eitaa logo
أیْنَ مَهْدِیُونْ(یاوران مهدی)
607 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
31 فایل
کانال مهدوی با حال و هوای سیاسی پیامهای سنجاق شده رو بازدید و منتشر کنین قابل تامل هستن خادم و مسئول تبادل: @MLN1360
مشاهده در ایتا
دانلود
ترور شهید شهرکی و همسرش بی‌پاسخ نمی‌ماند جانشین فرمانده انتظامی کل کشور: 🔹قطعا جنایتی که رخ داده است بی پاسخ نخواهد ماند و انشالله به زودی با همکاری دستگاه های امنیتی و قضایی این جنایتکاران به سزای عمل خود خواهند رسید. 🔹اقدامات لازم برای دستگیری عاملان این جنایت در دست اقدام است و ان‌شاالله این مزدوران و معاندین به زودی به سزای اعمالشان خواهند رسید . @ayna_mahdiyon
📸 فعال رسانه‌ای اهل بابلسر: پوریا زراعتی و مسیح علینژاد مایه ننگ ما بابلی‌ها و بابلسری‌ها هستند. @ayna_mahdiyon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ذهن غرب‌پرست و خودتحقیر یعنی برای هر بدی‌ و مشکلی که خارج از ایران می‌بینی،یه دلیل بیاری و خودتو گول بزنی. یعنی اگه توی کانادا کارتن‌خواب باشی و گدایی کنی،انتخاب کردی که اونجوری زندگی کنی. اما اگه توی ایران کارتن‌خواب و گدا باشی،حکومت مقصره،ما نفرین شده‌ایم،این سرزمین سیاهه. 🗣Madridista Girl @ayna_mahdiyon
7.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥به بهانه بیانیه جامع وزارت اطلاعات درباره مسمومیت‌ها در مدارس ▪️خبری که ده‌ها روز خبر اول کشور بود و حالا رسانه‌ها از کنار آن عبور میکنند. @ayna_mahdiyon
🔴 این دوتا سلبریتی که به برکت صدا و سیما گنده شدن سر یه سطل ماست چه ها که نکردن، ولی برای برای شهادت و مظلومانه و زیر گرفتن یک طلبه و چاقو زدن جنون آمیز به طلبه مظلوم و شهادت یک جوان آمر به معروف شهید لال مونی گرفتن و خفه شدن ! @ayna_mahdiyon
🔻احضار الکاظمی برای بازجویی در پرونده ترور سرداران مقاومت 🔹به دنبال شکایت از «مصطفی الکاظمی» نخست‌وزیر سابق عراق در پرونده ترور شهیدان سلیمانی و المهندس، رسانه‌های عراقی با انتشار سندی خبر دادند دادستانی کل این کشور، الکاظمی را برای بازجویی احضار کرده است. @ayna_mahdiyon
هدایت شده از 🇮🇷 بچه شیعه 🇮🇷
ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند مهدی عرفاتی: 🔹شهید حمیدرضا الداغی هم‌دانشگاهی من بود. اواخر دههٔ هفتاد. من ارتباطات می‌خوندم و حمید حسابداری (اگر اشتباه نکنم). من بچه مذهبی دانشگاه بودم و اون بچه خوشتیپ دانشگاه. ظاهراً هیچ صنمی باهم نداشتیم. 🔹ماجرای آشنایی ما برمیگشت به جنجال و نزاعی که سرِ مسابقات فوتبال دانشگاه به راه افتاد. وسط بازی تیم ما، مدافع حریف یه خطای ناجور روی من کرد. من بلند شدم و اعتراض کردم. بازیکن حریف فحاشی کرد و من یه لحظه خون به مغزم نرسید و درگیر شدم. در کسری از ثانیه، ۷-۸ نفر ریختن رو سر من و کأنه با قاتل پدرشون طرف هستن… زیر مشت و لگد و فحاشی‌ها، حمید رو دیدم که به هواخواهی من وارد معرکه شده و داره یکی پس از دیگری رو می‌نوازه… تا جایی که یادمه ورزشکار بود و حتی توی مسابقات رزمی هم اسم و رسمی داشت. دعوا که تموم شد متوجه شدم هر دوی ما رو با تیزی نشون کردن؛ من گوش راستم و حمید گوش چپ... 🔹رفتیم بیمارستان و سهم هر کدوم سه چهارتا بخیه شد و گوش‌هامونو پانسمان کردن. از فردا توی دانشگاه معروف شدیم به گوش‌بریده‌ها…
أیْنَ مَهْدِیُونْ(یاوران مهدی)
ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند مهدی عرفاتی: 🔹شهید حمیدرضا الداغی هم‌دانشگاهی من ب
شکایت کردیم و دادگاه برامون طول درمان برید و دیه. ۲۵۰هزار تومن برا ضارب دیه بریدن. بابای طرف اومد به التماس و خواهش که ببخشیمش. یه کارگر ساده بود که یحتمل ۲۵۰هزار تومن، حقوق چندماهش میشد. از دست پسرش شاکی بود. حمید با همون برخورد اول راضی شد و منم راضی کرد که ببخشیمش و بخشیدیمش… این ماجرا شد دلیل دوستی منِ بچه مذهبی دانشگاه با جوان اول خوشتیپ و خوشگل دانشگاه. 🔹پریشب یکی از رفقای دانشگاه بهم پیام داد که حمید الداغی به رحمت خدا رفته. دروغ نگم، اولش نشناختم تا اینکه عکسشو برام فرستاد. حالا همون جوان خوشتیپ و خوشگل دانشگاه، پشت اسمش کلمه شهید نشسته و منِ بچه مذهبیِ پرادعا هیچ @ayna_mahdiyon
آزمایش موفق موتور ایرانی هواپیما با حضور رئیسی 🔹با حضور رئیس جمهور در شرکت مپنا موتور کاملا ایرانی هواپیما ساخته شده در گروه صنعتی مپنا با موفقیت آزمایش شد. @ayna_mahdiyon
🔺با مطالبه مردم انقلابی و همت امام جمعه محترم و مسولان 🚫چهار رستوران و کافه بزرگ این شهر که تبدیل به مکانی امن برای و سرپیچی از قوانین شده بودند شدند... @ayna_mahdiyon
🔴عربستان قیمت‌های جدید حج را با کلی افزایش اعلام کرده است. 🔹یک جوان مصری نوشته: ظاهراً عربستان می‌خواهد دستمزد رونالدو را از جیب ملت‌های مسلمان پرداخت کند! @ayna_mahdiyon
⭕️شهادت روی پیاده‌رو/ روایتی از نحوه شهادت حمیدرضا الداغی شهید غیرت سبزواری 📌شهادت روی پیاده‌رو ♦️ساعت به نُه و نیم نزدیک می‌شود؛ حمیدرضا دارد می‌رود دنبال دخترش. آوا خانه رفیقش است. حمید رسیده به فلکه سه گوش. افتاده است توی خیابان ابوریحان. آن دور و برها ظاهرا خلوت است. پرنده یا هر چیز دیگری زیاد پر نمی‌زند. چراغ برق های خیابان نفس شان تازه نیست، خوب نمی‌دمند. کتاب فروشی و مغازه اِسنُوا و دیگر جاها تعطیل است. طبیعی ست؛ ساعت نه و نیم شب، آن هم جمعه چرا باز باشند؟! ♦️چشم تیز می کند. می بیند سه پسر افتاده‌اند به جان دو دختر. نزدیک شان شده‌اند. چنگ می‌اندازند سمت دختران. پسر دستش را چنگک می‌کند دور مچ دختر، می گیرد می کشدش حریصانه. حمید خیابان را رد می‌کند پا می گذارد توی پیاده رو. می رود که مثل همیشه مثل دفعه های پیش سد بزند جلوی آدم های نامردی که دنبال لذت طلبی اند. ♦️پسران می‌خواهند دو دختر را به زور ببرند توی ماشین. ماشین شان را آن طرف پیاده رو یا خیابان گذاشته اند. دختر خودش را می‌کشد عقب. نمی‌دانم داد می زند کمک می‌خواهد یا نه. پسر وحشیانه دختر را می‌کشد. حمید که می‌بیند از آن طرف خیابان می آید. داد می‌زند که ول کنید چه کارش دارید؟! ♦️خودش را می رساند. توی دل دختران لرزه افتاده است. نمی‌دانم حمید آن لحظه دخترش آوا آمده بود جلوی چشمش یا نه. ولی هر چه بود رفته بود وسط معرکه که نجات دهد. پسر سیاه پوش، پیرهن می‌زند بالا چاقو را از کمرش می کشد بیرون. حمید با لگد می رود سمت پسر. پسر دوم می پیچد پشت حمید. حمید یک لگد دیگر می زند به پسر جلویی. پسر دوم از عقب چاقو را تند تند فرو می کند توی گُرده حمید. پسر دیگر از جلو چاقو را می زند توی سینه حمید. پسر سوم که لباس زرد پوشیده، ایستاده است نگاه می کند. چاقوست که از جلو و عقب توی تن حمید می رود. حمید نمی تواند نفر عقب را بزند. فقط مشت هایش می رود به سوی جلو. نفر عقب تا جا دارد با سنگ دلی و تیرگی، تیغ تیز فرو می کند. دو مرد از آن طرف پیاده رو می آیند راه شان را کج می کنند می افتند توی سرازیری خیابان و ناپدید می شوند. نبوده اند انگار هیچ وقت. ♦️دو پسر حمید را ول می کنند می ایستند جلویش چیزهایی می گویند. حمید جواب می دهد دستش را می گیرد سمت شان. سه مرد از پشت حمید پیدای شان می شود. یکی از مردها می رود دو پسر را دور می کند. ♦️خون دارد از از زیر پوست حمید می آید. بالا بافت های لباسش را رد میکند میرسد روی پیراهن. پشتش خیسِ خون شده. روی سینه اش هم خون زده و درد می‌کند. از زیر ماسک سفید رنگش یک کله نفس می کشد قلبش می زند. نمیدانم دارد به چه فکر می کند. آوا را یادش هست؟ آمده بود دنبالش؟ منتظر است. ♦️یک موتوری می رسد. حمید را که می بیند سوارش می کند. پیراهن حمید پرخون تر شده. نمی دانم موتور سوار به حمید چیزی میگوید یا نه. فقط گاز می دهد سمت چهار راه دادگستری. می رود بیمارستان. سر چهارراه یک نفر سرش را از پراید در آورده می گوید: «تلوتلو میخورد». موتورسوار تا می آید کاری کند حمید می افتد روی آسفالت. ترافیک می شود. مردم دوره می کنند. مغازه دارها سرک می کشند قاطی جمعیت می شوند. حمید دردش آمده چیزی می گوید: - کمک ♦️یک نفر زنگ می زند115. اورژانس زود می رسد. حمید را میبرند تو. تا میرسد بیمارستان رفته است توى کما. ♦️آوا نشسته است ثانیه میشمارد پدر بیاید زود برود خانه ولی از حمید خبری نیست. آوا شماره خانه را می‌ گیرد می گوید: بابا نیومده کجاست؟ @ayna_mahdiyon