eitaa logo
آیات غمزه
908 دنبال‌کننده
40 عکس
1 ویدیو
0 فایل
صفحه ی رسمی سایت آیات غمزه در شبکه اجتماعی ایتا ارتباط با مدیر: @telkalayam
مشاهده در ایتا
دانلود
به رغم زخم زبان‌ها به غم، عنان ندهم ز کف، قرار خود از طعن طاعنان ندهم رفیق عهدشکن! از تو کمترم آری اگر که بر سر پیمان خویش جان ندهم اگر چه صورتم از سیلی خودی سرخ است چراغ سبز به بیگانگان نشان ندهم به خیمه‌گه چو شبیخون بی‌امان زده خصم ز تیربار کلامم به او امان ندهم به رغم این همه تحریم، پیش چشم عدو ز بیم، پرچم تسلیم را تکان ندهم سبک‌سرانه چو پیران طالب تمجید زمام عقل به تأیید هر جوان ندهم بس است خوردن نیش از شکاف‌ها یک‌بار دوباره در دهن مار، امتحان ندهم رهین باور خویشم! هرآنچه خواهی گو که دل به خشم و خوشایند این و آن ندهم به رغم تازه به دوران رسیدگان حریص مقام فقر به سرمایۀ‌ جهان ندهم زمین اگر همه دشمن شود، بگو به «امین» که دست زخمی او را به آسمان ندهم @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247747
ای شهید بی‌گناه ای شهید مشهد چراغ ای شهید آستان شاه نور ناگهان به یک گلوله و به چند قطره خون پرکشیده‌ای به بارگاه نور خون تو لاله‌ای‌ست رسته از میان سنگ‌های صحن این سرشت توست، سرنوشت توست این بهشت توست خون تو گرچه سرخ بود از نگاه خصم کوردل ولی آن‌قَدَر نداشت رنگ تا برای تو خیل بی‌وطن تظاهرات بی‌محل به پا کنند در محلۀ فرنگ رنگ خون دل‌بخواهِ لشکر سراب رنگ دیگری‌ست رنگ سرخ مایلِ به تجزیه رنگ سرخ مایلِ به ننگ ای شهیدهای بی‌گناه از سکوت این جماعت وطن به مزد نه به نامتان شعارهای آتشین درست می‌شود نه از این همه خبرگزاری دروغ لحظه لحظه صد خبر به مقصد ترور پست می‌شود خونتان اگر خبر نشد بر تن تناور وطن تبر نشد بی‌ثمر نشد جسم غرق خونتان روح ما، شکوه ماست ردّ خونتان شاهراه ما، پناه ماست @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247748
شرم بر شما شاعران نقشه ی بدن دشمنان نقشه ی وطن شاعران اسم رمز سوگوار بُت شرم بر شما تا شبی رسید بر سحر لگد زدید شعرتان چادر از سر حجاب می کِشد چشم شسته را به خواب می کِشد آب را به منجلاب می کِشد شعرتان بوی فتنه می دهد شرم بر شما ناکثین و قاسطین و مارقین شرم بر تمام شاعران اینچنین مادری سر نماز.. وای من طبل جنگ در مصاف با بهار شعرتان آتشِ به جان روزگار شعرتان قاتل چراغ های شاه داغدار شعرتان @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247749
هدایت شده از شعر هیأت
برای آرتین کودک مجروح حرم حضرت شاهچراغ دلت را داغ‌ها در بر کشیدند به خون و خاک و خاکستر کشیدند سه غم آمد سراغت هر سه یکبار پدر، مادر، برادر پر کشیدند 📝 @ShereHeyat
فصل گل بود و بهار فصل پرنقش و نگار باد بی رحم خزان ناگهان از سر دیوار، پرید و بر این باغ وزید بهترین گل ها را از دل باغچه ی مدرسه چید چارگل، چار شهید همه ی مدرسه ی ما غم بود چار تا غنچه ی سرخ در دل باغچه ی ما کم بود من به خود می گفتم: باید این مسئله را حل بکنیم! حاصل مدرسه منهای چهار می شود: مدرسه منهای هزار می شود: مدرسه منهای بهار باید این مسئله را حل بکنیم من به دنبال قلم می گشتم پدرم نیز به دنبال تفنگش می گشت @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/1881
«نامه‌ای از بهشت» برای آرتین در جمعه‌ٔ تلخی که به خانه بازگشت... آرتین! خوش‌آمدی! ما چشم‌انتظار بودیم بهتر شده‌ست دستت؟ ما بی‌قرار بودیم یادت میاید آرتین؟ در آن حرم درآن شب مثل ستاره‌های دنباله‌دار بودیم آن شب قطاری از نور سوی بهشت می‌رفت ما را تو خوب دیدی، در آن قطار بودیم آرتین! بگو به خواهر، در جشن ازدواجش پای قرار هستیم، پای قرار بودیم آرشام، در بهشت است اما هنوز باتو همبازی‌است و همراه، ما ماندگار بودیم ما را خدا صدا کرد رفتیم سمت دریا ما رود رود رفتیم ما آبشار بودیم بر روی تخت وقتی از ما سؤال کردند دیدیم بغض کردی، ما آن‌ کنار بودیم آرتین! ببین برایت باران شده‌ست ایران ما نیز گریه‌های بی‌اختیار بودیم آرتین! گلم! از امشب تو مرد خانه هستی محکم بمان عزیزم! ما استوار بودیم آرتین! برای ایران، سردار دیگری باش ما عاشقانه یک‌عمر با این دیار بودیم بهتر شده‌ست دستت؟ بهتر شده ست حالت؟ آرتین خوش‌آمدی، ماچشم انتظار بودیم کانال شاعر: @erfanpoor @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247751
هرچند به شور و اشتیاق آمده‌اند داس‌اند و به پابوسی باغ آمده‌اند این قوم که روشن است تاریکی‌شان امروز به کشتن چراغ آمده‌اند @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247752
شکسته بالِ نوپروازها، زخمی شده پرها بمیرم من، چه بهتی هست در چشم کبوترها! گلوله رد شده بی اِذن، هنگام اَذان از صحن ترک خورده‌ست آیینه، پریده رنگ مرمرها ببین! روی مفاتیح پدرها لاله روییده ببین! بوی شقایق می‌دهد مُهر برادرها سر سجاده، جایی در میان سجدۀ آخر هوای گریه دارد چادر زخمی مادرها چه بی‌‌ لالایی و بی ‌سرصدا خوابیده‌اند آرام عروسک‌های خون‌آلود در آغوش دخترها یکی سقا شده، آبی رسانده دست مجروحین یکی تنها شده، روضه گرفته بین پیکرها چه زیبایند این پروانه‌های شمع‌درآغوش چه آرامند روی دامن مولایشان سرها تو شاعر! از علی‌اکبر بخوان در گوش اشعارت تو مداح! از علی‌اصغر بگو بالای منبرها اگر فتنه، اگر غوغا، اگر آشوب، اگر بلوا بمان در قلعۀ ایمان و در باروی باورها خدایا! از تو و پیغمبرت در مکتب تکفیر برای قتل ما پاداش می‌خواهند کافرها شهادت سیب سرخی بود روی شاخۀ تقدیر که افتاد از قضا در دامن باآبروترها @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247753
نه جای دارد در غزل‌ها پیچش مویم نه کافری شد بنده‌ی محراب ابرویم معمولی‌ام آن‌قدر که پشت سرم هرگز شهری نیفتد از نفس با عطر گیسویم گاهی نماز صبح را با چرت می خوانم گاهی کنار میز چرخم ذکر می‌گویم گاهی دو دوتا چارتای انتهای ماه وامی سبک می‌گیرد از دست النگویم گاهی غزل در گوش بند رخت می‌خوانم گاهی میان تشت دست از شعر میشویم از کودکانم سادگی را یاد می‌گیرم هر شب که می‌خوابند روی هر دو زانویم این قصر نقلی آسمانی بی‌کران دارد من هم کنار همسرم یک شاه‌بانویم حس می‌کنم دنیا بهشت کوچکی دارد نوزاد خود را صبح‌دم وقتی که می‌بویم @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247754
گمان بردی نوای نای و بانگ تار و چنگ است این تو در خواب و خیال بزمی و... شیپور جنگ است این به چشم نیمه‌بازت تار دیدی در کف مطرب ولیکن دشمن است ای دوست! در دستش تفنگ است این برای هرکه آمد سوی تو آغوش وا کردی ولی این بار آه ای آینه! سنگ است، سنگ است این نشانده گوشه‌ای مات تماشا مردمانی را ببین! سلول زندان است، کی شهر فرنگ است این؟ همان جنگ است اما رفته در پیراهن نیرنگ لباس فصل تزویر است اگر که رنگ رنگ است این دم تیغ تو گرم ای دوست! میدان را مکن خالی وگرنه می‌کشد دشمن تو را در خواب و... ننگ است این @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/246355
؟ دوباره پُرم از صداها صداهای تاریخ؛ این تلخ تاریک نعیق «غراب» منوچهری دامغانی و بانگ «کلاغ» آلن پو و شبخوانی «جغد گنگ» بهار و... دمادم صداهایی از دور و نزدیک پس ای «مرغ آمین» نیما کجایی؟ تو از هرکجا غرق نور و نسیم و نوازش بیا و ببین خون چکان است رؤیای انسان ز کابوس تیغ دل آشوب داعش. کجایی خدارا؟ خدارا کجایی؟ برآی ای صدای صداهای هستی! بیا خواب شب کوچه های جهان را دمی شعله ور کن وگرنه هم آواز مرغ سحر باش کمی ناله سر کن کمی ناله سر کن! @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247492
نوزده سال مثل برق گذشت نوزده سال از نیامدنت کوچه مشتاق گام هایت ماند خانه چشم انتظار در زدنت مثل این که همین پریشب بود آمدی با پسرعموهایت خنده هایت درست یادم هست بس که آشفته بود موهایت رو به من... رو به دوربین با شوق ایستادید سر به زیر و نجیب آخرین عکس یادگاری تان بین این قاب ها چقدر غریب... هیچ عکاس عاقلی جز من دل به این عکس ها نمی بندد تازه آن هم به عکس ساده ی تو که سیاه و سفید می خندد دور تا دور این مغازه پُر است از هزاران هزار عکس جدید تو کجایی؟ کجا؟ نمی دانم! آه ای خنده ی سیاه و سفید تو از این قاب ها رها شده ای دوستانت اسیرتر شده اند تو جوان مانده ای، رفیقانت نوزده سال پیرتر شده اند صبح شنبه، چه صبح تلخی بود از خودم پاک نا امید شدم قاب عکس تو بر زمین افتاد به همین سادگی شهید شدم @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/100045
یک شب به هم گره خورد قلب دو تا پرنده از لانه های آنها آمد صدای خنده این غنچه های کوچک مانند گل شکفتند قول و قرارشان را با جیک و جیک گفتند روی درخت سبزی یک لانه هم خریدند دیوارهای چوبی اطراف آن کشیدند امروز هم گرفتند یک جشن خوب و ساده بالای شاخه دادند تشکیل خانواده. @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247660
هوای بام تو داریم ما هوایی ها خوشا به حال شب و روز سامرایی ها چه نعمتی ست سر سفره ات نمک خوردن چه افتخار بزرگی ست این گدایی ها خداست بانی این اعتقاد نورانی خداست بانی این جور آشنایی ها تو کربلای اسیری و روضه می خوانند به یاد غربت تلخ تو کربلایی ها دوباره حسرت دیدار در دل کعبه ست چقدر کعبه دلش خون شد از جدایی ها به یاد حضرت فرزندتان هر آدینه چه حس و حال قشنگی ست هم صدایی ها @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/68133
مرگ بر تازیانه ها تازیانه های بی امان به گرده های بی گناه بردگان مرگ بر مرگ ناگهانی صد هزار زندگی -در یكی دو ثانیه- با سقوط علم از آسمان! مرگ بر كشتن جوانه ها مرگ بر انتشار سم در زلال رودخانه ها مرگ بر فصاحت دروغ مرگ بر بوق های بووووق مرگ بر سیم های خاردار و كشتزارهای مین مرگ بر گورهای دسته جمعی و بندهای انفرادی زمین مرگ بر بریدن نفس مرگ بر قفس مرگ بر شکوه خار و خس مرگ بر هوس مرگ بر حقوق بی بشر مرگ بر تبر مرگ بر شراره های شر مرگ بر سفارت شنود مرگ بر کودتای دود زنده باد زندگيِ او زنده باد زندگيِ من... تو... ما یك كلام: مرگ بر آم...ری...كا مرگ بر ابولهب مرگ بر یزید و شمر و ابن سعد مرگ بر زاده ی زیاد بگو بلند: بیش باد! مرگ بر قطعنامه های بستن فرات قحط آب مرگ بر تیر مانده بر گلوی كودك رباب مرگ بر قتل خنده های روشن علیرضا مرگ بر گلوله ای که خط کشید روی خاطرات آرمیتا یك كلام: مرگ بر آمریكا @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/57548
پر کن دوباره کیل مرا ایهاالعزیز پر کن دوباره کیل مرا، ایّها العزیز! دست من و نگاه شما، ایّها العزیز! رو از من شکسته مگردان که سال هاست رو کرده ام به سمت شما، ایّها العزیز! جان را گرفته ام به سرِ دست و آمدم از کوره راه های بلا، ایّها العزیز! وادی به وادی آمده ام، از درت مران وا کن دری به روی گدا، ایّها العزیز! چیزی که از بزرگی تو کم نمی شود این کاسه را...فَاَوفِ لنا، ایّها العزیز! ما، جان و مال باختگان را رها مکن بگذار بگذرد شب ما، ایّها العزیز! خالی تر از دو دست من این چشم خالی است محتاج یک نگاه شما، ایّها العزیز! @ayateghamze .
چگونه صبر کنم این عمود باز بیفتد تبر به جان تو ای سرو سرفراز بیفتد هنوز شاعرت ای سرزمین حُسن، نمرده ست که دُور دست قشون زبان دراز بیفتد چقدر نام تو طبع مرا به ذوق می آرَد چنان که چشم نوازنده ای به ساز بیفتد حرامیان همه بیزار از تو اند و چه بهتر خوشا به کعبه که از چشم بی نماز بیفتد به غارت تو طمع کرده اند و داد از آن روز که گنج، مفت به دست قمارباز بیفتد در این زمان صراحت بدا به طبع روانی که در اسارت لفافه و مجاز بیفتد هزار بار بیفتم به خاک کاش و نبینم که پرچم تو زمانی از اهتزاز بیفتد @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247756
به شب هایی که مادر ها نمی خوابند، فرزندم ! به لالایی به این دلشوره ها سوگند، فرزندم! من و بابا تو را مثل نفس هر لحظه می خواهیم برای هر دومان شیرین تری از قند، فرزندم! الهی سایه ی لطفش همیشه بر سرت باشد خداوندی که بخشیده به ما فرزند، فرزندم! برایت آرزو دارم که قلب مهربانت را به عشق آل پیغمبر زنی پیوند، فرزندم! که اینان خوب تر از خوب تر از خوب تر از خوب که اینان در زمین بی مثل و بی مانند، فرزندم! و بی شک می رسد یک روز موعودی که در راه است چنان عیدی که می آید پس از اسفند، فرزندم! مهیّا کن زمین را تا "فرج" نزدیک تر باشد به قدر وسع خود، با "ندبه "ای هرچند، فرزندم! دعا کن پاره ی قلبم! دعای تو اثر دارد دلت پاک است، نور چشم من! دلبند! فرزندم! بیاید کاش روزی که تمام مردم دنیا بروید روی لب هاشان گل لبخند، فرزندم! َ @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/242141
بابای من آقای شیخ است با دوستانش فرق دارد با خواهر و داداش و مامان خیلی زبانش فرق دارد من مخفیانه مثل بابا همشیره می گفتم به خواهر گاهی اخی گفتم به داداش یا والده گفتم به مادر یک اتفاق جالب افتاد یک دفعه دیشب پیش بابا گفتم :«تفضل ، اِ ببخشید یعنی بیا ، یعنی بفرما» در حال خنده گفت بابا : «این هم خودش نوعی زبان است » بابای من آقای شیخ است یک شیخ خوب و مهربان است @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/135989
این همه آتش خدایا شعله اش از گور کیست؟ شهوت این بی نمازان، نشئه ی انگور کیست؟ پرده دانان طریقت در صبوری سوختند این صدای ناموافق زخمه ی تنبور کیست؟ شیخ بازیگوش ما از بس مرید خویش بود عطسه ای فرمود و گفت این جمله ی مشهور کیست! پنج استاد حقیقت حرف شان با ما یکی ست راستی در پشت این دستورها دستور کیست؟ آب نوشان ادّعای خضر بودن می کنند رنگ پیراهان اینان وصله ی ناجور کیست؟ دست این پاسور بازان هر که دل را داد باخت دوستان چشم شما در انتظار سور کیست؟ دین و دل دادند یارانم در این شرب الیهود شیخ ما در باده گم شد ، مست ما مستور کیست؟ این که خضرش خوانده اید، اسکندر مقدونی است این که دریایش لقب دادید چشم شور کیست؟ این که بر آن گوش خود بستید، صور محشر است این که شیطان می دمد دائم در آن شیپور کیست؟ آن که می زد روز و شب پیوسته لاف اختیار این زمان ترس از که دارد؟ این زمان مجبور کیست؟ بعد طوفان جز کفی در کیسه ی امواج نیست شاه ماهی های این دریا ببین در تور کیست! @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/76119
این حنجره این باغ صدا را نفروشید این پنجره این خاطره‌ها را نفروشید در شهر شما باری اگر عشق فروشی است هم غیرت آبادی ما را نفروشید تنها، به‌خدا، دلخوشی ما به دل ماست صندوقچه ی راز خدا را نفروشید سرمایه ی دل نیست به جز اشک و به جز آه پس دست‌کم این آب و هوا را نفروشید در دست خدا آینه ای جز دل ما نیست آیینه شمایید شما را نفروشید در پیله ی پرواز به جز کرم نلولد پروانه ی پرواز رها را نفروشید یک عمر دویدیم و لب چشمه رسیدیم این هروله ی سعی و صفا را نفروشید دور از نظر ماست اگر منزل این راه این منظره ی دورنما را نفروشید @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/571
نشست روی زمین، پهن کرد دریا را کشید پارچه را، متر کرد پهنا را درست از وسط آب، قایقی رد شد شبیه قیچی مادر، شکافت دریا را صدای تَق‌تَ‌تَ‌تَق... تیر بود می‌بارید صدای تِق‌تِ‌تِ‌تِق... دوخت چتر خرما را کنار قایق بابا که خورد خمپاره بلند کرد و تکان داد خُرده نخ‌ها را فرو که رفت در انگشت مادرم سوزن کسی دقیق نشانه گرفت بابا را وَ آب از کف قایق سریع بالا رفت و تند مادر هی کوک زد همان‌جا را بریده شد نخ و از بین قاب بابا دید میان دامن خود چرخ می‌زند سارا @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/246233
آن دخترکان به عشق دنیای مدرن دلبسته ی کار خوب، در جای مدرن از خانه به جای ظرف شستن رفتند در شرکت ها به کلفَتی های مدرن @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/246844
و شیطان چه دارد؟ هیاهو هیاهو هجوم صداها از این سو از آن سو به نعره به نفرت به طعنه به تهمت صداها سه شعبه صداها دو پهلو دمیده به گوساله‌ی سامری باز به آواز فتنه به آوای جادو نه جای تامل نه تاب تحمل هیاهو هیاهو هیاهو هیاهو به بانگ مناره قسم هیچ و پوچ است الم‌شنگه‌ی اینهمه برج و بارو بگوشی؟ صدای شهیدان می‌آید که روشن شود جبهه‌های فرارو سراپا خروشم برادر بگوشم بخوان از حسین و رجزنامه‌ی او بخوان از (من المومنین رجالً) بخوان‌؛ (ربُّنا الله ثم استقاموا) صدا شو رسا شو ازآن خدا شو در این های و هوها هو الحق هو الهو @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/247761