت نظامی کردیم. یکی از اهالی شهر هم عکس گرفت...
اون عکس، اون روزا، مثل یه خبر داغ دست به دست میشد.
بچه شیعه های سیدالشهدائی برای کمک به مسیحی نشینا از راه دلای مردم، وارد شهر شدن... و این رمز پیروزیِ ما بود...
رمز محبوبیت سیدالشهدائی ها...
#حضرت_عيسي
#کریسمس
#مدافعان_حرم
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
نورالزهرا:
🍃🌹سید حمید تقوی فردر سال ۱۳۳۹ در روستای «ابودبس» شهرستان اهواز متولد شد. پدر ایشان آقا نصرا… از سادات تلغری است که نسبشان یه یکی از هفت شهیدان مدفون در نزدیکی شهر مسجد سلیمان می رسد و از نوادگان امام موسی کاظم(ع) می باشند.
🍃🌹 قبل از پیروزی انقلاب در برگزاری کلاس قرآن نقش داشت و در جلسات سخنرانی شیخ احمد کافی حضور پیدا می کرد. و با فعالین انقلابی از جمله احمد دلفی برادران شمخانی و شیخ هادی کرمی ارتباط داشت
🍃🌹 در سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه پاسداران درآمد و مسئولیت هایی همچون فرمانده سپاه سوسنگرد، فرماندهی سپاه شادگان، جانشینی قرارگاه رمضان در فعالیت های برون مرزی بود و عضو کمیته بازجویی از اسرا و افسران عراق.
🍃🌹 از روزهای اول در جنگ حضور داشت. نه تنها ایشان که پدر و برادر ایشان هم در دفاع مقدس حضور داشتند و سر انجام هر دو بزرگوار به شهادت رسیدند. و سید حمید راه این دو شهید را همچنان ادامه می داد.
🍃🌹 باشروع نبرد رزمندگان عراق با عمال سعودی و صهیونیستی داعش و سلفی جهت آموزش و هدایت برادران مسلمان به کشور عراق می رود. و در آنجا به ابو مریم معروف می شود.
🍃🌹 درتاریخ دی ماه ۱۳۹۳پس از اقامه نماز ظهر عملیاتی به نام «محمد رسول ا…» آغازمی شود و با تعدادی از نیروهای رزمنده برای یاری رساندن به همرزمانش پیشروی می کند و بعد از رشادت بسیار مورد اصابت گلوله تک تیر انداز داعشی قرار می گیرد
#خاطرات_شهدا
یکدفعه در منطقه خواستیم از یک رودخانه رد شویم، زمستان بود و هوا به شدت سرد بود...
شهید پلارک رو به بقیه کرد و گفت: اگر یک نفر مریض بشود بهتر از این است که همه مریض شوند...
یکی یکی بچه ها را به دوش کشید و به طرف دیگر رودخانه برد...
آخر کار متوجه شلوار او شدیم که یخ زده بود و پاهایش خونی شده بود...
#شهید_سیداحمد_پلارک
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
عبدالحسین اعتقادی راسخ و محکم به بیت المال داشت👌 و همیشه می گفت: تا جایی که در توان ما هست! نباید به بیت المال بدهکار باشیم. نهایت استفاده از زمان کاری اش را انجام می داد و کار ارباب رجوع را سریع پیگیری و حل میکرد و هیچگاه مسئولیتی که امروز داشت را برای فردا نمیگذاشت☝️ و همان روز کارش را تمام می کرد و به منزل میرفت.
-شهید یوسفیان نسبت به نماز چطور عمل می کردند؟
صدای اذان را که میشنید، دست از کار میکشید. وضو میگرفت و با اخلاص در درگاه خدایش نماز میخواند🍃
نماز خواندنش دیدنی بود. تا به حال کسی را با این حال و خلوص ندیده بودم✨
یک روز مأموریتی داشتیم که به لشکر رفته بودیم کارهایمان که تمام شد،سوار ماشین شدیم.
صدای اذان را می شنیدیم که عبدالحسین گفت: پیاده شوید تا نمازهایمان را اول وقت بخوانیمو برویم 🌺
یکی از دوستان گفت: تا گردان راه زیادی نیست. در گردان نمازمان را می خوانیم. در طول مسیر عبدالحسین دائم می گفت: اگر در زمان نماز اول وقت،تأخیر بیفتد در تمام کارها تأخیر می افتد☝️ یکدفعه برای ماشین اتفاقی افتاد و به دلیل آن مشکل، توقف کردیم. عبدالحسین خنده ای کرد و گفت: این هم عاقبت تأخیر در نماز!😊
شهید مدافع حرم
عبدالحسین یوسفیان🌹
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
#شادی_روح_شهدا_صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
شام نمیشود✘ دگر
#صبح کسی
که هر سحر
زان خم طره بنگــ👀ـرد
صبــ☀️ــح دمیدهٔ #تو_را ...
#شهید_مهدی_صابری
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
🎊امروز روز توست
روز #میلادت
دنیا تبسم کرده است، امروز با یادت😍
🎉امروز بی شک #آسمان آبی ترین آبیست چرخ و فلک همچون دلمـ♥️ درگیر بی تابیست
🌸🎂رضا جان تولدت مبارک🎂🌸
#تولد شهید مدافع حرم🍰🎈 #شهید_رضا_حاجی_زاده
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
#مهدی_جان🌸
🍁باید غزل نوشت
زغوغای #سرگذشت
🌾از عمر عاشقی♥️
که همه بی خبر گذشت
🍁این #هفته هم گذشت
به سویت نیامدم🚷
🌾این هفته هم #نیامدی و
سخت تر گذشت😔
#این_هفته_نیز_جمعه_ما
#بی_شما_گذشت💔😭
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
04 - Nega.mp3
4.03M
💔 نگار من کجایی
👈 تقدیم به امام زمان عج
🎤 محسن چاوشی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج💔
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
#صبح لبخند شماست
و آفتابـ☀️
ازکرانه لبانتان
#هـرروز طلوع می کند
#بخندید که مشرق نگاهـتان😍
دل مغربی ام💔 را آب می کند
#شهید_محمدتقی_سالخورده
#شهید_حسین_مشتاقی
#سلام_صبحتون_شهدایی 🌺
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA