فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️آیا منم با این همه گناه، میتونم یار امام زمان(عج) باشم؟
#استاد_عالی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔆همیشه مهربان باش
🔅روزی حکیمی به فرزندش گفت : «از فردا یک کیسه با خودت بیاور و در آن به تعداد آدمهایی که دوست نداری و از آنان بدت میآید پیاز قرار بده»
روز بعد فرزند همین کار را انجام داد
و حکیم گفت: «هر جا که میروی این کیسه را با خود حمل کن»
🔅 فرزندش بعد از چند روز خسته شد و به او شکایت برد که پیازها گندیده و بوی تعفن گرفته است و این بوی تعفن مرا را اذیت میکند.
🌕حکیم پاسخ داد : «این شبیه وضعیتی است که تو کینه دیگران را در دل نگه داری. این کینه، قلب و دلت را فاسد میکند و بیشتر از همه خودت را اذیت خواهد کرد.
✅پس کینه کسی به دل راه نده،
همیشه مهربان باش
پر از مهربانی بمان
حتی اگر هیچکس قدر مهربانیت را نداند...
این ذات و سرشت توست ڪه مهربان باشی...
تو خدایی داری که به جای همه برایت جبران میکند...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
☘️ امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) :
✍️ در طلب روزی باشید، زیرا روزی برای #جوینده اش ضمانت شده.
📚 الارشاد، ج1، ص303
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✅عاقبت شخص توبه کننده
✍️در زمان یکى از اولیاى حق، مردى بود که عمرش را به بطالت و هوسرانى ولهو و لعب گذرانده بود، نزدیک مرگ پرونده خود را ملاحظه کرد، گذشته عمر را به بازبینى نشست و از عمق دل آهى کشید و بر چهره تاریک اشکى چکید و به عنوان توبه و عذرخواهى از حریم مبارک دوست عرضه داشت :
《یا مَنْ لَهُ الدُّنْیا وَالآخِرَهُ اِرْحَم مَن لَیْسَ لَهُ الدُّنْیا وَالآخِرَهُ 》.
پس از مرگ، اهل شهر به مردنش شادى کردند و او را در بیرون شهر در خاکدانى انداخته، خس و خاشاک به رویش ریختند! آن مرد الهى در خواب دید به او گفتند : او را غسل بده و کفن کن و در کنار اتقیا به خاک بسپار. عرضه داشت: او به بدکارى معروف بود ، چه چیز او را به نزد تو عزیز کرد و به دایره عفو و مغفرت رساند؟
💥جواب شنید : خود را مفلس و تهیدست دید، به درگاه ما نالید، به او رحمت آوردیم. کدام غمگین از ما خلاصى خواست او را خلاص نکردیم، کدام درد زده به ما نالید او را شفا ندادیم.
📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامی اثر استاد انصاریان
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💠 امام صادق عليه السلام:
ما نَهاهُ اللّه ُ عَنْ شَى ءٍ اِلاّ وَ قَدْ عَلِمَ اَ نَّهُ يُطيقُ تَرَ كَهُ، وَ لا اَمْرَهُ بِشَى ءٍ اِلاّوَ قَدْ عَلِمَ اَ نَّهُ يَسْتَطيعُ فِعْلَهُ ؛ لاَِ نَّهُ لَيْسَ مِنْ صِفَتِهِ الْجَورُ وَ العَبَثُ وَالظُّلْمُ وَ تَكليفُ الْعِبادِما لا يُطيقونَ ؛
«خداوند از چيزى نهى نكرد، جز اين كه مى داند بنده توان ترك آن را دارد و به چيزىامر نكرد، جز اين كه مى داند بنده توان انجام آن را دارد، زيرا جُور و سرگرمى و ستم وتكليف كردن بندگان به آنچه توانش را ندارند، از صفات خداوند نيستند».
📚الاحتجاج، ج 2، ص 223
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍#سگ_عیان_و_مرغ_نهان!
شیخ عبد السلام یکی از زاهدان و عابدان اهل سنت بود. او به گونه ای شهرت داشت که نامش را برای تبرک بر پرچمها مینوشتند. [2] روزی شیخ بالای منبر گفت: هر کس میخواهد قسمتی از بهشت را بخرد بیاید. مردم ازدحام کردند و شروع کردند به خریدن. وقتی تمام بهشت را فروخت مردی آمد و گفت: من دیر رسیدم، اموال زیادی دارم باید یک جایی از بهشت را به من بفروشی. شیخ گفت: دیگر محل خالی باقی نمانده؛ مگر جای خودم و الاغم. پس درخواست کرد محل خودش را بفروشد و خود از جای الاغش استفاده کند. شیخ قبول کرد و آن محل را فروخت و در بهشت بدون مکان ماند؟ گویند: روزی شیخ عبد السلام در حال نماز گفت: چخ چخ. بعد از نماز پرسیدند: چرا چخ چخ کردید؟ شیخ گفت: اکنون که در بصره هستم مکه را مشاهده کردم، در حال نماز دیدم سگی وارد مسجد الحرام شد، او را چخ کردم و بیرون انداختم! مردم بسیار در شگفت شدند و مقام شیخ در نظر آنها بیشتر جلوه نمود. یکی از مریدان، جریان را برای همسر خود که شیعه بود نقل کرد و گفت: خوب است مذهب تشیع را رها کنی و مذهب شیخ را اختیار نمایی. زن جواب داد: اشکالی ندارد؛ ولی تو یک روز شیخ را با جمعی از مریدان دعوت کن تا در مجلس شیخ مذهب تو را بپذیرم. آن مرد خوشحال شد و شیخ را دعوت کرد. وقتی همه ی میهمانان آمدند و سفره گسترده شد زن برای هر نفر مرغی بریان گذاشت؛ ولی مرغ شیخ را زیر برنج پنهان کرد. وقتی چشم شیخ به ظرفهای مریدان افتاد، دید هر کدام یک مرغ بریان دارند؛ ولی ظرف خودش خالی است، عصبانی شد و گفت: ای زن! به من توهین کرده ای؟ چرا در ظرف غذای من مرغ بریان نگذاشته ای؟! زن که منتظر چنین فرصتی بود، گفت: ای شیخ! تو ادعا میکنی که سگی را که در مکه وارد مسجد الحرام شد دیده ای؛ اما مرغ بریانی را که زیر برنج است نمی بینی؟؟ شیخ از جا حرکت کرد و گفت: این زن رافضی و خبیث است و از مجلس بیرون رفت و آن مرد نیز مذهب همسرش را قبول کرد. [3] چون خلق درآیند به بازار حقیقت ترسم نفروشند متاعی که خریدند [4]
----------
[2]: به این شکل: لا اله الا الله محمد رسول الله شیخ عبد السلام ولی الله!
[3]: پند تاریخ 69/5 - 70؛ به نقل از: الانوار النعمانیه / 235
[4]: فروغی بسطامی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍#جلوگیری_از_غیبت
در عصر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مردی بر جمعی که نشسته بودند میگذشت. یکی از آنان گفت: من این مرد را برای خدا دشمن دارم. آن گروه گفتند: به خدا قسم که سخن بدی گفتی! ما به او خبر میدهیم و به وی خبر دادند. آن مرد خدمت رسول خدا رسید و سخن او را باز گفت. پیامبر او را خواست و از آنچه درباره ی وی گفته بود پرسید. مرد گفت: آری، چنین گفتم. رسول خدا فرمود: چرا با او دشمنی میکنی؟ گفت: من همسایه ی اویم و از حال او آگاهم، به خدا قسم ندیدم که جز نماز واجب هرگز نماز بگذارد. آن مرد گفت: یا رسول الله! از وی بپرس آیا دیده است که من نماز واجب را از وقت خود به تأخیر اندازم، یا بد وضو بسازم و رکوع و سجود را درست انجام ندهم؟ پیامبر او پرسید، مرد گفت: نه، سپس گفت: به خدا ندیدم جز ماه رمضان که هر نیکوکار و بدکاری روزه میگیرد، هرگز در ماه دیگر روزه بگیرد! آن مرد گفت: یا رسول الله! از وی بپرس آیا دیده است که من در روز رمضان افطار کرده باشم یا چیزی از حق آن فرو گذاشته باشم؟ پیامبر پرسید و او گفت: نه، باز گفت: به خدا هیچ گاه ندیدم که به سائل و فقیری چیزی بدهد و ندیدم که چیزی از مال خود انفاق کند مگر این زکاتی که نیکوکار و بدکار آن را میپردازند. مرد گفت: از او بپرس آیا دیده است که چیزی از آن کم گذاشته باشم یا با خواهان آن چانه زده باشم؟ گفت: نه. آن گاه رسول خدا به آن مرد فرمود: برخیز که شاید او از تو بهتر باشد. [3]
[3]: یکصد موضوع، پانصد داستان 395/1 ؛ به نقل از: علم اخلاق اسلامی 2/ 399
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 به زن اهانت می کنی؟
┄┅═✾•••✾═┅┄┈
💠 حجت الاسلام پناهیان
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍#حکایت_زنده_به_گور
جماعتی را دیدم که مردی زنده را در تابوت انداخته و به سوی گورستان میبرند.
آن بیچاره مرتب فریاد میزد که «والله، بالله من زنده ام!
چطور میخواهید مرا به خاک بسپارید؟
حیرت زده حکایت را پرسیدم.
گفتند:
«این مرد فاسق، تاجری ثروتمند و بدون وارث است.
چند مدت پیش که به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس در محضر قاضی شهادت دادند که مُرده است و قاضی نیز به مرگ او گواهی داد.
پس یکی از روحانیون شهر زنش را گرفت و یکی دیگر اموالش را تصاحب کرد.
حال برگشته و ادعای حیات میکند.
ادعای مردی فاسق در برابر گواهی چهار عادل خداشناس مقبول نمی افتد.
این است که به حکم قاضی به قبرستانش میبریم، زیرا که دفن میّت واجب است و معطل نهادن جنازه شرعا جایز نیست.»
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍#گوشت_برادر ...
پیامبر اکرم یک روز را تعیین فرمود که همه ی مسلمانان روزه بگیرند و تا وقتی دستور نداده افطار نکنند. همه تا شام روزه گرفتند، شامگاه مردم یک یک آمدند و عرض کردند: یا رسول الله تاکنون روزه داشتیم، اجازه ی افطار میفرمایید؟ آن جناب اجازه میداد. مردی آمد و عرض کرد: دو دختر از خانوادهام روزه گرفته اند، خجالت میکشند خدمت شما برسند، اجازه میفرمایید افطار کنند؟ حضرت از او رو برگردانیدند، در مرتبه ی دوم نیز مراجعه کرد، باز توجه نفرمودند. در سومین مرتبه فرمودند: از من اجازه ی افطار میخواهی؟ آن دو روزه نگرفته اند. چگونه روزه دار است کسی که پیوسته از صبح مشغول خوردن گوشت مردم بوده است. برو و بگو اگر روزه دار بوده اند، استفراغ کنند. آن مرد برگشت و فرمان پیامبر را رسانید، دختران استفراغ کردند، از دهان هر یک تکه گوشتی خارج شد. آن گاه خدمت پیامبر برگشت و جریان را به عرض رساند. آن جناب فرمودند: سوگند به حق آن کسی که جانم در دست او است، اگر در شکم آنها باقی میماند، آتش جهنم آنان را فرا میگرفت. [3] آن کس که لوای غیبت افراشته است او از تن مردگان غذا ساخته است
----------
[3]: پند تاریخ 5/ 163. 162 ؛ به نقل از: کشف الریبة عن أحکام الغیبة (شهید ثانی) /287.
📙هزار و یک حکایت اخلاقی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍#جواب_بی_ادبی_معاویه
مردی به نام شریک بن اعور که بزرگ قوم خود بود، در زمان معاویه زندگی میکرد. او قیافه ی بدی داشت و اسمش هم (شریک) خوب نبود و اسم پدرش هم اعور؛ یعنی چشم معیوب بود. در یکی از روزهایی که معاویه خلیفه بود، شریک نزد وی رفت. معاویه با بی ادبی به این مرد که بزرگ قوم خود بود، گفت: نام تو شریک است و برای خدا شریکی نیست. پسر اعوری! سالم از اعور بهتر است. صورت بدگلی داری و خوشگل بهتر از بدگل است، پس چرا قبیله ات تو را به آقایی خود برگزیده اند؟ شریک در مقابل سخن معاویه گفت: به خدا قسم! تو معاویه هستی و معاویه، سگی است که عوعو میکند و تو عوعو کردی. نامت را معاویه گذاشتند. تو فرزند حربی (نام جد معاویه) هستی و سلم و صلح بهتر از حرب (جنگ) است. تو فرزند صخری (نام جد دیگر معاویه) و زمین هموار از سنگلاخ بهتر است؛ با این همه چگونه به خلافت رسیده ای؟! معاویه که جواب حرفهای بی ادبانه ی خود را میشنید، گفت: ای شریک! تو را قسم میدهم از مجلس من خارج شو. [2]
----------
[2]: یکصد موضوع، پانصد داستان 2/ 39. 38 ؛ به نقل از: ثمرات الأوراق / 59.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍#هدیه_ی_ویژه
شیخ بهایی مینویسد: روزی در مجلس بزرگی ذکر من شده بود. شنیدم یکی از حاضران که ادعای دوستی با من میکرد؛ ولی در این ادعا دروغ میگفت شروع به غیبت کرده، نسبتهای ناروایی به من داده بود و این آیه را در نظر نداشت که خداوند میفرماید: «أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا » ؛ آیا دوست دارید گوشت برادر مرده ی خود را بخورید؟ چنانچه دوست نمی دارید، از غیبت پرهیز کنید. آن گاه که فهمید خبرش به من رسیده و از غیبت او اطلاع پیدا کردهام نامه ای برایم نوشت و اظهار پشیمانی و درخواست رضایت کرد. در جوابش نوشتم: خدا تو را پاداش دهد به خاطر هدیه ای که برایم فرستادی؛ چون هدیه ی تو باعث سنگینی کفه ی حسناتم در قیامت میشود. از حضرت رسول روایت شده است که فرمودند: روز قیامت بنده ای را برای حساب میآورند، کارهای نیکش در یک کفه و کارهای زشتش را در کفه ی دیگر میگذراند، کفه ی گناه سنگین تر میشود. در این هنگام ورقه ای روی حسناتش قرار میگیرد و کارهای نیکش به واسطه ی آن عمل، زیادتر از گناهانش میشود.
عرض میکند: پروردگارا! آنچه عمل خوب داشتم در کفه ی حسنات وجود داشت، این ورقه چه بود، من که چنین عملی نداشتم؟ خطاب میرسد: این در مقابل سخنی است که باره ی تو گفته اند و از آن نسبت پاک بودی. این حدیث مرا وا میدارد که سپاسگزار تو باشم به واسطه ی چیزی که به من رسانیده ای با این که اگر در رو به رویم چنین کار یا بدتر از این را انجام میدادی با تو مقابله به مثل نمی کردم و جز عفو و گذشت و دوستی و وفا از من نمی دیدی، این باقی مانده ی عمر، گرامی تر است از این که در مکافات اشخاص صرف شود، باید به فکر آنچه از دست رفته بود و گذشته را جبران کرد.
عادت ما نیست رنجیدن ز کس ور بیازارد نگوییمش به کس ور برآرد دود از بنیاد ما آه آتش بار ناید یاد ما ور نه ما شوریدگان در یک سجود بیخ ظالم را براندازیم زود رخصت ار پابد ز ما باد سحر عالمی در دم کند زیر و زبر
پند تاریخ 5/ 162. 160 ؛ به نقل از: کشکول شیخ بهایی 197/1.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 انسان،قیامت،گذشت
┄┅═✾•••✾═┅┄┈
💠 استاد مسعود عالی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍#ادب_تلاوت
آیت الله شیخ محمد تقی آملی قدس سره میفرمود: من در بحث فقه آیت الله سید علی آقا قاضی شرکت میکردم. روزی از ایشان پرسیدم - آن روز هوا بسیار سرد بود: ما میخوانیم و میشنویم که عده ای هنگام قرائت قرآن کریم آفاق پیش روی شان باز میشود و غیب و اسرار برای آنها تجلی میکند، در حالی که ما قرآن میخوانیم و چنین اثری نمی بینیم؟! مرحوم قاضی مدت کوتاهی به چهره ی من نظر کرد سپس فرمود: بلی! آنها قرآن کریم را تلاوت میکنند و با شرایط ویژه، رو به قبله میایستند، سرشان پوشیده نیست، کلام الله را با هر دو دستشان بلند میکنند و با تمام وجودشان به آنچه تلاوت میکنند، توجه دارند و میفهمند جلوی چه کسی ایستاده اند؛ اما تو قرآن را قرائت میکنی در حالی که تا چانه ات زیر کرسی رفته ای و قرآن را روی زمین میگذاری و در آن مینگری! ص: 108 آیت الله شیخ محمد تقی آملی میگفت: بلی، من همین طور قرآن میخواندم و زیاد به قرائت آن میپرداختم، مثل این که مرحوم قاضی مراقب و ناظر وقت قرائتم بوده است. بعد از این ماجرا با تمام وجودم به سویش شتافتم و ملازم جلسه هایش شدم.
📙 هزار و یک حکایت اخلاقی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
CQACAgQAAx0CVc35HwACBrpgaNFIkaxP7_73gQFJQGN3jZo8kQAC0wUAApdAqVDl9UJkRX48sR4E.mp3
9.32M
آی شهدا!❤️
آی شهدا! 🕊
اگه که قلبم رو شیدا کردم 🌸
اگه که چشمام رو دریا کردم 🌊
اما هزارمینی اینجا هستم ✨
گمشدم رو شاید پیدا کردم 🍃
#راهیان_نور
#پیشنهاد_میشه
#دلتنگی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
میروم افتان و خیزان، از دل بنبستها
جادهای پیدا کنم تا جستوجوی مشهدت
تشنگی میبارد از ابرِ سترون، میروم
تا بنوشم جرعه آبی از سبوی مشهدت
🔺امید مهدی نژاد
📸 هدی برزگر
#سلام_آقا
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔴چرا ائمه #قیام نمیکردند؟ چرا #امام_زمان(عج) ظهور نمیکند⁉️
🍃يکي از یاران #امام_صادق عليه السلام است - حکايت میکند:
در منزل آن حضرت بودم، که شخصي به نام سهل بن حسن خراساني وارد شد و سلام کرد و پس از آن که نشست، با حالت اعتراض به حضرت اظهار داشت:
-ياابن رسول اللّه! شما بيش از حد عطوفت و مهرباني داريد، شما اهل بيت امامت و ولايت هستيد، چه چيز مانع شده است که #قيام نمي کنيد و حق خود را از غاصبين و ظالمين باز پس نمي گيريد، با اين که بيش از يک صد هزار شمشيرزن آماده #جهاد و فداکاري در رکاب شما هستند؟!
-امام صادق عليه السلام فرمود: آرام باش، خدا حق تو را نگه دارد و سپس به يکي از پيش خدمتان خود فرمود: #تنور را آتش کن.
همين که آتش تنور روشن شد و شعله هاي آتش زبانه کشيد، امام به آن شخص خراساني خطاب نمود: برخيز و برو داخل تنور آتش بنشين.
-سهل خراساني گفت: اي سرور و مولايم! مرا در آتش، عذاب مگردان، و مرا مورد عفو و بخشش خويش قرار بده، خداوند شما را مورد رحمت واسعه خويش قرار دهد.
در همين لحظات شخص ديگري به نام هارون مکي وارد شد و سلام کرد.
حضرت امام صادق(س)، پس از جواب سلام، به او فرمود: اي هارون! کفش هايت را زمين بگذار و حرکت کن برو درون تنور آتش و بنشين.
هارون مکي کفش هاي خود را بر زمين نهاد و بدون چون و چرا و بهانه اي، داخل تنور رفت و در ميان شعله هاي آتش نشست.
آن گاه امام عليه السلام با سهل خراساني مشغول مذاکره و صحبت شد و پيرامون وضعيت فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي و ديگر جوانب شهر و مردم خراسان مطالبي را مطرح نمود مثل آن که مدت ها در #خراسان بوده و تازه از آن جا آمده است.
پس از گذشت ساعتي، حضرت فرمود: اي سهل! بلند شو، برو ببين در تنور چه خبر است.
همين که سهل کنار تنور آمد، ديد هارون مکي چهار زانو روي آتش ها نشسته است، پس از آن امام(ع) به هارون اشاره نمود و فرمود: بلند شو بيا؛ و هارون هم از تنور بيرون آمد.
بعد از آن، حضرت خطاب به سهل خراساني کرد و اظهار داشت: در خراسان شما چند نفر #مخلص مانند اين شخص - هارون که مطيع ما مي باشد - پيدا مي شود؟
سهل پاسخ داد: هيچ، نه به خدا سوگند! حتي يک نفر هم اين چنين وجود ندارد.
امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: اي سهل! ما خود مي دانيم که در چه زماني خروج و قيام نمائيم؛ و آن زمان موقعي خواهد بود، که حداقل پنج نفر هم دست، مطيع و مخلص ما يافت شوند، در ضمن بدان که ما خود آگاه به تمام آن مسائل بوده و هستيم.
📚 (بحارالانوار: ج 47، ص 123، ح 176، به نقل از مناقب ابن شهرآشوب).
اللهم عجل لولیک الفرج
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🕊 #دوستان_شهدا 🕊
#وصیت_نامه 🖋
🍂به والله قسم اگر ببینم باب شهادت درهرگوشه از جهان باز شده است. با آغوش باز به آنجا رفته و تاشهادت رادرآغوش نکشم باز نخواهم گشت
حافظ دین، قرآن و اسلام باشید، همیشه به فرزندان و دوستان توصیه می کنم که نمازشان را اول وقت بخوانند، به خواهران هم توصیه می کنم که حجابشان را رعایت کنند. 🍂
#شهید_بیسر_حاجعبدالله_اسکندری
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ﺻﻠﻮاﺕ
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🦋مکتبت که بشود معجزهی مصطفی، درس #عشق به خدا و #شهادت را خوب میآموزی!
🌟وقتی از همان کودکی دلت را میسپاری به آیههایی از جنس #نور، آنگاه خدا نیز دلبریهایت را میبیند و خریدارت میشود!
🦋شاگرد مکتبِ #حق بودی و خود نیز شاگردانی داشتی. همانهایی که چشم امیدشان بعد از خدا به مهربانیهای تو بود
🌟اصلا انگار تو برای همه از جنس #خدا بودی و بودنت حال همگان را بهتر میکرد؛ مانند همان زمانهایی که مادر، گوش میسپرد به نوایِ مداحیات و میبالید به شور صدای فرزندش برای غریب فاطمه سلاماللهعلیها.
🦋یا آن زمانهایی که شوقت را هنگام #قرائت_قرآن تماشا میکرد و میدانست که همرزمانت هم در #حرمین_عسکریین از صدای تو آرام میشوند.
🌟اما تو؛ دلت را به خالقت سپرده بودی و نتیجهاش هم شد وصال دلانگیزت
و چه زیباست این داستانِ عاشقیِ میانِ #خالق و بندهاش که همه را به #تماشا وا داشته است!
✍نویسنده: اسماء همت
💠به مناسبت سالروز تولد
#شهید_کمال_شیرخانی
💐تاریخ ولادت : 15 فروردین 1355
💐محل ولادت : لواسان
💐تاریخ شهادت : 14 تیر 1393
💐محل شهادت : سامرا عراق
💐مزار:لواسان،گلزار شهدای سبو کوچک
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸 به نظر من ما روزی خواهیم مرد که نخواهیم و نتوانیم از زیبایی ها لذت ببریم و درصدد نباشیم که آنها را دوست بداریم🌸
#انرژی
#مثبت
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[ #ترک_گناه ]
💌آسانترین راه ترک گناه😳👌
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•