6.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 مقامات غبطه برانگیز در قرآن
#حجت_الاسلام_والمسلمین_عاملی
#ایران_من
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
─┅═ঊঈ 🇮🇷 | این عمار| 🇮🇷ঊঈ═┅─
نام رمان: #هنوز_سالم_است
داستانی واقعی از زندگی یکی از شهدای #دفاع_مقدس
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
May 11
💐بسم رب الشهدا و الصدیقین💐
#هنوز_سالم_است
#قسمت_پانزدهم
بچههای لشکر علی بن ابی طالب باید از رود خیّن می گذشتند.
عرض زود تقریبا بیست متر ، عمقش هم تا پنج متر می رسید .
عراق تمام عرض رود را پر از سیم خاردار ، مین و خورشیدی کرده بود.😱
حاشیه ی رودخانه را هم تا یک کیلومتر ، تبدیل کرده بود به میدان مینی عجیب و وحشتناک ،😔 بالای پدی هم که بعد از رود بود ، تیربار ها و دوشکاهایی جار گذاشته بود که کاملا به بچهها مسلط بود .😢😓
غواص ها نتوانستند از این موانع سخت بگذرند و عراقی ها که آمادگی کامل داشتند ، آتش بسیار سنگینی روی سر بچهها ریختند .☄🔥
غواص ها زمین گیر شده بودند . در این میان یک ترکش بزرگ روزی محمدرضا شد .😢😢
ترکش ، شکم محمدرضا را پاره کرد 😱و او را از تک و تا اندخت .خون زیادی ازش می رفت ناگهان همه از شنیدن پیغام جا خوردند😳 : « باید به عقب برگردید ! 🙄»
زخمی وشهید زیاد بود 😔😭.
اوضاع حسابی بهم ریخته بود . فرماندهان برای نجات جان بچهها دلهره داشتند. بعثی ها بی پروا همه را به گلوله می بستند.😡😒
یکی از بچهها ؛ « یا علی »گفت و محمدرضا را به دوش گرفت .
به سختی قدم بر می داشت . محمد رضا اصرار کرد که او را بگذارد و برود😲😔 ؛ از بقیه ی بچهها عقب مانده بودند .
کنار یک کانال چند زخمی دیگر هم بر زمین مانده بودند . همه را آنجا گذاشته بودند به امید فردا که برگردند و عراقی ها را عقب برانند و دوستان زخمی شان ببرند.
بچه ها با دل های سوزان💔 چشمان اشک بار از یک دیگر جدا می شدند
🥺😭.بچه ها دوباره آمدند و عراقی ها را عقب زدند،اما نه از محمدرضا خبری بود،نه از زخمی های دیگر.😯😦
وقتی عراقی ها آمدند محمدرضا وبقیه زخمی ها را به پشت ایفا پرت کردند.
😢😢
درد چنان در بدن محمدرضا پیچید که بیهوش شد .از صدای ناله وذکر به هوش آمد.
ماشین بی توجه به ناله مجروحان به سرعت در جاده های خاکی پیش می رفت.😒😒
تابرسند بیمارستان،چند بار از شدت دردبیهوش شد وبه هوش آمد.😓😓
خونی که از زخمش میرفت تشنه اش کرده بود وحس می کرد سردش است.
روی برانکارد خوابیده بود و هنوز از زخمش خون می آمد درد آنقدر پر زور می آمد و می رفت که گاهی بی تابش می کرد و از هوش می بردش.😭😭
گرسنه بود ،اما تشنگی معده و روده اش را به هم می پیچاند.آب می خواست ،
با اینکه میدانست برای زخمش خوب نیست .😔😔
عراقی هابه مجروح ها رسیدگی نمی کردندباز جویی و تحقیر و شکنجه بچه ها را از همان جا شروع کرده بودند 🤦♀.
با لگد به زخم بچه ها می کوبیدند 😡تا به امام ناسزا بگویند😳 .بچهها ، دهان دوخته بودند لب هاشان را از درد می گزیدند و از هم باز نمی کردند .😑😐🙅♂
وقتی سرباز عراقی با لگد کوبید به شکم محمدرضا، محمد رضا فریاد کشید🗣
« مرگ بر صدام 😂» « مرگ بر صدام !»
عراقی ها ماتشان برد . مانده بودند که چه کنند . با پوتین توی دهانش کوبیدند . 😡😟دندان محمدرضا شکست و دهانش پر از خون شد .
لب باز کرد و پشت سر هم فریاد زد
« مرگ بر صدام!» « مرگ بر صدام😳»
عراقی ها که دیدند حریف محمدرضا نیستند رنگ پریده از اتاق بیرون رفتند 😏😒
ادامه دارد ....
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
💐بسم رب الشهدا و الصدیقین💐
#هنوز_سالم_است
#قسمت_شانزدهم
یک روز گذشت . اذیت و آزار عراقی ها تازه شروع شده بود 😔 درد زخم تمامی نداشت.
محمدرضا به بچهها گفت : عراقی ها قابل نیستند که ما اسیرشان باشیم ؛ به فکر فرار باشید بچهها .💪
دو روز گذشت اذیت و آزار بود و درمانی در کار نبود . تب کم کم داشت مهمان محمدرضا می شد ،😢 اما لب های محمدرضا از ذکر نمی ایستاد.😍
سه روز گذشت . اذیت و آزار بود و دندادن درد هم اضافه شده بود😞 . درد و تب و زخم و لب و ذکر یک جا جمع شده بودند.
چهار روز گذشت اذیت و آزار بود و عفونت و خونی که آرام آرام بیرون می ریخت. 😓 محمدرضا صبور بود ، و ناراحت از اینکه چرا زیر دست عراقی ها اسیر است . آرام دعا می خواند و ذکر می گفت .🤲
پنج روز گذشت. از اتاق عمل خبری نبود . بچههای مجروح را از بیمارستان بصره به زندانی در بغداد منتقل کردند .🚑 محمدرضا غمی نداشت . بین او و خدا سر و سرّی بود .😍
شش روز گذشت . یکی از بچههای مجروح شهید شد ؛😭 مظلوم و غریب 😔
محمدرضا خیلی ضعیف شده بود . زخمش وخیمتر شده بود و لب هایش از تشنگی قاچ خورده بود😭😰 گاهی می گفت تشنه ام ، اما تمام لحظات دیگر را آرام بود .😞😔
هفت روز گذشت . از دشمن چه توقعی می شد داشت جز اذیت و آزار ؟ 😒😒درد هفت روز بود که امان محمدرضا را بریده بود . قطرات اشک دیگر نمی آمدند . 😥😓 لب هایش وَرم کرده بود از بس گزیده بودش . خودش را کشاند سمت ظرف آبی که کنار اتاق بود ، اما دوستانش امیدوار بودند که عراقی ها محمدرضا را درمان می کنند ؛ برای همین آبش ندادند تا زخمش بدتر نشود 😔. محمدرضا خنده تلخی کرد و آرام ذکر گفت .
هشت روز گذشت. زخم حسابی عفونی شده بود ترکش جا خوش کرده بود و عطش محمدرضا را بی تاب کرده بود .😭😭
محمدرضا سرش را که سنگین شده بود و خیس عرق ، به چپ و راست چرخاند .
چشمانش سیاهی رفتند به بچههایی نگاه کرد که مثل خودش بودند . زبان خشکش را در دهان چرخاند و گفت : آب می خواهم . خیلی تشنه ام. آب نمی دهید ؟😥😓
اشک مظلومانه از گوشه ی چشم بچهها چکید . 🥺 هر چه به عراقی ها گفتند، سودی نداشت پنبه ای را خیس کردند و روی لب های ترک خورده ی محمدرضا مالیدند . همه متحیر بودند از این همه صبر😧😮😭😭
محمدرضا آرام توی گوش دوستش میرزایی که او هم مجروح شده بود ؛ زمزمه کرد : « میرزایی ! من مطمئنم که ما پیروز می شویم ، ولی من شهید می شوم و تو آزاد می شوی .🙄😳 برو قم و به مادرم بگو ، دیدم محمدرضا شهید شد ، چشم به راه آمدنش نباشید »😭😭😭😭😭
ادامه دارد ...
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
22.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸نماهنگ «رفیق شهیدم» حاج ابوذر روحی
🍃جون میذارم برا کشورم، من رگ و خونم #ایرانیه
🍃اینکه می بینی چند بچه نیست، نسل قاسم سلیمانیه
#سلام_فرمانده
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
11.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥 مقدمه یک امتحان بزرگ الهی فراهم شده است
🌱 مراقب باشید! خبری در راه است ...
🤔🤔🤔
#حجاب #امام_زمان
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔴شهیدی که بیسر و دست برگشت!
❇️شهید مدافعحرم #امیررضا_علیزاده
📀راوے: مادر شهید
🌹امیررضا بهعنوان رزمندهی مدافعحرم و نیروی مستشاری، چندین مرحله به سوریه اعزام شد که البته ما از اعزام او اطلاعی نداشتیم؛ چون خودش چیزی نمیگفت. هربار که تماس میگرفت، میگفتم پسرم تو کجایی من دلم برایت تنگ شده و او با مهربانی فقط میگفت مأموریت هستم و زود برمیگردم.
☘آخرین مرحله مورّخ ۱۵فروردین سال۱۳۹۲ به سوریه اعزام شد و در این مرحله، بهمدت یک ماه از او خبری نداشتیم و آخرینبار، سه روز قبل از شهادت تماس گرفت و گفت سهروز بعد میآیم و دقیقاً سهروز بعد، در دهم اردیبهشت سال۱۳۹۲ در شهر حلب به شهادت رسید.
🌹تنها چیزی که تا به امروز آرزویش بر دلم مانده، این است که میخواستم قبل از خاکسپاری، سینهی امیررضا را ببوسم ولی همکارانش نگذاشتند در داخل قبر، فرزندم را ببینم. پسرم سالم رفت ولی بیسر و دست برگشت.
☘شهید علیزاده به همراه شهید #علی_کنعانی براثر برخورد موشک کنترلی مزدوران صهیونیستی به ماشینشان در مقابل سفارت ایران در حلب سوریه ترور شده و به شهادت رسیدند.
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ـ ــــــــ
[ گفتگو با تجربه گر مرگ ]
حواسمون بھ کار هامون هست؟
ــ حتما ببینید'!
#زندگی_پس_از_زندگی
#خودسازی
──┅┅┅🏴🔗┅┅┅──
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
5.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 🚨 زینب کمایی دختر ۱۴ سالهای که منافقین او را با چادرش خفه کردند.
#شهید
#حجاب
#زینب_کمایی
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
سال۶۰
رئیس جمهور خائن فرار کرد
رئیس جمهور جدید ترور شد
رئیس قوه قضائیه ترور شد
نخست وزیر ترور شد
رجوی جنگ مسلحانه شهری راه اندخت
تجزیهطلبها چهار گوشه جنگ راه انداختن
خرمشهر در اشغال صدام بود
اما نظام سقوط نکرد، اونوقت ۱۴۰۱ میخوان با لیدری علی کریمی و فحش و هشتگ براندازی کنن!
#ایران_من
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
─┅═ঊঈ 🇮🇷 | این عمار| 🇮🇷ঊঈ═┅─
هندوها یک بازی به نام"سایه ها" دارند که با حرکت دادن سایه ها همه غرق تماشای سایه شده و دیگر نمیتوانند دستی که سایه ها را بازی میدهد، ببینند.
جمهوری موقت باکو با مشارکت در راهبرد صهیونیستی "مرگ ایران با هزارخنجر" نقش یکی از سایه ها را بازی میکند.
زیر پا گذاشتن کنوانسیون های بین المللی کار و پیشه جنایتکاران است. ارتش نیم بند جمهوری موقت باکو هم بعنوان متحد راهبردی اسرائیل همزمان در تشدید ناآرامی های ایران و توسعه طلبی در #قرهباغ مشارکت میکند.
کشتار بی رحمانه ارامنه به اسارت گرفته شده سند محکمی بر این ادّعاست.
#ایران_من
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
─┅═ঊঈ 🇮🇷 | این عمار| 🇮🇷ঊঈ═┅─