eitaa logo
این بقية الله
158 دنبال‌کننده
140 عکس
86 ویدیو
11 فایل
لینک کانال جهت معرفی به دوستان 👇 https://eitaa.com/joinchat/1351090401C23e00aef92
مشاهده در ایتا
دانلود
در زندان شام ▪️عن الحارث بن كعب، عن فاطمة بنت علي: ثم إن يزيد أمر بنساء الحسين عليه السلام فحبس مع علي بن الحسين عليه السلام في محبس لايكنهم من حر و لا قر حتي تقشرت وجوههم. و لم يرفع بيت المقدس حجر عن وجه الارض إلا وجد تحته دم عبيط. و أبصر الناس الشمس علي الحيطان حمراء كأنها الملاحف المعصفرة، إلي أن خرج علي بن الحسين بالنسوة و رد رأس الحسين عليه السلام إلي كربلاء. حارث بن كعب از فاطمه، دختر علي عليه السلام، نقل مي‌كند كه: يزيد دستور داد، خانواده ي حسين عليه السلام را با امام سجاد عليه السلام زنداني كردند، زندان چنان بود كه آنان را از گرما و سرما، نگاه نمي داشت تا آن جا كه صورت‌هاي آنان پوست انداخت. در بيت المقدس، هر سنگي كه از روي زمين برمي داشتند، خون تازه در زير آن ديده مي‌شد. و مردم آفتاب را روي ديوارها چنان سرخ رنگ مي‌ديدند، كه گويي بر آن‌ها چادرهاي رنگين كشيده شده بود. اين وضع ادامه داشت، تا زماني كه امام سجاد عليه السلام با زنان از شام خارج شدند و سر امام حسين عليه السلام را به كربلا باز گردانيدند. 📚مقتل الحسین علیه السلام، ص ۱۵۹ 📚 شيخ صدوق، الأمالي، ص ۲۳۱ 👇 https://eitaa.com/joinchat/1351090401C23e00aef92
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◼️ جای غُل و زنجیرهایی که بعد از سال های سال، بر روی بدن مبارک امام سجاد علیه‌السلام باقی مانده بود.... در نقل ها آمده است : هنگامی که امام سجاد علیه‌السلام به شهادت رسیدند، مردم مدینه فهمیدند که آن حضرت به صد خانواده، غذا می‌رسانده است. جمعی از فقرای مردم مدینه نمی‌دانستند که معاش آنها از کجا تأمین می‌شود، وقتی که امام سجاد علیه‌السلام به شهادت رسیدند، دریافتند که او بود شبانه به طور ناشناس غذای آنها را به دوش خود حمل کرده و به آنها می‌رسانید؛ 🩸در روایتی إمام باقر علیه‌السلام فرمودند: لَمَّا وُضِعَ علیه‌السلام عَلَی الْمُغْتَسَلِ نَظَرُوا إِلَی ظَهْرِهِ وَ عَلَیْهِ مِثْلُ رُکَبِ الْإِبِلِ ▪️وقتی پیکر پدرم امام سجاد علیه‌السلام را برای غسل بر روی تخته گذاشتند، بر پشت مبارکش اثری چون کوهان شتر بود. و این به خاطر آن انبانهایی که به در خانه فقراء و مستمندان می‌برد. 📚الخصال ج۲ ص۱۰۰ 📚کشف الغمه ج۲ ص۲۶۶ 🩸در بعضی از نقل‌ها آمده است: امام باقر علیه‌السلام پس از غسل امام سجاد علیه‌السلام ، گریه سختی کردند. جابر جلو آمد و عرضه داشت: ای آقای من! برای از دست‌دادن پدرتان گریه می‌کنید؟ امام باقر علیه‌السلام فرمود: لٰا یٰا جابِر! و اِنْ عَزَّ عَلَیَّ فِراقُهُ، وَلٰکنْ یا جابِر. هٰذِهِ آثارُ السَّلاسِلَ و الأغلالُ فی یدَیهِ و رِجلَیه لَم یَذهَب أثرُها؛ و هٰذِهِ آثارُ الجامِعةِ فی عُنُقِ والدی ▪️نه ای جابر! هرچند فراق پدرم برای من سنگین است اما گریه‌ام برای آثار این غل‌ و زنجیرها و سلسله‌هایی است در جای آن‌ها هنوز بر دست و پای پدرم باقی مانده است؛ این، جای همان جامعه‌ای (غل و زنجیر سنگینی که گردن و دست و پا را به هم می‌بندد) است که بر گردن پدرم هنوز باقی مانده است. 📚 سوگنامه آل محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله ، اشتهاردی، ص٧۶ 📚الطریق،کاشی،ج۳ ص۳۹۳ ✍ این مصیبت، دل را به جایی دیگر نیز می‌کشاند ... چند روز از دفن فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها گذشته بود که مولا علی علیه‌السلام حال و روز خوبی نداشت و از خانه بیرون نمی‌آمد؛ تا اینکه عمّار به خدمت مولا رسید و احوال حضرت را پرسید؛ در این‌جا بود که بغض امیرالمومنین علیه‌السلام شکست و به عمّار فرمودند: يا عمّار ! لَمّا وَضعتُ فاطمةَ عليهاالسّلام علَى المُغتَسَل،نَظَرتُ إلٰى ضِلعٍ مِن أضلاعِها مَكسورة ▪️ای عمار! وقتی که فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها را روی تخت گذاشتم تا غسل دهم، دیدم دنده‌ای از دنده‌های پهلویش شکسته است و قَد دَخلَ المِسمارُ في ثَديِها فأعابَه، و مَتنُها قد اِسوَدَّ مِن الضَّرْب، ▪️میخ در، سینه‌اش را شدیداً مجروح کرده بود و بدنش از ضرب تازیانه‌ها سیاه شده بود. 📚الزهراء عليهاالسّلام في السنة و التاريخ و الأدب:ص٥٥٢، به نقل از الصوارم الحاسمه 📚المنتخب،طریحی،ص۳۶۴( با اندکی تفاوت) 👇 https://eitaa.com/joinchat/1351090401C23e00aef92
🔴 زیارت آن حضرت از قبر ابی عبداللَّه الحسین و سایر معصومین علیهم السلام ▪️در بحار ضمن بیان واقعه جزیره خضراء آمده که: سیّد شمس الدین در پاسخ راوی که پرسید: آیا امام عجل اللَّه فرجه حج انجام می‌دهد؟ فرمود: دنیا برای مؤمن یک گام است، آن وقت نسبت به کسی که دنیا جز به وجود او و پدرانش برپا نیست چطور؟ آری؛ او هر ساله حج بجا می‌آورد و پدرانش را در مدینه و عراق و طوس زیارت می‌کند. ▪️ روایتی که معاویة بن وهب از امام صادق علیه السلام نقل کرده نیز بر این معنی دلالت دارد، اینکه: آن حضرت برای زائرین امام حسین سلام الله علیه با دعایی طولانی دعا کرد، و برای آنان ثواب جزیل از درگاه خداوند درخواست نمود، و ایشان را به نیکی ستود، آنگاه فرمود: ای معاویه کسانی که در آسمان برای زائرین آن جناب دعا می‌کنند، بیشترند از کسانی که در زمین برای ایشان دعا دارند . 📚 مکیال المکارم، ج۱ ، ص ۱۴۶ 👇 https://eitaa.com/joinchat/1351090401C23e00aef92
🔴 جوشش خون امام حسین علیه السلام تا ظهور 🔻 امام حسین علیه السلام فرمودند: ▪️ به خدا سوگند ، تا ظهور فرزندم مهدی( عجل الله تعالی فرجه الشریف) خون من از جوش و خروش نمی افتد. 📚 مناقب ابن شهر آشوب ج۴ص۸۵ 👇 https://eitaa.com/joinchat/1351090401C23e00aef92
🔴 سیره و روش آن حضرت عجّل اللَّه فرجه ▪️در بحار از حضرت ابوجعفر باقر علیه السلام در وصف امام قائم علیه السلام آمده که: هرگاه قیام کند، شیوه پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم را پیش خواهد گرفت . ▪️در بحار از شیخ نعمانی به سند خود از عبداللَّه بن عطا روایت کرده که گفت: از حضرت امام باقر علیه السلام پرسیدم: هرگاه قائم سلام الله علیه بپاخیزد با چه شیوه ای در میان مردم عمل خواهد کرد؟ فرمود: اساس پیش از خود را ویران می‌سازد همانطور که رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم انجام داد و اسلام را از نو شروع می‌کند. 📚 مکیال المکارم، ج۱ ، ص ۱۴۷ 👇 https://eitaa.com/joinchat/1351090401C23e00aef92
🔴 سیره و روش آن حضرت عجّل اللَّه فرجه ▪️در کتاب بصائر الدرجات به سند خود از عبدالملک بن اَعین آمده که گفت: حضرت امام باقر علیه السلام بعضی از کتابهای علی علیه السلام را به من نشان داد، سپس فرمود: برای چه این کتابها نوشته شده؟ عرض کردم: چقدر مطلب روشن و واضح است. فرمود: بگو. عرض کردم: چون می‌دانست که قائم شما روزی قیام خواهد کرد، پس دوست داشت که به اینها عمل کند. فرمود: راست گفتی . 📚 مکیال المکارم، ج۱ ، ص ۱۴۷ 👇 https://eitaa.com/joinchat/1351090401C23e00aef92
🔴 حكايت حرز يمانى 🔻در «دار السّلام» نقل فرموده است: دستخطّ علاّمۀ مجلسى اوّل رحمه اللّه را در پشت دعايى كه معروف به حرز يمانى است چنين يافتم: به نام خداوند بخشندۀ مهربان، ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است، و درود بر شرافتمندترين پيامبران مرسل محمّد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و عترت پاك او باد. و بعد؛ سيّد نجيب و اديب بزرگوار، برگزيده بزرگواران و نقيبان ارجمند، جناب امير محمّد هاشم-كه خداوند تأييد و توفيقش را به واسطۀ مقام ارجمند محمّد و آل پاكش عليهم السّلام ادامه دهد-از من خواست تا اجازه حرز يمانى را كه به امير مؤمنان عليه السّلام و امام پرهيزگاران و بهترين مخلوقات پس از آقا و سرور پيامبران (كه درودها و سلام هاى الهى تا آن گاه كه بهشت، جايگاه شايستگان خواهد ماند، بر آن دو بزرگوار نثار باد) نسبت داده مى شود، به او بدهم. به اين خاطر، اجازۀ روايت اين دعا را به او مى دهم؛ با سندم كه از سيّد عابد و زهدپيشۀ ارجمند امير اسحاق استرآبادى (كه نزديك قبر آقاى تمام جوانان اهل بهشت در كربلا دفن شده است) و او از امام و مولاى ما و مولاى جنّ و انس، جانشين خداى تعالى، حضرت صاحب العصر و الزمان-كه بر او و پدران پاكش درود الهى نثار باد-نقل مى كند. آن سيّد بزرگوار فرمود: در راه مكّه بودم كه گم شدم و از قافله عقب ماندم و كارم به جايى رسيد كه از زندگى‌ام نااميد شدم و همانند كسى كه در حال مرگ است شدم و شروع به گفتن شهادتين كردم. ناگهان مشاهده كردم مولاى ما و مولاى جهان يعنى جانشين خداوند بر تمام مردم روى زمين، بالاى سرم است. آن حضرت فرمودند: اى اسحاق؛ برخيز. برخاستم و ايستادم، درحالى كه تشنه بودم، مرا سيراب فرمود و در پشت سرش بر مركب سوار كرد، پس شروع به خواندن اين حرز نمودم و آن حضرت كه درود خداوند بر ايشان باد اشتباهات آن را اصلاح مى نمود تا دعا به پايان رسيد؛ در اين هنگام مشاهده كردم كه در «ابطح» هستم؛ از مركب پياده شدم و آن بزرگوار غايب شدند، و كاروان من نيز پس از گذشت نه روز بدان جا رسيد. در بين اهل مكّه مشهور شد كه من با طىّ الأرض به مكّه آمده ام؛ لذا، پس از انجام مناسك حجّ پنهان شدم. مرحوم مجلسى اوّل مى فرمايد: ايشان (امير اسحاق استرآبادى) چهل بار با پاى پياده به حجّ رفته بود. وقتى در اصفهان به خدمتش رسيدم، از كربلا آمده بود تا به زيارت آقاى دو جهان يعنى امام علىّ بن موسى الرضا صلوات اللّه عليهما مشرّف شود. وى هفت تومان مهريّه همسرش بر گردنش بود، و همين مقدار را نيز از يكى از ساكنان مشهد مقدّس طلب داشت. از سويى، در خواب ديده بود كه مرگش نزديك شده، سيّد فرمود: من پنجاه سال در كربلا ساكن بودم تا در آن جا بميرم، و حالا مى ترسم مرگ در غير كربلا مرا دريابد و در شهر ديگرى بميرم. وقتى يكى از دوستان ما اين جريان را دانست، هفت تومان به سيّد داد و يكى از برادران دينى را به همراهش روانه كرد. آن شخص مى گويد: وقتى سيّد امير اسحاق به كربلا رسيد و قرضش (مهريّۀ همسرش) را ادا كرد، بيمار شد و در روز نهم بيماريش از دنيا رفت و در خانۀ خويش دفن شد. كرامت هاى زيادى از اين قبيل، در مدّتى كه ايشان در اصفهان بودند، از وى مشاهده كردم. من چندين اجازه براى روايت اين دعاى شريف دارم كه به همين يك اجازه بسنده كردم؛ از ايشان (امير محمّد هاشم) درخواست مى كنم در جاهايى كه بيشتر احتمال اجابت دعا هست مرا از ياد مبرد، و از وى مى خواهم كه اين دعا را مگر براى رضاى خداى تعالى قرائت نكند، و اگر دشمنش از مؤمنان است هيچ گاه دعا را به قصد هلاك آن مؤمن نخواند اگرچه گناهكار يا اهل ستم باشد. و نيز اين دعا را براى اندوختن دنياى پست به كار نبرد، بلكه شايسته است تنها براى نزديك شدن به خداى تعالى و براى رد كردن زيان هاى شيطان هاى جنّى و آدمى از خودش و از تمام مؤمنان، اين دعا را بخواند، اگر بتواند چنين نيّتى داشته باشد؛ و اگر نمى تواند اين گونه نيّت كند، بهتر است هيچ نيّتى جز نزديك شدن به خداى تعالى نداشته باشد. اين مطالب را محتاج ترين بندگان به رحمت پروردگار بى نيازش، يعنى محمد تقى فرزند مجلسى اصفهانى نوشت؛ درحالى كه خدا را ستايش، و بر سرور و سالار پيامبران و جانشينان نجيب و برگزيده اش عليهم السّلام درود مى فرستد. پايان كلام ايشان كه خداوند جايگهش را در بهشت ابدى بالا ببرد. فرزندش مرحوم علاّمه ابتداى اين داستان را كه در مورد ديدار حضرت مهدى ارواحنا فداه توسّط امير اسحاق بود، در جلد سيزدهم «بحار الأنوار» آورده است، ولى اختلاف زيادى با اين حكايت دارد. 👇👇
علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه مى فرمايد: از جمله دعاهاى مشهور، دعاى «حرز يمانى» -كه معروف به دعاى سيفى نيز هست-مى باشد. اين دعا چند طريق و روايت مختلف دارد كه طريق مهمّ آن را نقل مى كنيم، إن شاء اللّه: ابو عبد اللّه حسين بن ابراهيم بن على فتى معروف به ابن خيّاط به ما گزارش داد و گفت: ابو محمّد هارون بن موسى تلعكبرى برايم گفت: ابو القاسم عبد الواحد (عبد اللّه، خ) بن يونس موصلى در حلب برايم نقل كرد كه علىّ بن محمّد بن احمد معروف به مستنجد برايم حديث گفت كه: ابو الحسن كاتب برايم نقل كرد كه عبد الرحمان بن على بن زياد گفت: عبد اللّه بن عبّاس و عبد اللّه بن جعفر گفتند: روزى در هنگامى كه ما نزد مولاى مان امير مؤمنان حضرت على بن ابى طالب عليه السّلام بوديم، به ناگاه حسن بن على عليهما السّلام وارد شد و عرض كرد: اى امير مؤمنان؛ مردى آمده است و اجازه ورود مى طلبد و بوى مشك مى دهد. فرمود: بگو بيايد. مردى تنومند و خوش سيما وارد شد كه چهره اى گيرا داشت و بزرگ منش بود و لهجه اى فصيح و خوش داشت و لباس پادشاهان بر تن داشت؛ گفت: السلام عليك يا أمير المؤمنين و رحمة اللّه و بركاته. من مردى هستم كه از دورترين مناطق سرزمين يمن آمده‌ام و از بزرگان عرب هاى منسوب به شما (شيعيان) مى باشم، من ملكى عظيم و نعمتى فراوان به جاى نهاده‌ام و داراى زندگانى خوش و حالى آسوده و اموالى با رشد و ترقّى داشتم، و جريانات را آزموده بودم و روزگار مرا ورزيده ساخته بود و دشمنى دارم كه بسيار سرسخت است و با سپاهيان فراوانش و نيروهاى بزرگى كه به كمك گرفته بود بر من حمله كرد و پيروز شد و راه هاى حيله و فرار از آن مرا درمانده ساخت. شبى، به خواب رفته بودم كه شخصى ندا داد: اى مرد؛ برخيز و به سوى بهترين خلق خدا پس از رسول او يعنى علىّ بن ابى طالب امير و فرمان رواى مؤمنان صلوات اللّه عليه و على آله برو و از آن حضرت درخواست كن تا دعايى به تو بياموزد كه حبيب خداوند و برگزيده و انتخاب شدۀ از مخلوقاتش، يعنى حضرت محمّد بن عبد اللّه بن عبد المطلب صلوات اللّه عليه و على آله به او آموخته است؛ زيرا در آن دعا، اسم (ويژۀ) خداى عزّ و جلّ است؛ با آن دعا خدا را بخوان و دشمنت را كه با تو به نبرد پرداخته است، نفرين كن. اى امير مؤمنان؛ من از خواب بيدار شدم و به سرعت به همراه چهارصد بنده نزد تو آمدم، و خدا و رسول او و تو را گواه مى گيرم كه تمام شان را آزاد كردم و اين كار را تنها براى خاطر خداى بزرگ انجام دادم. حالا با تنى لاغر و رنجور از راهى پرپيچ وخم و سرزمين دور نزدت آمدم؛ پس بر من منّت بگذار و به خاطر فضل و بزرگواريت، و نيز به خاطر حقّ پدرى و خويشاونديت دعايى را كه در خواب از آن مطّلع شدم و مأمور شدم براى دريافت آن به خدمت شما برسم، به من بياموز. مولاى مان حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمود: باشد؛ اين كار را انجام مى دهم إن شاء اللّه. آن گاه، دوات و كاغذى خواست و اين دعا را براى آن مرد نوشت: 👇👇 📚 صحیفه مهدیه ، ص ۴۹۹ 👇 https://eitaa.com/joinchat/1351090401C23e00aef92
🔴 حرز يمانى بسم اللّه الرّحمن الرّحيم أللّهمّ أنت الملك الحقّ الّذي لا إله إلاّ أنت، و أنا عبدك، ظلمت نفسي، و اعترفت بذنبي، و لا يغفر الذّنوب إلاّ أنت، فاغفر لي يا غفور يا شكور. أللّهمّ إنّي أحمدك، و أنت للحمد أهل، على ما خصصتني به من مواهب الرّغآئب، و ما وصل إليّ من فضلك السّابغ، و ما أوليتني به من إحسانك إليّ، و بوّأتني به من مظنّة العدل، و أنلتني من منّك الواصل إليّ، و من الدّفاع عنّي، و التّوفيق لي، و الإجابة لدعآئي حين اناجيك داعيا. و أدعوك مضاما، و أسألك فأجدك في المواطن كلّها لي جابرا، و في الامور ناظرا، و لذنوبي غافرا، و لعوراتي ساترا، لم أعدم خيرك طرفة عين منذ أنزلتني دار الإختيار ، لتنظر ما اقدّم لدار القرار، فأنا عتيقك من جميع الآفات و المصآئب، في اللّوازب و الغموم الّتي ساورتني فيها الهموم، بمعاريض أصناف البلاء، و مصروف جهد القضآء، لا أذكر منك إلاّ الجميل، و لا أرى منك غير التّفضيل. خيرك لي شامل، و فضلك عليّ متواتر، و نعمتك عندي متّصلة، و سوابق لم تحقّق حذاري، بل صدّقت رجآئي، و صاحبت أسفاري، و أكرمت أحضاري، و شفيت أمراضي و أوهاني، و عافيت منقلبي و مثواي، و لم تشمت بي أعدآئي، و رميت من رماني، و كفيتني مؤونة من عاداني. فحمدي لك واصل، و ثنآئي عليك دآئم، من الدّهر إلى الدّهر، بألوان التّسبيح، خالصا لذكرك، و مرضيّا لك بناصع التّوحيد ، و إمحاض التّمجيد بطول التّعديد، و مزيّة أهل المزيد، لم تعن في قدرتك، و لم تشارك في إلهيّتك، و لم تعلم لك مآئيّة فتكون للأشيآء المختلفة مجانسا، و لم تعاين إذ حبست الأشيآء على الغرآئز، و لا خرقت الأوهام حجب الغيوب، فتعتقد فيك محدودا في عظمتك، فلا يبلغك بعد الهمم، و لا ينالك غوص الفكر، و لا ينتهي إليك نظر ناظر في مجد جبروتك، إرتفعت عن صفة المخلوقين صفات قدرتك، و علا عن ذلك كبريآء عظمتك، لا ينقص ما أردت أن يزداد، و لا يزداد ما أردت أن ينقص، لا أحد حضرك حين برأت النّفوس، كلّت الأوهام عن تفسير صفتك، و انحسرت العقول عن كنه عظمتك، و كيف توصف و أنت الجبّار القدّوس، الّذي لم تزل أزليّا دآئما في الغيوب وحدك ليس فيها غيرك و لم يكن لها سواك، حار في ملكوتك عميقات مذاهب التّفكير، فتواضعت الملوك لهيبتك، و عنت الوجوه بذلّ الإستكانة لك، و انقاد كلّ شيء لعظمتك، و استسلم كلّ شيء لقدرتك، و خضعت لك الرّقاب، و كلّ دون ذلك تحبير اللّغات، و ضلّ هنالك التّدبير في تصاريف الصّفات، فمن تفكّر في ذلك رجع طرفه إليه حسيرا، و عقله مبهورا، و تفكّره متحيّرا. أللّهمّ فلك الحمد متواترا متواليا متّسقا مستوثقا، يدوم و لا يبيد غير مفقود في الملكوت، و لا مطموس في المعالم، و لا منتقص في العرفان، و لك الحمد ما لا تحصى مكارمه في اللّيل إذا أدبر، و الصّبح إذا أسفر، و في البراري و البحار، و الغدوّ و الآصال، و العشيّ و الإبكار، و في الظّهآئر و الأسحار. أللّهمّ بتوفيقك قد أحضرتني الرّغبة، و جعلتني منك في ولاية العصمة لم أبرح في سبوغ نعمآئك، و تتابع الائك محفوظا لك في المنعة و الدّفاع محوطا بك في مثواي و منقلبي، و لم تكلّفني فوق طاقتي، إذ لم ترض منّي إلاّ طاعتي، و ليس شكري و إن أبلغت في المقال و بالغت في الفعال ببالغ أدآء حقّك، و لا مكافيا لفضلك، لأنّك أنت اللّه الّذي لا إله إلاّ أنت، لم تغب و لا تغيب عنك غائبة، و لا تخفى عليك خافية، و لم تضلّ لك في ظلم الخفيّات ضالّة، إنّما أمرك إذا أردت شيئا أن تقول له كن فيكون. أللّهمّ لك الحمد مثل ما حمدت به نفسك، و حمدك به الحامدون، و مجّدك به الممجّدون، و كبّرك به المكبّرون، و عظّمك به المعظّمون، حتّى يكون لك منّي وحدي بكلّ طرفة عين، و أقلّ من ذلك مثل حمد الحامدين، و توحيد أصناف المخلصين، و تقديس أجناس العارفين، و ثنآء جميع المهلّلين، و مثل ما أنت به عارف من جميع خلقك من الحيوان، و أرغب إليك في رغبة ما أنطقتني به من حمدك، فما أيسر ما كلّفتني به من حقّك، و أعظم ما وعدتني على شكرك، ابتدأتني بالنّعم فضلا و طولا، و أمرتني بالشّكر حقّا و عدلا، و وعدتني عليه أضعافا و مزيدا، و أعطيتني من رزقك اعتبارا و فضلا، و سألتني منه يسيرا صغيرا، و أعفيتني من جهد البلاء و لم تسلمني للسّوء من بلاءك مع ما أوليتني من العافية، و سوّغت من كرآئم النّحل، و ضاعفت لي الفضل مع ما أودعتني من المحجّة الشّريفة، و يسّرت لي من الدّرجة العالية الرّفيعة، و اصطفيتني بأعظم النّبيّين دعوة، و أفضلهم شفاعة، محمّد صلّى اللّه عليه و اله. أللّهمّ فاغفر لي ما لا يسعه إلاّ مغفرتك، و لا يمحقه إلاّ عفوك، و لا يكفّره إلاّ فضلك، وهب لي في يومي يقينا تهوّن عليّ به مصيبات الدّنيا و أحزانها بشوق إليك، و رغبة فيما عندك، و اكتب لي عندك المغفرة، و بلّغني الكرامة، و ارزقني شكر ما أنعمت به عليّ، فإنّك أنت اللّه الواحد الرّفيع البديء البديع السّميع العليم، 👇👇
الّذي ليس لأمرك مدفع، و لا عن قضآئك ممتنع، أشهد أنّك ربّي و ربّ كلّ شيء، فاطر السّماوات و الأرض، عالم الغيب و الشّهادة، العليّ الكبير. أللّهمّ إنّي أسألك الثّبات في الأمر، و العزيمة على الرّشد، و الشّكر على نعمتك، أعوذ بك من جور كلّ جآئر، و بغي كلّ باغ، و حسد كلّ حاسد، بك أصول على الأعدآء، و بك أرجو ولاية الأحبّآء مع ما لا أستطيع إحصآءه، و لا تعديده من عوآئد فضلك، و طرف رزقك، و ألوان ما أوليت من إرفادك، فإنّك أنت اللّه الّذي لا إله إلاّ أنت، الفاشي في الخلق رفدك، الباسط بالجود يدك، و لا تضادّ في حكمك، و لا تنازع في أمرك، تملك من الأنام ما تشآء، و لا يملكون إلاّ ما تريد. قُلِ اَللّهُمَّ مالِكَ اَلْمُلْكِ تُؤْتِي اَلْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ، وَ تَنْزِعُ اَلْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ، وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ اَلْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ * تُولِجُ اَللَّيْلَ فِي اَلنَّهارِ وَ تُولِجُ اَلنَّهارَ فِي اَللَّيْلِ وَ تُخْرِجُ اَلْحَيَّ مِنَ اَلْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ اَلْمَيِّتَ مِنَ اَلْحَيِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ . أنت المنعم المفضل الخالق البارئ القادر القاهر المقدّس في نور القدس، تردّيت بالمجد و العزّ، و تعظّمت بالكبريآء، و تغشّيت بالنّور و البهآء، و تجلّلت بالمهابة و السّنآء، لك المنّ القديم، و السّلطان الشّامخ، و الجود الواسع، و القدرة المقتدرة، جعلتني من أفضل بني ادم، و جعلتني سميعا بصيرا، صحيحا سويّا معافا، لم تشغلني بنقصان في بدني، و لم تمنعك كرامتك إيّاي، و حسن صنيعك عندي، و فضل إنعامك عليّ، أن وسّعت عليّ في الدّنيا، و فضّلتني على كثير من أهلها، فجعلت لي سمعا يسمع اياتك، و فؤادا يعرف عظمتك، و أنا بفضلك حامد، و بجهد يقيني لك شاكر، و بحقّك شاهد. فإنّك حيّ قبل كلّ حيّ، و حيّ بعد كلّ حيّ، و حيّ لم ترث الحياة من حيّ، و لم تقطع خيرك عنّي طرفة عين في كلّ وقت، و لم تنزل بي عقوبات النّقم، و لم تغيّر عليّ دقآئق العصم، فلو لم أذكر من إحسانك إلاّ عفوك، و إجابة دعآئي حين رفعت رأسي بتحميدك و تمجيدك، و في قسمة الأرزاق حين قدّرت، فلك الحمد عدد ما حفظه علمك، و عدد ما أحاطت به قدرتك، و عدد ما وسعته رحمتك. أللّهمّ فتمّم إحسانك فيما بقي، كما أحسنت فيما مضى، فإنّي أتوسّل إليك بتوحيدك و تمجيدك، و تحميدك و تهليلك، و تكبيرك و تعظيمك، و بنورك و رأفتك، و رحمتك و علوّك، و جمالك و جلالك، و بهآئك و سلطانك، و قدرتك و بمحمّد و اله الطّاهرين، ألاّ تحرمني رفدك و فوآئدك، فإنّه لا يعتريك لكثرة ما يتدفّق به عوآئق البخل، و لا ينقص جودك تقصير في شكر نعمتك، و لا تفني خزآئن مواهبك النّعم، و لا تخاف ضيم إملاق فتكدي، و لا يلحقك خوف عدم فينقص فيض فضلك. أللّهمّ ارزقني قلبا خاشعا، و يقينا صادقا، و لسانا ذاكرا، و لا تؤمّني مكرك، و لا تكشف عنّي سترك، و لا تنسني ذكرك، و لا تباعدني من جوارك، و لا تقطعني من رحمتك، و لا تؤيسني من روحك، و كن لي أنيسا من كلّ وحشة، و اعصمني من كلّ هلكة، و نجّني من كلّ بلاء، فإنّك لا تخلف الميعاد. أللّهمّ ارفعني و لا تضعني، وزدني و لا تنقصني، و ارحمني و لا تعذّبني، و انصرني و لا تخذلني، و اثرني و لا تؤثر عليّ، و صلّ على محمّد و ال محمّد الطّيّبين الطّاهرين، و سلّم تسليما كثيرا. 🔸️ابن عباس، ادامه كلام امام عليه السّلام را چنين نقل مى كند: مراقب باش كه حفظ كنى، و بايد تمام اين دعا در يك روز خوانده شود؛ و همانا من اميدوارم در حالى به سرزمينت برسى كه خداوند دشمنت را نابود و هلاك فرموده باشد. راستى من از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم شنيدم كه فرمود: اگر مردى اين دعا را با نيتى راستين و قلبى خاشع و فروتن بخواند، آن گاه به كوه‌ها دستور بدهد كه همراه او حركت كنند، به طور حتم به دنبالش حركت خواهند كرد؛ و اگر به دريا دستور دهد مى تواند بر روى آن راه برود. آن مرد به طرف وطنش حركت كرد، و پس از چهل روز نامه اش به امير مؤمنان عليه السّلام رسيد كه در آن گفته بود: واقعيّت آن است كه خداوند تعالى دشمنم را به هلاكت رساند؛ به گونه اى كه حتّى يك مرد از آنان در سرزمين ما باقى نمانده است؛ حضرت امير المؤمنين عليه السّلام نيز فرمودند: اين را مى دانستم؛ و اين حقيقت را رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله و سلّم به من آموخته است؛ هيچ كارى نيز به من دشوار نمى شود، جز آن كه با اين دعا آسان مى شود. 📚 صحیفه مهدیه ، ص ۵۰۳ 👇 https://eitaa.com/joinchat/1351090401C23e00aef92
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا