eitaa logo
آیه گرافـی 🇵🇸
9.7هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
20.5هزار ویدیو
280 فایل
﷽ آشتی با قرآن به سبک »آیه گرافی« تفسیر مختصر برخی آیات شاخص قرآن و احادیث ناب 🍃قرآن را جهانی معرفی کنیم! تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab 💞حضور شما مایه دلگرمی ماست😊
مشاهده در ایتا
دانلود
🔥 امام حسن علیه السلام همراه پدر ارجمندش علی علیه السلام برای طواف به مسجدالحرام رفتند ، نیمه های شب بود ، ناگاه شنیدند شخصی در کنار کعبه به سوز و گداز خاصی مناجات می کند ، امام علی علیه السلام به امام حسن علیه السلام فرمود : پیش او برو و به او بگو نزد من بیاید . امام حسن علیه السلام پیش آن شخص رفت ، دید جوانی است بسیار مضطرب و هراسان ، که سرگرم دعا و راز و نیاز با خدای بزرگ است به او گفت : امیرمؤ منان ، پسر عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می گوید نزد من بیا . آن جوان با شور و اشتیاق وافر برخاست و به حضور علی علیه السلام آمد ، حضرت به او فرمود : حاجت تو چیست که این گونه خدا را می خوانی ؟ عرض کرد : من جوانی بودم بسیار عیاش و گنهکار ، پدرم مرا از گناه و آلودگی نهی می کرد ولی من به حرف او گوش نمی دادم ، بلکه بیشتر گناه می کردم تا اینکه روزی پدرم مرا در حال گناه دید ، باز مرا نهی کرد ، ناراحت شدم ، چوبی برداشتم او را طوری زدم که به زمین افتاد ، در نتیجه مرا نفرین کرد ، نصف بدنم فلج شده (و با دست لباس را عقب زد و قسمت فلج شده بدنش را به امام علیه السلام نشان داد) از آن به بعد خیلی پشیمان شدم ، نزد پدرم رفتم با خواهش و گریه و زاری ، از او معذرت خواستم ، و از او خواستم که برای نجاتم دعا کند ، او حاضر شد که با هم برویم در همان مکانی که مرا نفرین کرد ، در حقم دعا کند تا خوب شوم ، با هم به طرف مکه رهسپار بودیم ، پدرم سوار شتری بود ، که در بیابان مرغی از پشت سر ، شتر را رم داد و پدرم از روی شتر بر روی زمین افتاد ، تا به بالینش رسیدیم از دنیا رفته بود ، همانجا دفنش کردم و اینک خود تنها به اینجا برای دعا آمده ام . حضرت فرمود : از اینکه پدرت با توبه طرف کعبه آمد تا دعا کند تو شفا یابی معلوم می شود ، از تو راضی شده است ، اینک من در حق تو دعا می کنم . آنگاه امام علیه السلام دست به دعا بلند کرد و سپس دستهای مبارکش را به بدان آن جوان کشید ، جوان در دم شفا یافت . و بعد علی علیه السلام به فرزندان توصیه کرد به پدر و مادر خود نیکی کنند . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
7.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماجرای دیدار تاریخی حاج قاسم با شهید حججی! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌺قبض روح آدم (ع) حضرت آدم (ع)950سال عمر کرد و تا زنده بود چهل هزار اولاد از فرزند و نوه و نبیره پیدا کرد و نسل او همگی از حضرت شیث بوده اند. آدم (ع) در هنگام مرگ همه اولاد خود را جمع کرد، و وصیت نمود: ای فرزندانم! بهترین اولاد من هبة الله شیث است که من مأمورم او را وصی خود گردانم، لذا آن چه از اسماء به من تعلیم شده به او می آموزم تا به شریعت من حکم کند. آدم (ع) به شیث وصیت کرد که چون از دنیا رفتم، مرا غسل بده و کفن کن و نماز بگذار و مرا در قبر قرار بده، و خود نیز نسبت به فرزندانت چنین وصیت نما، تا هر که فاضلتر باشد بر تو نماز گزارد، و همچنان وصیت کن تا پیامبر آخرالزمان این امر ادامه یابد، و در تاریخ آمده است که چون آدم (ع) به حال احتضار افتاد، فرشته مرگ فرود آمد و پیغام گذارد و شربت صدر را که خداوند فرستاده بود به او داد، آدم چون او را دید زار بگریست فرشته مرگ پرسید اى آدم ، آن روز که از بهشت واماندى و به دنیا آمدى چنین گریه زارى نکردى که امروز بر سر فوت دنیا مى کنى ؟ آدم گفت : نه به فوت دنیا گریه نمى کنم که دنیا همه بلا و رنج است . لیکن بر فوت خدمت و عبادت پروردگارم مى گریم . : خدایا! شهادت می دهم به وحدانیت تو و گواهی می دهم که من بنده تو و خلیفه تو در روی زمین هستم که ملائکه را به سجده من امر کردی و به من جمیع اسماء را تعلیم دادی و مرا در بهشت خود جای دادی، و آن گاه برای اقامت روی زمین فرستادی. در این هنگام جبرئیل کفن آدم را با حنوط از بهشت آورد، و با هفتاد هزار فرشته حاضر شدند تا بر جنازه آدم نماز گزارند. 🍀از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است که : آدم به درگاه خدا شکایت کرد و گفت : پروردگارا! شیطان را بر من مسلط کردی چون خونی که در بدنم جریان دارد! خداوند فرمود: ای آدم! در عوض آن مقرر می دارم که هر یک از فرزندانت که قصد گناه کند (تا آن را انجام نداده) بر او نوشته نشود و چون انجام داد آن را بنویسند و اگر کسی قصد کار نیکی کرد، اگر انجام نداد یک حسنه و اگر انجام داد ده حسنه برای او ثبت کنند. حضرت آدم عرض کرد: «پروردگارا! بیفزا». خطاب شد: هر یک از آنان که گناهی انجام داد و استغفار کرد او را می آمرزم. حضرت آدم عرض کرد: پروردگارا! باز هم بیفزا. خطاب شد: توبه را برایشان مقرر داشتم تا وقتی که نفس به گلویشان برسد. یعنی تا آن وقت توبه شان را می پذیرم، آدم خشنود شد و گفت: مرا بس ‍است 📚مجلسی. بحارالانوار، ج13: 365. 2- فیض کاشانی. محجة البیضاء، ج8: 279. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
6.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با خواست خدا مقابله نکن ...! 🎙 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🏴👑اگر عباس من را از این گرفتاری نجات بده شیعه می‌شوم 🏴 ایام محرم بود و به تاسوعا و عاشورا چند روز بیشتر نمانده بود . راننده کامیون مسیحی از تعطیلات پیش‌رو استفاده کرد و به همراه همسر و دختر 6 ساله‌اش به قصد تفریح و کار به سمت بندر عباس حرکت کرد. بعد از بارگیری در اسکله بندر عباس در روز تاسوعا با 25 تن بار به سمت تهران حرکت کرد. در کمربندی بندر عباس به دسته‌های سینه‌زنی برخورد کردند که با پرچم‌های " یا ابوالفضل " سینه میَ‌زنند و عزاداری می‌کنند. دختر مرد مسیحی که برای بار نخست با چنین صحنه‌هایی مواجه شده بود سوال‌های بی‌شماری در ذهنش نقش بست. پدر اینا چرا با زنجیر به خودشون می‌زنند. پدر پاسخ داد: دخترم این مردم مسلمان و شیعه هستند. این مردم می‌دانند مردی به نام حسین(ع) و او نیز برادری دارد به نام عباس(ع) ، این عباس مثل فردا در رکاب برادرش امام حسین به شهادت می‌رسد. دختر که در دنیای کودکانه‌اش غرق بود گفت: اگر فردا کشته می‌شود چرا الان برایش سینه می‌زنند؟ پدر گفت: دخترم این آقا " عباس" در نزد خدای یکتا آبروی بسیاری دارد . خیلی از کسانی که دچار گرفتاری می‌شوند به سراغ او می‌روند. حتی مسیحیان هم درخواست‌های خود را پیش او می‌برند. شیعه‌ها می‌گویند که عباس پناه بی‌پناهاست، گره‌های بزرگ را باز کرده. کمی بعد دختر بچه مسیحی در کامیون خوابید. مدت کمی گذشت ناگهان مرد مسیحی در گردنه های سخت با 25 تن بار متوجه شد که ترمز ماشین کار نمی کند!!! رنگ از صورت او و همسرش پرید. نمی دانست باید چه کند. همسرش، دخترش.. زن مسیحی گریه می‌کرد، گاهی به مردش و گاهی به دخترش که معصومانه در رویای شیرین غرق بود نگاه می‌کرد. ترمز ماشین خراب شده بود و کار نمی‌کرد این واقعیتی بود که نمی‌توانستند بپذیرند. دخترک شش ساله از خواب پرید، وقتی دید اشک از چشمان پدر و مادرش جاریست بغض خود را قورت داد. از پدرش پرسید: ماشین ترمز نداره؟؟!! پدر با هزار آرزویی که برای دخترش داشت گفت: نه... دخترک گفت: بابا او آقای بزرگی که گفتی اسمش عباس هست به فریاد ما هم می‌رسد یا نه؟ پدرگفت: اون عباسی که گفتم برای شیعه‌هاست. دخترک که قانع نمی‌شد، گفت: مگه خودت نگفتی هر کسی بره در خونش دست خالی بر نمی گرده... ناگهان پدر و مادر به فکر فرو رفته اند و در دلشان روزنه امید پیدا شد. زن مسیحی گفت: بیا حالا یه مرتبه صداش بزنیم. مرد گفت: اگر عباس من را از این گرفتاری نجات بده شیعه می‌شوم... پس از این ناگهان کامیون به شکل معجزه‌آسایی ترمز به کار افتاد. مرد مسیحی ماشین را به کنار جاده هدایت کرد وقتی از ماشین پیاده شدند پشت سرشان همه ماشین ها ایستاده بودند وقتی از آن ها می‌پرسیدند که چه اتفاقی افتاده، دخترک شش ساله گفت: به خدا ما آزاد شده عباسیم، مردم به خدا عباس ما را نجات داد. به اولین شهری که رسیدند به منزل یکی از علما رفتند تا شیعه شوند. مرد عالم از آن ها پرسید: در این ایام اتفاقی افتاده که می خواهید شیعه شوید؟ دختر 6ساله گفت: شما نبودید که ببینید ، ابوالفضل (ع)ما را نجات داد. ‌ ‌ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🏴حزن و اشک بی پایان امام سجاد علیه السلام ✍هیچ غذایی نزد امام سجاد علیه السلام نمی‌آوردند مگر آنکه می‌گریست. یکی از خادمان به ایشان گفت می‌ترسم از فرط گریه جان شما بخطر بیافتد! فرمود: حزن و داغ مرا جز خدا کسی نمی‌فهمد. هروقت یاد فرزندان فاطمه(سلام الله علیها) میافتم، بغض و گریه گلویم را می‌گیرد‌. روزی یکی از خادمانِ حضرت گفت: آیا برای گریه شما پایانی است؟ بیش از حد گریه می‌کنید! حضرت فرمود: وای بر تو. یعقوب نبی یکی از فرزندان خود (یوسف نبی) را از دست داد در حالی‌که فرزندش در قید حیات بود، اما یعقوب نبی آنقدر گریست تا نابینا شد. من چگونه آرام بگیرم در حالی پیش چشم من پدرم و برادرانم و عمویم و هفده نفر از بنی‌هاشم را کُشتند. 📚 مناقب ابن شهر آشوب، ۳/۳۰۳ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ✨✨✨✨✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- ابراهیم جـٰانِ ما💚. . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
گام برداشتن در جاده ی عشق هزینه میخواهد ... هزینه هایی که انسان را عاشق و بعد شهید می کند •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
6.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این چهار عبارت رو آویزه ی گوشت کن ! هیچکس جز خدا بهت روزی نمی رسونه ! هیچکس جز خدا بهت کمک نمیکنه ! هیچکس جز خدا رفیق تنهاییت نیست ! هیچ وقت خدا رو با هیچ چیز عوض نکن ! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در وسط تعزیه دخترکی به میدان دویده وگریه کنان از شمر میخواهد که از کشتن حسین ع صرفنظر کند . بازیگر شمر در وسط بازی مردد می ماند که چه کند به ادامه نقش بپردازد و یا امر دخترک را برای نشکستن دلش در مقابل این همه که برای دیدن داستان تکرار شونده همیشگی امده اند تا بنوعی خود را در عزای حسین و خاندانش شریک کنند ، بازی را رها کند . اول ادامه تعزیه را بر طبق وظیفه انتخاب میکند و دست به گوشواره دخترک شده و انها را میخواهد و دخترک قبول میکند ولی بعد خود نیز درحالت گریه دومی را انتخاب و با دادن اب به دختر ادامه کار را رها میکند . و تاریخ در اجرای تعزیه ان محل به وسیله دخترکی ، خالصاته حداقل یک بار هم که شده عوض میشود .. 👌یاد این بیت از مولوی افتادم؛ تو مگو همه بجنگند، وزصلح من چه اید تو یکی نه ای هزاری تو، چراغ خود بیفروز •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از 💚 تبلیغات آیه گرافی🍁
متنهایی که با طلا باید نوشت ❤️❤️ جملات هشت ریشتری 😍😍😍 http://eitaa.com/joinchat/4031315983Cc84dcb290a ♥️به شدت پیشنهاد میشه👆👆
با رنجِ اسارت و غمِ تنهایی بانویِ دلیرِ روزِ عاشورایی با این همه غُصِّه و مصیبت امّا چیزی تو ندیده ای به جز زیبایی 🥀 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ✨✨✨✨✨✨✨