eitaa logo
آیه گرافـی 🇵🇸
10هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
22.7هزار ویدیو
299 فایل
﷽ آشتی با قرآن به سبک »آیه گرافی« تفسیر مختصر برخی آیات شاخص قرآن و احادیث ناب 🍃قرآن را جهانی معرفی کنیم! تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab 💞حضور شما مایه دلگرمی ماست😊
مشاهده در ایتا
دانلود
😍تا حالا شنیدید میگن خداوند به بعضی از بنده هاش نظر خاصی داره🙈⁉️ 📛 یادمه یه وقتایی همه جوره گناه می کردم که بماند....😞🤭 🔥شیطان به راحتی بهم غلبه کرده بود😭 🌒یه شب تصمیم به توبه گرفتم قصدکردم دیگه گناه رو بزارم کنارولی نگران بودم که نتونم تحمل کنم ودوباره به گناه آلوده بشم...😰 ناخودآگاه تو یه کانالی چشمم به این لینک افتاد اولش توجه نکردم ولی یه نیروی عجیبی منو به سمت این کانال سوق داد وارد کانال شدم.به طور معجزه آسایی زندگیم از این رو به اون روشد 😍😍👏❤️ بفرمایید اینم لینک خدمت شما👇🏽👇🏽 🔕♥️http://eitaa.com/joinchat/1565523968Cb03b2bdb24 موقت گذاشتیم بزودی پاک میشه❌👆
هدایت شده از 💚 تبلیغات آیه گرافی🍁
سه صلوات بفرست نیت کن ورو یکی ازسوره ها بزن ببین خدا😍 چه تقدیر قشنگی برات رقم زده 🍂 🍂یـــــس🔴 🍂کـــــوثر⭕️ 🍂بقره🔵
♥️🍃 💠 حاج محمد اسماعیل دولابی (ره): خوشحال کردن شخص محزون، چه با بذل مال و چه با حرف و سخن و چه با نشستن پهلوی او کفاره گناه است... 📚 مصباح الهدی ص 268 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💥حکايتي شگرف از مقدس اردبيلي💥 ☘مير فيض الله تفرشي ، که از شاگردان مرحوم مقدس اردبيلي بود، براي انجام کاري شبانه از خانه بيرون مي رود. هنوز به در خانه مقدس اردبيلي نرسيده بود که مقدس از خانه بيرون آمد و متوجه روضه ي مقدسه علويه (ع)شد. حس کنجکاوي مير فضل الله او را به دنبال مقدس کشاند. نيمه شب بود و آسمان روشن از مهتاب، لطف ديگري داشت. کوچه هاي نجف خلوت و خالي بودند، سکوت سنگيني بر گرده شهر سايه انداخته بود. گاه سکوت نشسته را صداي گريه ي کودکي يا ناله ي مرغي مي شکست. 🌸مقدس آهسته قدم بر مي داشت. سايه قامت رشيدش به روي ديوارهاي گلي مي افتاد و همراه او حرکت مي کرد. مير فيض الله دنبال مقدس راه افتاده بود و در تعقيب او سر از پا نمي شناخت. در پشت نخل ها و ديوارها پنهان مي شد تا اگر مقدس نگاهي به عقب انداخت او را نبيند. هميشه آرزو کرده بود که شبي شاهد خلوت او با خدايش باشد و آن شب که به پندار خود، چنين فرصتي دست داده بود چقدر خوشحال بود. دلش در انتظار مشاهده ي وصال عارفانه استادش لحظه اي از تپش نمي ايستاد. 🌸مقدس تا به صحن حرم رسيد، درها گشوده شد. درکنار ضريح ايستاد و سلام کرد، صداي جواب زمزمه وار به گوش مير فيض الله رسيد و او گوش تيز کرد که ديگر چه خواهد گذشت و مقدس چه خواهد گفت و چه جوابي خواهد شنيد. اما مقدس تنها دست به ضريح مقدس برد و صورت بدانجا گذاشت و آرام چيزهايي زمزمه کرد و لحظاتي بيرون آمد وبه سوي مسجد کوفه رهسپار شد. ☘مير فيض الله باز از پي او راه افتاد و او را مشاهده کرد که داخل مسجد شد و به طرف محراب رفت . مير فيض الله از لاي در مسجد، چشم به طرف محراب دوخت. توي محراب کسي رو به قبله نشسته بود. مقدس نزديک شد و در کنار آن شخص زانوي ادب زد و خاضعانه شروع به سخن گفتن با او کرد. مير فيض الله از ديدن اين صحنه به تعجب و حيرت افتاد و با خود مي گفت: ⁉️اين کيست خدايا؟مگر داناتر از مولاي ما مقدس نيز کسي در اين شهر وجود دارد که مولاي ما خاضعانه در مقابل او زانو مي زند و از او سوال مي کند؟ 💔قلبش تپيد و بدنش لرزيد . هنوز از تماشاي صحنه نگاه بر نگرفته بود که مقدس بلند شد و بيرون آمد . مير فيض الله به کناري رفت و پنهان شد و مخفيانه باز به تعقيب مقدس پرداخت . مقدس خوشحال و قبراق راه مي رفت . نزديک حرم مطهر رسيده بودند که مير فيض الله تنحنحي (سرفه اي )کرد و مقدس فورا سر به عقب گرداند: 🌱مير فيض اللهً ! اينجا چه کار مي کني؟ عرق شرم بر پيشاني مير فيض الله نشست و از خجالت سر به زير انداخت و خاموش شد. مقدس خودش را به او رساند و ملاطفت کرد ودوباره سوال فرمود: - تو با من بودي اولاد پيغمبر؟! - بلي !براي پرسيدن سوالي به طرف خانه شما راه افتاده بودم . وقتي به نزديکي هاي در رسيدم شما از خانه بيرون آمده بوديد نخواستم مزاحم بشوم . اما حس کنجکاوي مجبورم کرد که دنبال تو بيايم و ببينم کجا مي روي ؟ ☘ملايمت و ملاطفت آخوند شرم و خجلت را از وجود فيض الله برگرفت و ميرفيض الله جرات کرد او را سوگند دهد که وي را خبر دهد از آنچه مشاهده کرده بود . مقدس قبول کرد و فرمود: 🌱مسئله اي از مسائل دين بر من مشکل شده بود، آمدم به خدمت حضرت اميرالمومنين(ع) و از آن حضرت پرسيدم. آن حضرت فرمود :« امروز امام زمان تو حضرت صاحب الامر (عج)در اين شهر است ، برو به مسجد کوفه از آن حضرت سوال کن.» پس رفتم به نزد محراب مسجد و آن مساله را از آن حضرت سوال نمودم و جواب شنيدم. 🌹السلام علیک یا علی بن ابی طالب(ع) 🌹السلام علیک یاحجت ابن الحسن العسکری(عج) •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
11.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌خاطره گویی حاج محمودآقانکوگویان فرزند استاد شیخ رجبعلی خیاط (ره)(از بزرگان و صاحب چشم برزخی) •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💠از لحظات آخر مرگ جدا بترسید💠 🔳 هنگام احتضار و جان کندن عالمی،‌ برایش دعاى عديله مى‌خواندند و او تکرار می‌کرد؛ ⭕️وقتی رسيدند به جمله "واشهدان الائمة الابرار" محتضر گفت: اين اول حرف است ❗️يعنى قبول ندارم!! تا سه مرتبه او را تلقين مى‌كردند و او مى‌گفت اين اول حرف است. 🔘پس از لحظه‌اى عرق تمام بدنش را گرفت و چشمهايش را باز كرد و با دست اشاره به صندوقى كه درگوشه حجره نمود و امر كرد سر آنرا باز كردند. و از ميان آن يك ورقه بيرون آوردند پس به او دادند و آن‌را پاره‌اش كرد. ⏺چون سبب آن را از او پرسيدند گفت: من به كسى پنج تومان قرض داده بودم و از او سند گرفته بودم، ⛔️هروقت به من مى‌گفتيد بگو: واشهدان الائمة الابرار... مى‌ديدم فردی با ريش سفيدى سر صندوق ايستاده و این سند را به دست گرفته و مى‌گويد اگر اين كلمه شهادت را گفتى اين سند را پاره مى‌كنم، ◾️من برای گرفتن طلبم به آن سند نیاز داشتم و در آن لحظه راضى نمى‌شدم كه اين شهادت را بگويم ✅و چون خدا به لطف خودش مرا شفا داد و از حالت احتضار خارج شدم، آن سند را خودم پاره كردم که ديگر مانعى از گفتن كلمه شهادت نداشته باشم. 📕داستانهای شگفت شهید دستغیب به نقل از منتخب التواريخ ، باب 14 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸روزی سلیمان انگشتری خود را به کنیزکی سپرد و به گرمابه رفت؛ دیوی از این واقعه باخبر شد، درحال خود را به صورت سلیمان درآورد و انگشتری را از کنیزک طلب کرد، کنیز انگشتری به وی داد و او خود را به تخت سلیمان رساند و بر جای او نشست و دعوی سلیمانی کرد و خلق از او پذیرفتند (از آنکه از سلیمانی جز صورتی و خاتمی نمی دیدند) و چون سلیمان از گرمابه بیرون آمد و از ماجرا خبر یافت گفت سلیمان حقیقی منم و آنکه برجای من نشسته دیوی بیش نیست امّا خلق او را انکار کردند و سلیمان که به ملک اعتنایی نداشت و در عین سلطنت خود را «مسکین و فقیر» می دانست، به صحرا و کنار دریا رفت و ماهیگیری پیشه کرد... امّا دیو چون به تلبیس و حیل بر تخت نشست و مردم انگشتری با وی دیدند و ملک بر او مقرر شد، روزی از بیم آنکه مبادا انگشتری بار دیگر به دست سلیمان افتد آن را در دریا افکند تا بکلّی از میان برود و خود به اعتبار پیشین بر مردم حکومت کند... ...بتدریج ماهیّت ظلمانی دیو برخلق آشکار شد و جمله دل از او بگردانیدند و در کمین فرصت بودند تا او را از تخت به زیر آورند و سلیمان حقیقی را برجای او نشانند... ...در این احوال سلیمان همچنان بر لب بحر ماهی می گرفت، روزی ماهیی را بشکافت و از قضا خاتم گم شده را در شکم ماهی یافت و بر دست کرد... ...سلیمان به شهر نیامد امّا مردم از این ماجرا خبر شدند و دانستند که سلیمان حقیقی با خاتم سلیمانی بیرون شهر است؛ پس در سیزده نوروز بر دیو بشوریدند و همه از شهر بیرون آمدند تا سلیمان را به تخت بازگردانند و این روز بخلاف تصوّر عام روزی فرخنده و مبارک است و به حقیقت روز سلیمان بهار است و نحوست آن کسی راست که با دیو بسازد و در طلب سلیمان از شهر بیرون نیاید: وقت آنست که مردم ره صحرا گیرند خاصه اکنون که بهار آمد و فروردین است و شاید رسم خوردن ماهی در شب نوروز تجدید خاطره ای از یافتن نگین سلیمان و رمزی از تلاش انسان برای وصول به اسم اعظم عشق باشد که با نوروز و رستاخیز بهار همراه است...🌿🌺 📚برگرفته از کتاب «مقالات» 👤"به قلم دکتر الهی قمشه ای" •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
👌🌱 ان الله یحب المتوکلین خدا توکل کنندگان را دوست دارد. تا خدا میگه؛ ان الله یُحب... قند توی دل دوستاش آب میشه... آخه اینا کسانی‌اند که؛ همش دنبال یه راهی میگردن، تا خدا بیشتر دوسشون داشته باشه... 💖 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
‌ 💥وقتی غفلت، درد بی‌درمانِ دنیایمان است؛ مکان یا زمان چه فرقی می‌کند؛ زندان، چاه می‌شود برای یوسف زنجیر می‌شود به دستان باب‌الحوائجی که قرار است تا ابد، گره‌‌های کور عالم را وا کند! و در عصر بی‌خبری، مانعی می‌شود به طول قرنها فاصله، سر راه امامی حی و حاضر... تاریخ هم در عجب است؛ از تکرار مدام این غربت‌ها و عبرت‌های جامانده... ❤️💚 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ بیا اینجا و با بیوت همه رو نگران کن♡💭 متن های آمیخته به رویای عشق♥️ قفلی میزنی رو بیوهای تک خطیش🔒✨ ● eitaa.com/joinchat/4151705613C38e37b861f با تکستاش عشقتو برگردون👆💔
هدایت شده از 💚 تبلیغات آیه گرافی🍁
🚨توجه توجه 💥 قطره ضدشپش وتخم شپش صددرصد تضمینی وبدون عارضه 😳😳😳😍😍😍 خانواده های محترم همانطورکه میدانیدهیچ راهی (داروهای داروخانه،سرکه،سس، اسفند،نفت،تایدو....)برای ازبین بردن شپش وتخم شپش فایده نداره😭😭 🌟ولی بااستفاده از قطره ی ما، معجزه اتفاق میافته، چون شپش ها ازبین میرن و رشک ها خشک وپوچ میشن..😳😍😍 🔥عجیب تر از اون ،اینکه دیگه نیاز به شستن پتو و ملحفه و..... نیست😍😍 درصورت عدم رضایت کل هزینه برگشت داده میشود😍😍 🔴فروش عمده وخرده ارسال به تمام نقاط کشور 📱سفارش ایتا و واتساپ ۰۹۰۲۱۲۵۰۱۴۹ خانم محمدی 🔶فقط وفقط پاسخگوی خانمها هستم 🏃‍♀زود پاک میشه ،پس همین الان پیام بده یا شماره مو سیوکن👌