eitaa logo
آینده سازان طرقبه شاندیز
2.1هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
1 فایل
💠 آینده سازان طرقبه شاندیز 💠 🔆 لینک عضویت در کانال: @ayandesazan_channel 🔆 لینک عضویت در گروه: https://eitaa.com/joinchat/460521900Cdc22dabac9 🔆 ارتباط با ادمین: @ayandesazan_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
نحوه تکثیر کاج مطبق آموزش تکثیر به صورت تصویری و همراه با فیلم اموزشی مرحله 1️⃣ بهترین راه تکثیر کاج مطبق قلمه زنی است در بهار چند هفته بعد از رشد قلمه ها را از شاخه جوان انتخاب کنید طول قلمه ۲۰_۲۵ سانتی متر مرحله 2️⃣ آغشته کردن قلمه کاج به هورمون ریشه زایی برای تسریع در ریشه دار شدن مرحله 3️⃣ قلمه ها را به بستر کشت منتقل کنید مخلوط یک قسمت پیت ماس و یک قسمت شن برای کاشت قلمه ها مناسب است مرحله 4️⃣ گلدان حاوی قلمه ها را به دور از نور خورشید و در محیط مرطوب قرار دهید تا ریشه بدهند ‌┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ @ayandesazan_channel 🔸 آینده سازان طرقبه شاندیز 🔸
15.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نباشید بد خواه دیگران .... به خودمون برمیگرده صد برابر به خودمون برمیگرده ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ @ayandesazan_channel 🔸 آینده سازان طرقبه شاندیز 🔸
🔹چند خواهش دارم: ۱- بخوانید که گشایش از مشکلات است. ۲- و تحمل ۳- به یاد (عج) باشیم. ‌┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ @ayandesazan_channel 🔸 آینده سازان طرقبه شاندیز 🔸
6.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا زنده ایم قدر همو بدونیم..... ‌┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ @ayandesazan_channel 🔸 آینده سازان طرقبه شاندیز 🔸
آیا این وظیفه ما نیست که طفل های معصوم و بی‌گناه فلسطینی و لبنانی رو نجات بدیم؟! از زیر چکمه های اسرائیل و آمریکا بیرون بکشیم؟! خب وظیفه ماست.... ایده ماست.... این مرام ماست.... 🥀شهید مصطفی ردانی پور🥀 🇮🇷اندکی صبر سحر نزدیک است...🇵🇸 ┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ @ayandesazan_channel 🔸 آینده سازان طرقبه شاندیز 🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه ای آرامش🌱 ‌┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ @ayandesazan_channel 🔸 آینده سازان طرقبه شاندیز 🔸
آدم موفق ✍عالَم دنیا جلسه‌ی امتحان برای بهشت رفتن است. جلسه‌ی امتحان هم همیشه سختی خودش را دارد، رنج و مشکلات دارد؛ پس، از عالم دنیا توقع اینکه آدم در آن سختی نکشد و رنجی نبیند نباید داشت. بی‌جهت کسی چیزی گیرش نمی‌آید. در هر حال، بلاها، سختی‌ها و مشکلات لازمه‌ی عالم دنیاست. عالم دنیا با همین ، عالم دنیاست. کسی نباید از دنیا توقع بهشت داشته باشد. کسی توقع نداشته باشد که در این دنیا سختی نبیند. کسی است که با دنیا مشکل ندارد؛ هر چند در دنیا مشکل دارد. 👤 📚 از کتاب تربیت دیدگاه ┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ @ayandesazan_channel 🔸 آینده سازان طرقبه شاندیز 🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا ببین غرق در اشک و آه ام ... ‌┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ @ayandesazan_channel 🔸 آینده سازان طرقبه شاندیز 🔸
میگفت: اگـر‌قرار‌بود‌با‌آهنگ‌و‌فاز‌غم‌برداشتن آروم‌بشی، خُـدا‌در‌قرآن‌نمی‌فرمود‌ڪه‌↺ "اَلآ‌بذڪر‌الله‌تطمئن‌القلوب" بـا‌یـاد‌خُـدا‌قلـ‌ب‌ها‌آرام‌میگیـ‌رد!؟ ┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ @ayandesazan_channel 🔸 آینده سازان طرقبه شاندیز 🔸
17.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نیت کنید سحر بیدار بشید! ‌┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ @ayandesazan_channel 🔸 آینده سازان طرقبه شاندیز 🔸
5.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚 نذر کردم دور تسبیحی📿 بخوانم اهدنا تا صراطم اربعین افتد به سمت کربلا😔🕌 من ‌لی‌ غیرک ‌حسین (ع)💚 ‌┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ @ayandesazan_channel 🔸 آینده سازان طرقبه شاندیز 🔸
💫 🌱 یکي بود، يکي نبود. مردي بود که خيلي دلش مي‌خواست مثل اعيان و اشراف و خان‌ها زندگي کند. اما نه پول و پله‌ي زيادي داشت، نه گاو و گوسفند و نوکر و کلفتي. آن مرد، با صرفه جويي زياد زندگي مي‌کرد تا شايد پولي پس انداز کند،. از قضاي روزگار، يک روز‌ اين مرد روستايي به شهر رفته بود تا چيزي بفروشد. جنس هايش را فروخت. مي‌خواست به روستاي خودش بر گردد که چشمش به دکان ميوه فروشي افتاد. خربزه‌اي  چشمش را گرفت و با خودش گفت: «کاش پول زيادي داشتم و يک خربزه مي‌خريدم. اما همين که ناهار مختصري بخرم که از گرسنگي نميرم، کافي است. نبايد ولخرجي بکنم.»   مرد روستايي از جلو دکان ميوه فروشي رد شد و چند قدمي دور شد. اما ميل به خوردن خربزه نگذاشت جلوتر برود. با خودش گفت: «چطور است به جاي ناهار، يک خربزه بخرم و بخورم؟ با خوردن خربزه، سير مي‌شوم و ديگر نيازي به خريد ناهار ندارم.»   با اين فکر برگشت و خربزه‌اي  خريد و راه افتاد از شهر خارج شد، درختي پيدا کرد و زير سايه ي درخت نشست. چاقو را از جيبش در آورد و خربزه را قاچ کرد و مشغول خوردن آن شد. وقتي که خربزه را مي‌خورد، گفت: «پوست خربزه را نمي‌تراشم تا هر کس از اينجا عبور کند و پوست خربزه را ببيند،  بگويد که يک خان از اينجا گذشته، خربزه را خورده و پوستش را رها کرده است.»   تصميم گرفت مثل خان ها بلند شود و به راهش ادامه دهد. اما هنوز گرسنه بود و ميل به خوردن خربزه آزارش مي‌داد. با خودش گفت: «پوست خربزه را هم مي‌تراشم و مي‌خورم. پوست و تخمه هايش را مي‌گذارم همين جا بماند. آن وقت، هر کس از اينجا عبور کند، مي‌گويد که يک خان از اينجا گذشته، خربزه را خورده و پوستش را هم به نوکرش داده تا بتراشد و بخورد. اين جوري بهتر است.»   مرد روستايي با اين فکر، پوست خربزه را هم تراشيد و خورد. اما باز هم سير نشد. با اين که دلش نمي‌خواست خود پوست خربزه را هم بخورد، دلش نمي‌آمد از خوردن آن چشم بپوشد. نشست و مشغول خوردن پوست خربزه شد و با خودش گفت: «همين که تخمه‌هاي خربزه بر جا بماند، کافي است. هر کس از اينجا عبور کند، مي‌گويد که يک خان ثروتمند از اينجا گذشته است. خربزه را خودش خورده، ته خربزه را نوکرش تراشيده و خورده و پوست خربزه را هم داده به الاغش. چه خان مهمي که هم الاغ داشته، هم نوکر!»   خوردن پوست خربزه هم تمام شد. خان خيالي مانده بود و تخمه‌هاي خربزه،  اما هر کاري مي‌کرد، نمي‌توانست از تخمه‌هاي خربزه هم دل بکند. براي خوردن تخمه‌هاي خربزه هيچ بهانه‌اي  نداشت. با بي ميلي بلند شد و راه افتاد. چند قدمي که رفت، دوباره برگشت و گفت: «نه! از تخمه‌هاي خربزه هم نمي‌توانم بگذرم. اما آن ها را هم نمي‌توانم بخورم. مردم چه مي‌گويند؟ نمي‌گويند اين چه خاني بوده که از تخمه ي خربزه هم چشم پوشي نکرده است؟!»   مرد روستايي دوباره راه افتاد. چند قدم از جايي که خربزه را خورده بود، فاصله گرفت. به نظرش، گذشتن از تخمه‌هاي خربزه، کار مهمي بود بادي به غبغب انداخت و مثل خان ها قدم برداشت. در اين حال، احساس مي‌کرد که پياده نيست و بر الاغي که پوست خربزه را خورده سوار شده است و نوکري که پوست خربزه را تراشيده، دهنه ي الاغش را به دست دارد. اين فکرها مدت زيادي ادامه پيدا نکرد. يک باره مرد روستايي از خر شيطان پياده شد و با عجله به طرف تخمه‌هاي خربزه اش دويد. خيلي زود تخمه‌هاي خربزه را برداشت و با ميل زياد مشغول خوردن آن ها شد.   تخمه‌هاي خربزه را هم که خورد، گفت: «آخيش! راحت شدم. حالا انگار نه خاني آمده، نه خاني رفته. اصلاً هيچ خاني از اينجا عبور نکرده و خربزه‌اي  هم نداشته که بخورد.» ‌┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈ @ayandesazan_channel 🔸 آینده سازان طرقبه شاندیز 🔸