eitaa logo
آیات غمزه
1.2هزار دنبال‌کننده
49 عکس
2 ویدیو
0 فایل
صفحه ی رسمی سایت آیات غمزه در شبکه اجتماعی ایتا ارتباط با مدیر: @telkalayam
مشاهده در ایتا
دانلود
ما شیعه ی توایم دل شادمان بده ناصر حامدی ما شیعه ی توایم دل شادمان بده ویران شدیم خانه ی آبادمان بده حاکم تویی حکومت دلها به دست توست شاهد تویی مشاهده را یادمان بده ما دانه های باغ بهار آور توایم یک دم عنایتی کن و بربادمان بده شور ابوذر و دل سلمانمان ببخش ایمان مالک و غم مقدادمان بده هر سو سقیفه ای ست که بیداد می کند تا کی سکوت ؟ جرأت فریادمان بده شعر علوی @ayateghamze
پدر اندوه در دلها زیاد است... سیده تکتم حسینی نشسته برف پیری روی مویت، دلم می‌خواست تا باران بگیرد تنت از خستگی خرد و خمیر است، بیا تا خانه بوی نان بگیرد بهاران است و تصویری ندارد، پدر پاییز تقصیری ندارد نمی‌خواهم که در این فصل غربت، دل پرمهرت از آبان بگیرد غریب و خسته و بی‌سرپناهم، سیاه است آسمان بخت‌گاهم برای برگ‌های زرد عمرم، بگو جنگل حنابندان بگیرد پدر اندوه در دل‌ها زیاد است، سر راه تو مشکل‌ها زیاد است بگو کی می‌رسد از راه آن روز، که بر ما زندگی آسان بگیرد خدا قوت نباشی خسته ای ماه، از این دنیای تاریک و پر از آه خدای یوسف افتاده در چاه، تقاصت را از این زندان بگیرد خدا را شکر اگر امروز غم هست، حرم هست و حرم هست و حرم هست خودت گفتی به من امکان ندارد، دل سادات در ایران بگیرد پدر شعر مهاجرت @ayateghamze
هدایت شده از طرز طنز
📖طنز درباره‌ی پهلوی✏️ سرها پایین اما نه برای فکر کردن قدها دولّا اما نه به خاطر تواضع به‌به! چه ترانه‌ای، چه سازی به‌به! چه صدای دلنوازی پروانه فرار کرده از باغ ابر آید و ماه را فشارد آهسته و نرم زیر دندان کاین سکه تقلبی نباشد در پای درخت‌ها تبرها این بود خلاصه‌ی خبرها [تهران ۵۶/۷/۸] 🔹🔹🔹 طنز اجتماعی، با رویکرد سیاسی، طنز آشکار، طنز موقعیت و طنز عبارت، لایه‌های تو در توی مرتبط با همدیگر در این شعر را تشکیل داده است. تناقض‌هایی که طنز آشکار را ایجاد می‌کنند، از همان ابتدا بیان شده است: «سرها/ پایین/ اما نه برای فکر کردن/ قدها/ دولّا/ اما نه به خاطر تواضع». شاعر، تصویری کنایه‌آمیز از مردمی می‌دهد با سرهای خمیده، قامت‌های دولّا، مردمی یا خمیده در زیر بار استبداد و یا متملق... . در ذهن و زبان شاعر، تقلب حتی در قلمرو طبیعت گسترده شده است. ابر، سکه‌ی ماه را دندان می‌زند تا مبادا تقلبی باشد. زاویه‌ی دید از آسمان، از ماه، به زمین برمی‌گردد. درخت‌ها و تبرها، این استعاره معانی متعدد را در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند. قطع شدن درخت‌های سرسبز و بلند: «در پای درخت‌ها تبرها/ این بود خلاصه‌ی خبرها». 🔗🔗🔗 منبع: (طنز درباره پهلوی. محمدعلی علومی.صفحه۳۰۳-۳۰۴) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
آیات غمزه
📖طنز درباره‌ی پهلوی✏️ #اخبار #عمران_صلاحی سرها پایین اما نه برای فکر کردن قدها دولّا اما نه به خاط
کانال طرز طنز، حاصل تلاش دوست شاعرم آقای حسن ملکان است که نگاه جدی و عالمانه ای به طنز دارد @tarzetanz
نتوان گفت که این قافله وا می ماند محمدعلی بهمنی نتوان گفت كه اين قافله وا‌مي‌ماند خسته و خُفته از اين خيل جدا مي‌ماند اين رَهي نيست كه از خاطره‌اش ياد كني اين سفر هم‌رَهِ تاريخ به‌جا مي‌ماند دانه و دام در اين راه فراوان اما مرغِ دل ‌سير زِ هر دام رها مي‌ماند مي‌رسيم آخر و افسانه ی واماندنِ ما همچو داغي به ‌دلِ حادثه‌ها مي‌ماند بي‌صداتر زِ سكوتيم، ولي گاهِ خروش نعره ی ماست كه در گوشِ شما مي‌ماند بِرويد اي دلتان نيمه كه در شيوه ی ما مرد با هر چه سِتم، هر چه بلا مي‌ماند شعر انقلاب @ayateghamze
وحی بدون حرف! احسان کاوه تسبیح-دانه های دعای فرشته‌ها! رختِ سپید بخت درختان! تأویل رمز ‌و راز حروف مقطعه! شأن نزول آیه‌ی رحمت! وحی بدون حرف! عالی‌جناب برف! از هر طرف بتاز باز، زمین زیر پای توست با حکم صلح کل در قلب کودکان، در عمق جان پیر و جوان جا گرفته ای فرمان-روا تویی با پرچم سفید جهان را گرفته ای شعر توحیدی @ayateghamze
هرچه می خواهیم هست و هرچه می خواهیم هست محمد زارعی باد را با گیسوانت در عذاب انداختی باز در فکر پریشان پیچ و تاب انداختی آی ساقی! آی میراب عطش های کویر! ای که زیر پوست این خاک آب انداختی! لطف کردی ای عزیز! ای عشق! ای عشق عزیز! در حضیض چاه بودیم و طناب انداختی چشمه ها خشکیده بود و رخت دنیا چرک بود زندگی را شستی و در آفتاب انداختی صبح را با خنده ات بیدار کردی صبح زود روی هر خمیازه ی شب رختخواب انداختی سفره ی صبحانه را چیدی به صرف نان و نور در تمام چای ها عطر گلاب انداختی «هر چه» می خواهیم هست و «هرچه» می خواهیم هست! سفره ای «بی انتها» از «انتخاب» انداختی سیب روی شاخه بود و باغ هم دیوار داشت با نسیمی ناگهان، سیبی به آب انداختی گر چه دیدی تاک ها از ریشه ها خشکیده اند صبر کردی... صبر کردی... تا شراب انداختی تا جهانی را که ویران است ویران تر کنی؛ رو به دریا سیل در چشم خراب انداختی پاک کردی عشق را از تاردید حاشیه عشق را پررنگ در متن کتاب انداختی این که گفتی گاه دل سنگ است و گاهی سیب سرخ شاعرت را فکر یک پایان ناب انداختی؛ می شود حالا خدا را دید در سنگ و درخت از رخ او -از نگاه ما- نقاب انداختی... شعر نبوی @ayateghamze
تا آمدی انسان به انسان گل تعارف کرد سعید مبشر قبل از تو انسان حرف انسان را نمی‌فهمید گل را نمی دانست، باران را نمی‌فهمید «آن»ی که از صبح ازل پیچیده در هستی انسان قبل از خنده ات، «آن» را نمی‌فهمید انسان قبل از چشم‌هایت هر چه می‌کوشید‌ پیدایی آن ذات پنهان را نمی‌فهمید هر شب می‌آمد بشنود عطر صدایت را حتی ابوجهلی که قرآن را نمی‌فهمید در بی زمان بوسیده پایت را وَ الّا رود در خود معطل بود و «جریان» را نمی‌فهمید تا آمدی انسان به انسان گل تعارف کرد قبل از تو انسان حرف انسان را نمی‌فهمید شعر نبوی @ayateghamze
هوا هوای تجلی ست، دوستان! صلوات! محمد مرادی هوا هوای تجلی ست، دوستان! صلوات! به شکر مقدم آن یار مهربان، صلوات! به دیده‌بوسی باران، درخت‌ها! لبخند! به پای‌کوبیِ خورشید، آسمان! صلوات! شهابی از وسط چشمه‌های نور گذشت ستاره‌های گهرریز کهکشان! صلوات! وزید باد بهار، آی شاخه‌های جوان! به چشم‌روشنی باغ و باغبان، صلوات! دوباره رو به چمن کرد شاه قبّۀ گل به یمن خندۀ شمشاد و ارغوان، صلوات! بر این دقایق زرّین و رنگ‌رنگ درود! بر این ترنم و آن شور ناگهان، صلوات! تمام دشت شکوفاست از شقایق سرخ رسیده موسم آن رستخیز جان، صلوات! هوا هوای تجلی ست، دوست آمده است به «میم» اول «معشوق» عاشقان، صلوات! شعر نبوی @ayateghamze
تا داشته ام فقط تو را داشته ام با یاد تو قدّ و قامت افراشته ام بوی صلوات می دهد دستانم از بس که گل محمدی کاشته ام سعید بیابانکی شعر نبوی @ayateghamze
ای رسول مهربانی! جان ما و جان تو سید علیرضا شفیعی خط به خط احبار در تورات، سرگردان تو راهبان‌ هر واژه در انجیل، بی سامان تو ای اشارت های موسی! یک جهان دیوانه ات ای بشارت های عیسی! یک جهان حیران تو در کمال اشتیاق انجیل و تورات و زبور آمدند اینک به استقبال از قرآن تو نام تو اشک است روی گونه ی اهل کتاب آتش شوق است در جان و دل سلمان تو در پریشان‌حالی این سجده های شب‌زده آفتاب جاودان، پیشانی تابان تو جان به لب شد این کویر تشنه از سوز عطش کاش دریایی شود از جاریِ باران تو یا اباالقاسم! دل ما خانه ی مهر علی است ای رسول مهربانی! جان ما و جان تو... شعر نبوی @ayateghamze
رسول اکرم زیبایی است چشمانت سید مهدی موسوی تو آمدی و بهشت برین مکه شدی امان آمنه بودی امین مکه شدی گل از جمال تو الهام شاعرانه گرفت محمدی شد و نام تو را بهانه گرفت گلاب، عطر تنت را به چشم می‌ساید شمیمِ پیرهنت را به چشم می‌ساید چه عطر دامنه‌داری چه شوق لبریزی عجب ادامۀ زیبا و حیرت‌انگیزی بهار و چشمه و باران و رود می‌دانند که تربیت‌شدگان کدام دامانند اگر تو لب بگشایی کلام تو خیر است سکوت تو پر پرواز منطق‌الطیر است اگر تو لب بگشایی به لهجۀ دلخواه لب مبارک تو می‌شود «کلام الله» لب تو گرم نماز است و گرم ابراز است دو مصرعی‌ست که سرمشق گلشن راز است شناسنامۀ تابندگی‌ست پیشانیت اگر مجال دهد طرۀ پریشانیت تبسم تو به ما حس و حال می‌بخشد عواطف بشری را کمال می‌بخشد به خندۀ تو بهشت برین، بدهکار است به خاک پای تو کل زمین بدهکار است به سینِ سروری تو قسم که فصل بهار به تو نه هفت که هفتاد سین بدهکار است خدا به خلقتش احسنت گفته اما باز به خُلق و خوی تو صد آفرین بدهکار است چه کرده‌ای که سلیمان به اسم اعظم تو نه یک نگین که هزاران نگین بدهکار است بگو بگو که به پیراهنت جناب کلیم چقدر معجزه در آستین بدهکار است همیشه سایه به خورشید متکی بوده دم مسیح به تو اینچنین بدهکار است به جبرئیل، امین گفته می‌شود به تو نیز به این مقایسه روح الامین بدهکار است تو با امانت خود از همه طلب داری جهان چقدر به تو بعد از این بدهکار است قسم به شانه، زمانی که شانه می‌کردی دو سوی مویت را رودخانه می‌کردی دو رودخانه موّاج تا ابد جاری! که دیده رحمت جاری به این سزاواری؟ قسم به نور! تماشایی است چشمانت رسول اکرم زیبایی است چشمانت بهشت از لب حوض تو چون وضو کرده‌ست برای خویش چنین کسب آبرو کرده‌ست اذان چه خوب ادا کرده است دِینش را همین که گفته کنارت شهادتینش را از آسمان خدا یاکریم می‌بارد به برکت تو «الف، لام، میم» می‌بارد بهار آمده با اقتباس از رویت نسیم ترجمه فارسی‌ست از مویت تویی مُشَبَّه و در شأن تو شبیهی نیست مُشَبّه‌ٌبِه تشبیه‌های ما فانی‌ست ز شرم در تب و تاب هلاک می‌افتند تمام وَجهِ شَبَه‌ها به خاک می‌افتند گل محمدی ما که سرخوش از یاسی چقدر روی گل یاس خویش حساسی عجب گلی و عجب طینت معطره‌ای چه یاس طاهره‌ای داری و مطهره‌ای حکایت تو و مولا علی و ریحانه جناس تام پروانه است و پروانه رسانده دست تو بحرین را به یَلتَقِیان چنان که ماحصلش گشته لؤلؤ و مرجان تمام عالم و آدم پر است از حَسَنات به برکت گل رویت به برکت صلوات شعر نبوی @ayateghamze