eitaa logo
آیه گرافـی 🇵🇸
9.7هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
20.4هزار ویدیو
280 فایل
﷽ آشتی با قرآن به سبک »آیه گرافی« تفسیر مختصر برخی آیات شاخص قرآن و احادیث ناب 🍃قرآن را جهانی معرفی کنیم! تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab 💞حضور شما مایه دلگرمی ماست😊
مشاهده در ایتا
دانلود
دزدی مرتبا به دهکده ای میزد. روزی ردپایی از او جا مانده بود که شبیه کفش های کدخدا بود. یکی میگفت: دزد کفش های کدخدا را دزدیده است. دیگری میگفت: کفشهایش شبیه کفشهای کدخدا بوده. خلاصه هرکسی به طریقی واقعیت را توجیه میکرد. در آن میان دیوانه ای فریاد بر آورد: که ای مردم! دزد خود کدخداست... مردم پوزخندی زدند و به کدخدا گفتند: به دل نگیر این مرد دیوانه است. ولی فقط کدخدا فهمید که تنها عاقل این آبادی آن مرد به ظاهر دیوانه بود. از فردای آن روز کسی آن دیوانه را ندید. وقتی احوالش را جویا میشدند، کدخدا میگفت: دزد او را کشته است. کدخدا واقعیت را گفت. اما درک مردم از واقعیت، فرسنگ ها فاصله داشت. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
حضرت عیسی(ع) با مردی سیاحت می‌کرد. پس از مدتی راه رفتن گرسنه شدند، به دهکده ای رسیدند، عیسی به آن مرد گفت: برو نانی تهیه کن و خود مشغول نماز شد. آن مرد رفت و سه گرده نان تهیه کرد و باز گشت، مقداری صبر کرد تا نماز آن حضرت تمام شود؛ چون کمی به طول انجامید یک گرده را خورد. عیسی پرسید: گرده ی سوم چه شد؟ گفت: همین دو گرده بود. پس از آن مقدار دیگری راه پیمودند و به دسته ای آهو برخوردند که یکی از آهوها مرده بود. حضرت عیسی خطاب به لاشه ی آهو گفت: با اجازه ی خدا برخیز. آهو حرکتی کرد و زنده شد. آن مرد در شگفت شد و زبان به کلمه ی سبحان الله جاری کرد. عیسی گفت: تو را سوگند میدهم به حق آن کسی که این نشانه ی قدرت را برای تو آشکار کرد بگو نان سوم چه شد؟ باز جواب داد: دو گرده نان بیشتر نبود. دو مرتبه به راه افتادند، نزدیک دهکده ی بزرگی رسیدند، در آن جا سه خشت طلا افتاده بود. رفیق عیسی گفت: این جا ثروت و مال زیادی است، آن جناب فرمود: آری! یک خشت از تو، یکی از من و خشت سوم برای کسی که نان سوم را برداشته. مرد حریص گفت: من نان سوم را خوردم، عیسی از او جدا شد و گفت: هر سه خشت طلا مال تو باشد. آن مرد کنار خشت‌ها نشست و به فکر برداشتن و بردن آنها بود، سه نفر از آن جا عبور کردند او را با سه خشت طلا دیدند، او را کشتند و طلاها را برداشتند و چون گرسنه بودند قرار گذاشتند یکی از آن سه نفر از دهکده ی مجاور نانی تهیه کند تا بخورند. شخصی که برای نان آوردن رفت با خود گفت: نانها را مسموم میکنم تا آنها بمیرند، دو نفر دیگر نیز هم عهد شدند که رفیق خود را پس از برگشتن بکشند. هنگامی که نان را آورد، آن دو نفر او را کشتند و خود به خوردن نانها مشغول شدند. چیزی نگذشت که آنها نیز مردند. حضرت عیسی (ع) در مراجعت جنازه ی آن چهار نفر را بر سر همان سه خشت طلا دید و فرمود: این است رفتار دنیا با دوستدارانش! ✨روده ی تنگ به یک نان تهی پر گردد ✨نعمت روی زمین پر نکند، دیده ی تنگ 📙پند تاریخ 2/ 124 - 125؛ به نقل از: الأنوار العمانیة / 353. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
متعب که عهده دار خدمات منزل امام صادق (ع) بود می‌گوید: بر اثر کمبود مواد غذایی در بازار مدینه قیمت اجناس بالا رفت. امام به من فرمود: در منزل چه مقدار خواربار داریم؟ عرض کردم: برای مصرف چند ماه! فرمود: همه ی آنها را به بازار ببر و بفروش. من از سخن امام به شگفت آمدم و عرض کردم: این چه دستوری است که می‌فرمایید؟ امام سخن خود را دوباره تکرار کرد و با تأکید فرمود: تمام خواربار موجود در منزل را در بازار بفروش. متعب گفت: دستور امام را اجرا کردم، ایشان فرمود: وظیفه داری که احتیاجات غذای منزل را مانند بقیه ی مردم روز به روز خریداری کنی، همچنین قوت خانواده‌ام باید نصفش از جو و نیمش از گندم تهیه شود. 📙یکصد موضوع، پانصد داستان 1/ 430؛ به نقل از: داستان‌ها و پندها 31/1 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از 💚 تبلیغات آیه گرافی🍁
🔴هر (زن یا دختر) این ذکر را بخواند 1⃣عاشق و دیوانه او میشود 2⃣به هیچ زنی میل نمیکند 3⃣چشمانش فقط او را زیبا میبیند 💥 رزق و روزی . زبان بند قوی . بازکردن قفل شهوت بند . گشایی قوی😍 . ( ویژه خانوم ها ) 🔷مشاهده ذکر👇 https://eitaa.com/joinchat/2193031199Cc5511b3cbf 📌درکانال سنجاق شده☝️ 👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼 🔵صددرصد و تضمیمی‌ان‌ شاءلله
امام باقر فرمود: عثمان دویست دینار به وسیله ی دو غلام خود برای ابوذر فرستاد و گفت: به او سلام مرا برسانید و بگویید این دویست دینار را صرف احتیاجات خود کند. وقتی آن دو غلام سخنان عثمان را به ابوذر رساندند ابوذر پرسید: آیا به هر یک از مسلمانان همین مقدار داده است. جواب دادند: نه. ابوذر گفت: من نیز یکی از آنهایم، آنچه به ایشان برسد، به من نیز می‌رسد. گفتند: عثمان می‌گوید: این پول از مال شخصی خودش است، به خدا قسم هرگز با حرام آمیخته نشده است. ابوذر گفت: من به چنین مالی احتیاج ندارم؛ زیرا اکنون بی نیاز ترین مردمم. گفتند: در خانه ی تو چیزی نمی بینیم که باعث بی نیازی ات شده باشد! پاسخ داد: زیر این پارچه دو قرص نان جوین است که چند روز مانده، پس این پول را برگردانید که مرا به آنچه در دست او است نیازی نیست. آنان که روی دنیا، با چشم عقل دیدند چون صید تیر خورده، از دام وی رمیدند مرغان باغ جنت در کشتزار دنیا دیدند دام پنهان، از دانه دل بریدند مردان حق ز دنیا بستند دیده ی دل از نیک و بد گذشتند، جز حق کسی ندیدند از جور اهل دنیا در سجن غم غنودند جام بلا پیاپی، از دشمنان چشیدند از جاهلان غافل صد تیر طعنه خوردند وز طالبان دنیا، دشنام‌ها شنیدند آن طائران لاهوت، ناسوتشان مکان شد آخر قفس شکستند، سوی وطن پریدند 📙پند تاریخ 2/ 134؛ به نقل از: سفینة البحار، ذیل لفظ قنع. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
از پیامبر اکرم (ص) پرسیدند: ذوالکفل - که نام او در قرآن آمده چه کسی بوده؟ فرمودند: مردی به نام عوید در حضرموت زندگی میکرد، هنگام وفاتش که رسید گفت: کسی جانشین من می‌شود که پیوسته بردباری نماید و خشمگین نشود؟ جوانی آمد و این شرط را قبول کرد، به او توجهی نکرد. برای مرتبه ی دوم تکرار کرد، بازهمان جوان حرکت کرد. این مرتبه او را پذیرفت. پس از چندی رحلت کرد. جوان جانشین او شد و خداوند او را به پیامبری منصوب کرد. چون به مقام پیامبری رسید، بر این عادت داشت که اول صبح برای رفع خصومت بین مردم می‌نشست و قضاوت می‌کرد و نزدیک ظهر به خواب می‌رفت. روزی شیطان به یاران خود گفت: چه کسی می‌تواند این جوان را از شرطی که راجع به خشمگین نشدن بسته، خارج کند؟ یکی از آنها به نام ابیض گفت: من این کار را انجام میدهم. نزدیک ظهر که ذوالکفل خوابیده بود، ابیض به خانه ی او رفت و فریاد برداشت که من مظلومم به دادم برس. ذوالکفل بیدار شد و به او گفت: برو طرف نزاع خود را بیاور، باز همان جا ایستاد. بالاخره انگشترش را به او داد تا به این وسیله خصم را بیاورد. ابیض رفت و فردا همان موقع که ذوالکفل به خواب رفته بود آمد و مانند روز گذشته فریاد برداشت که به دادم برس. کسی که به من ظلم کرده به انگشتر تو اهمیتی نداد. خادم گفت: بگذار بخوابد، دیروز و دیشب نخوابیده است. ابیض آرام نگرفت و فریاد کرد تا خادم جریان را به عرض او رسانید. نامه ای نوشت که به خصم خود دهد و او را بیاورد. روز سوم نیز همان ساعتی که ذوالکفل به خواب رفته بود امد، این مرتبه با فریاد شدیدتری از مظلومیت خود شکایت کرد، آنقدر داد و فریاد کرد تا ذوالکفل از خانه خارج شد، هوا بسیار گرم و سوزان بود به طوری که اگر گوشت در آفتاب می‌گذاشتند پخته می‌شد. دست ابیض را گرفت تا با هم پیش خصم بروند. مقداری که حرکت کردند ابیض از خشمگین شدن ذوالکفل مأیوس شد و او را رها کرد. 📙پند تاریخ 75/3 - 78. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
بلال بن ریاح از کسانی است که در پذیرفتن اسلام از دیگران سبقت گرفت. وی از غلام زادگان طایفه ی بنی جمع بود، ابوجهل او را بر زمین می‌خوابانید و سنگ‌های گران و سنگین بر پشتش می‌گذاشت و در آفتاب گرم و سوزان حجاز نگه می‌داشت به قدری که از حرارت و التهاب پشتش میسوخت، به او می‌گفت: به پروردگار محمد کافر شو، پاسخ بلال در مقابل سخن ابوجهل فقط این کلمه بود: احد، احد. روزی ورقة بن نوفل بر او گذشت در آن حال که عذاب میشد و احد، احد میگفت، ناله‌های جانسوز و نوای توحیدی از دل بلال برمی آمد و هر کس می‌شنید متأثر می‌شد، ورقه گفت: بلال اگر بر همین وضع بمیری به خدا سوگند قبر تو را محل ناله و سوز و گداز قرار می‌دهیم. روزی پیامبر اکرم (ص) به ابوبکر فرمودند: اگر مالی داشتم بلال را از صاحبش خریداری می‌کردم. ابوبکر نیز عباس بن عبدالمطلب را دید و از او درخواست کرد بلال را برایش خریداری کند. عباس به زنی که مالک بلال بود مراجعه کرد و خریدار بلال شد. زن گفت: این بنده، خبیث و بدسیرت است. برای مرتبه ی دوم به او مراجعه کرد و بلال را خرید و نزد ابوبکر فرستاد. بلال مؤذن پیامبر بود با این که ابوبکر او را آزاد کرد، ولی علی را بسیار زیادتر از او احترام میکرد. به بلال اعتراض کردند که ابوبکر تو را خرید و آزاد کرد با این حال علی را بیشتر احترام می‌کنی؟ در جواب گفت: حق علی (ع) بر من زیادتر از ابوبکر است؛ زیرا ابوبکر مرا از قید بندگی و شکنجه نجات داد؛ ولی علی (ع) مرا از عذاب ابدی و جهنم نجات داد و به واسطه ی دوستی و ولای او و مقدم داشتنش بر دیگران سزاوار بهشت برین و نعمت جاوید شده ام. 📙پند تاریخ 5/ 128 - 130 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از 💚 تبلیغات آیه گرافی🍁
از وحشتناک تاریخ چه میدانید ؟ این کانال بدون به شرح وقایع تاریخی پرداخته و هر لحظه امکان داره فیلتر بشه 👇🔞 https://eitaa.com/joinchat/3888775279C3dacfcc182 https://eitaa.com/joinchat/3888775279C3dacfcc182 جراتشو نداری نیا☝️ 🔴❌🔴😱😱🔴❌🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨💚 🔰خداوند متعال زندگی دنیا را چنان مقرر فرموده است که لذت آن همواره با رنج و کوشش همراه باشد. در این دنیا کامیابی بدون رنج، سلامتی بدون بیماری، شادمانی بدون اندوه، رفاه بدون دردسر، دیدار بدون فراق، وصل بدون هجران و آرامش بدون هراس وجود ندارد. 🔰 اگر جز این باشد، با طبیعت زندگی دنیا و نقش انسان در جهان ناسازگار است. جالب این که واژه «شدت» با تمام مشتقاتش 102 بار و به همین تعداد واژه صبر و مشتقاتش در قرآن آمده است. می توان این طور برداشت کرد که خداوند به همان اندازه که شدت می دهد، صبرش را هم می دهد. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 فراموشش نکنیم ...! ┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 💠 استاد مسعود عالی •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
سید نعمت الله جزائری در الأنوار العمانیه می‌نویسد: جوانی به تمام معاصی آلوده بود به طوری که عمل ناشایستی نبود که انجام نداده باشد. اتفاقا مریض شد. هیچ کدام از همسایگان به عیادت او نرفتند. یکی از همسایگان را خواست و به او گفت: همسایه‌ها در زندگی از من ناراحت بودند و از مجاورت من رنج می‌بردند، قطعا بعد از مرگ نیز کسانی که در اطراف من هستند رنج خواهند برد، پس مرا در گوشه ی خانه‌ام دفن کنید. وقتی از دنیا رفت در خواب دیدند دارای وضع بسیار شایسته ای است، پرسیدند: با تو چه معامله شد؟ گفت: به من گفته شد: بنده ی من! تو را تنها گذاشتند و به تو اعتنا نکردند؛ ولی من از تو رو برنمیگردانم و تنهایت نمی گذارم. 📙پند تاریخ2. پند تاریخ111/2 -112؛ به نقل از: دار السلام 195/2. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•