#رمان
#به_توان_تو
#قسمت_صد_نود_سه
بعد از کمی گریه کردن میرم سر قبر بابام:
بابا جون...
میگن دخترت آدم بدیه
میگن پنج سال برای وقت گذروندی و خوش گذرونی و تفریح رفتم اتریش و امیرم رو تنها گذاشتم
باباجون
خدا میدونه ک من عاشق انتقام از دشمنای تو بودم بابا
من میتونستم با امیر برم
ولی سلامت جونش مث سلامت جون خودمه
من نفسم به نفس امیر بند بود، نمیتونستم
ببینم سختی هاشو تو کشور بیگانه و غریب
و خدایی نکرده آسیب جسمانی شو
حالا با این وجود شنیدن این حرفا حق من نیست
برام دعا کن بابا جون
خیلی به دعا کردنت نیاز دارم
خیلی به بودنت نیاز دارم
^ میزنم باز زیر گریه
اگه بودی هیچ کس جرئت نمیکردبا من اینطور حرف بزنه
میبینی بچه یتیم گیر آوردن!
هی میکوبن تو سرش
خداروشکر و جای شکرش باقیه که امروز مامان و عمو نبودن که خار و خفیف شدن منو جلو خانواده امیر ببینن
^ سرمو میزارم رو سنگ قبر و های های گریه میکنم
*دو ساعت بعد*
وارد خونه میشم
امیر تو آشپزخونه ست
من فقط من میتونم بفهمم چقد ناراحته
امیر جانم تو نمیتونی با این لبخندا و خنده های مصنوعی ات بهم غالب کنی که حالت خوبه
امیر دو تا دستاشو از هم باز میکنه وتکیه میده به اپن آشپزخونه
و میگه: سلام خانم خوبی؟
^ همینطور که شالم رو در میارم جوابش رو میدم
و خودمو رو مبل ولو میکنم
امیر میاد روی مبل ونزدیکم میشینه و میگه: مامان جونم من گشنمه
من: گل پسرم! من میل ب غذا ندارم
اما هر چی میخوای بگو برات درست میکنم یا هر چی باز میخوای بگو برات از بیرون بیارن
امیر: خودم میخوام یه چیز درست کنم😁
من: نه دیگه عه پسرم!
کل آشپزخونه رو پر از روغن و چربی میکنی
بزار حالا یه چند سال از زندگی مون بگذره بعد بزن جهاز منو چرب و چیل و کثیف کن
امیر:عه مامان جون!
اصلا من قهرم😒
من: خیل خب باشه
قهر نکن به اون چشمات نمیاد
برو درست کن
امیر لبخند گشادی زد وگفت: اونوقت تو هم باید بخوری ها مامانی
من: چشم....شما درست کن حالا
غذا ت شور و سوخته نشه میخورم
~ امیر باز رفت تو آشپزخونه
و از تو یخچال گوجه و تخم مرغ رو درآورد
و ماهیتابه رو گذاشت روی گاز
و زیرش رو روشن کرد
و گوجه هارو شست و درشت درشت خرد کرد داخل ماهیتابه ک داخلش روغن و نمک ریخته بود
بعد از کمی تفت دادن گوجه ها
تخم مرغ هارو شکوند و داخلش ریخت
و هم زد
غذای خیلی خوشمزه ای بود
با اینکه میل به غذا نداشتم ولی برای دل امیرم هم ک شده خوردم و به به چه چه راه انداختم
^ خدایا مرسی که این مرد مهربون رو مال من کردی
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
✨﷽✨
🌼پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود . تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند.
✍خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم. درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم:« کارگر نمی خواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند.
به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟» گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:« این هم مزد این هفته ات.»
حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم. شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم.
پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم.
صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم.
حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!» با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد.
پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند.
📚برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم»
خاطرات خود نوشت #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
26.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 😭الا مادر به قربون جمالت😭
🎙روضه سوزناک حاج #محمود_کریمی
سبک دشتی در #وفات_حضرت_ام_البنین(س)
الا مادر به قربون جمالت
رخ چون بدر و ابروی هلالت
شنیدم کام عطشان جان سپردی
گل ام البنین شیرم حلالت
شنیدم دستهایت را بریدند
شنیدم چشم نازت را دریدند
چوطفلان این سخنها را شنیدن
همه از هم خجالت می کشیدند
غریب آقا غریب آقا غریب آقا
غریب آقا غریب آقا غریب آقا
مسلمانان حسین مادر نداره
غریب است و کسی بر سر نداره
زجور ساربان بی مروت
دگر انگشت و انگشتر نداره
گل احساس را از من مگیرید
شمیم یاس را از من نگیرید
همه دار و ندارم را بگیرید
فقط عباس را از من مگیری
#ام_البنین
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انقلاب: کتابهای شرح حال همسرهای شهدا را بخوانید
💢جهاد هم بر زن هم بر مرد واجب است منتها جهاد مرد یکجور است جهاد زن یکجور دیگر است. یعنی همین جنگ مثلاً دفاع هشت ساله زنها هم مکلف بودند، تکلیف داشتند تکلیفشان را هم خوب عمل کردند زنها در این مدت اگر بهتر از مردها عمل نکرده باشند حداقل به اندازهی مردها عمل کردند.
🔺اگر نخواندید کتابهایی را که در مورد بانوان در دورهی دفاع مقدس هست بخوانید. کتابهایی نوشته شده الحمدللّه حالاها به فکر این چیزها هستند، جوانهای خوب ما فراهم میکنند. فرض بفرمایید همین شرح حالهایی که مربوط به همسران #شهداست. گمان نمیکنم شما بتوانید یکی از این شرح حالها را بخوانید و در مدت خواندن این، ده بار اشک نریزید، امکان ندارد.
📌دیدار جمعی از بانوان منتخب کشور ۱۴۰۱/۱۰/۱۴
#دیدار_بانوان_با_رهبری
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🕊♥️
برایشھـادتورفتـنتلاشنکنیـد
بـرایرضایخـداکارکنیـدوبگوییـد:
خداوندا،
نـهبرایبھشـت،
ونـهبـرایشھـادت...
اگـرتومـارادرجھنمـتبینـدازی
ولـیازمـاراضـیباشـی
بـرایماکافیسـت ... :)!
+شهیدعلیچیتسازیان
#حجاب
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
از #شهدا یاد گرفتیم :
از ابراهیم هادی ، پهلوانی را🕊
از حاج همت ، اخلاص را🕊
از باکری ها ، گمنامی را 🕊
از علی خلیلی، امر به معروف را 🕊
از مجید بقایی ، فداکاری را 🕊
از حاجی برونسی ، توسل را 🕊
از مهدی زین الدین ، سادگی را 🕊
از حسين همدانى ، جوانمردى و اخلاق را🕊
از حاج قاسم سلیمانی، ولایت مداری را 🕊
بااین همه نمیدانم چرا ، موقع عمل که میرسد ، شرمنده ایم!!....
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
1_1414678833.mp3
5.92M
جایِزهرا، بعدِزهرا،
مثلِزهرا مادری
هرچه مادر هست
قربانِ چنین نامادری .. ! :)
#شنیدنی
#وفات_حضرت_ام_البنین
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
امالبنینشدنیعنی:
عباسداشتهباشیوبگویی
ازحسیــــــــنچهخبر؟! :)💔
#وفات_حضرت_ام_البنین
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
Raham-Nakon.mp3
3.46M
آقایامامحسین (ع)
اندیشه کنم هر شب و گویم:یا رب!
هجرانش چنین است،وصالش چون است؟! :)💔
#شنیدنی
#پناه_من🌱
#امام_زمان
#شب_جمعه #امام_حسین
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
نفوذی ها شاخ و دم ندارند
این افراد نقش سوزنبانی را ایفا میکنند که در ایستگاه قطار نشسته است چای و قهوه میخورد و با یک دکمه مسیر ریل قطار را عوض میکنند و قطار به مسیری صدها کیلومتر دورتر از مقصد اصلی رهنمون میشود
خسارتهای ناشی از افراد نفوذی قابل حساب و شمارش نیست چرا که اساسا هیچ ردپایی از خود بر جای نمیگذارند و تنها زمانی به وجود آنها پی برده میشود که پروژه های مورد نظرشان به خوبی و با موفقیت به اتمام رسیده است
نفوذی ها با اعمال نفوذ بر مدیران و مشارکت در فرایند تصمیم سازی، کل عملکرد یک سازمان و یا یک وزارت خانه را با هزاران نفر پرسنل و بودجه به صفر و یا در برخی موارد به منفی صفر می رسانند.
برخی گمان میکنند افراد نفوذی انسانهای هستند با شکل و شمایل خاص و رفتارهای ویژه ولی واقعیت این است که نفوذی ها دقیقا مثل ما لباس میپوشند دقیقا مثل ما با دیگران معاشرت میکنند و بعضا مثل ما در صف نماز جماعت و مراسمات مختلف ملی و مذهبی حاضر میشوند.
برخي از دوستان گمان ميکنند افراد نفوذي تنها مثل کشميري ها عمل ميکنند و بعد از انفجار نخست وزيري ناپديد ميشوند در حالي که جريان نفوذ در همه عرصه هاي مختلف فرهنگي، سياسي اجتماعی و اقتصادي سابقه طولاني دارد
نفوذي ها اگر لازم باشد تغییر رنگ و شکل داده و در هر لباس و در هر جايگاه متفاوتی حاضر مجددا ميشوند.
نفوذي ميتواند با حمايت هاي ويژه، وزير و معاون وزير شود و يا همچون بني صدر رئيس جمهور شود.
نفوذي ميتواند عضو تيم مذاکره کننده با هيئت هاي خارجي شود.
نفوذي ميتواند شعار فرزند کمتر زندگي بهتر را سر زبان ها بياندازد.
نفوذي ميتواند صنعت و معادن يک کشور را بدون خونريزي تقديم دشمن کند.
نفوذي ميتواند بدون دردسر سند 2030 را ابلاغ کند و در دستور کار قرار دهد
نفوذي ميتواند ميليون ها نفر از جوانان کشور را در فضاي مجازي سرگردان کند
واما چگونه بتوانیم یک نفوذي را بشناسیم
نفوذی ها بیشتر در گذرگاههای بسیار حساس و کلیدی مستقر میشوند به طوری که با یک توصیه و تصمیم بتوانند اتفاقات بسیار بزرگ رقم بزنند
نفوذی ها معمولا انسانهای کم حرف و بی حاشیه ای هستند و سعی میکنند در منظر رسانه ها ظاهر نشوند تا بتوانند بدون کمترین مانع و هزینه ای به کار خود ادامه دهند
نفوذی ها علاقه خاصی به موضوعات راهبردی و پرونده های خاص دارند و خودشان رادرگیر موضوعات کم ارزش و بی اهمیت نمیکنند.
نفوذی ها بر حسب ظاهر علاقه ای به ثروت اندوزی و مشارکت در پروژه های اقتصادی ندارند چرا که وظیفه ای که برایشان تعریف شده با این قبیل فعالیتها مغایرت دارد.
نفوذی ها به هر قیمتی شده حتی با کمترین حقوق خودشان را به راس هرمهای مدیریتی نزدیک میکنند تا دسترسی لازم به پرونده ها و کارتابل های مدیران داشته باشند.
نفوذی ها معمولا دو تابعیتی هستند تا در مواقع خطر بتوانند به راحتی در جای دیگری از دنیا اقامت داشته باشند.
مناسبترین محیط کاری برای افراد نفوذی قرار گرفتن در کنار مدیران کم تجربه، کم سواد و رانتی است چرا که این قبیل مدیران به شدت نیازمند نظرات کارشناسانه و نسخه های راهگشا هستند.
پیچیدگی موضوع وقتی است که در برخی موارد فرد از نفوذی بودن خودش هم اطلاع ندارد و فکر میکند که در حال خدمت رسانی به نظام و کشور است.
لازم است بدانیم پدیده نفوذ به هیچ عنوان به کشور ما و یک منطقه خاص و یا حتی زمان خاص اختصاص ندارد و در طول تاریخ بشر همواره این این مسئله وجود داشته است که ذکر مصادیق آن در حوصله این نوشتار نیست.
شایان ذکر است برای تربیت یک نیروی نفوذی شاید ده ها سال زمان نیاز باشد تا فردی در یک سیستم وارد شود و اعتبار لازم را برای اعمال نفوذ کسب کند و به همین خاطر است سرویس ها امنیتی برای حفظ و نگهداری یک فرد نفوذی مبالغ بسیار سنگینی هزینه میکنند.
به نظر میرسد وقت آن رسیده است که با شناخت دقيق ويژگي افراد نفوذي نسبت به شناسایی و معرفی این افراد در هر کجاي کشور، هوشیارانه و مسئولانه عمل کنیم و در حد توان اجازه ندهیم افراد نفوذی سرمایه ها و داشته های ما را به نابودی بکشانند.
محمد اسماعیلی دهقی
#پاکسازی
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
10.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دختر شهید مدافع حرم در صحن علنی مجلس مسئولین نظام را به خون حاج قاسم و پدرش قسم داد../وظیفه مسئولین سنگینتر شد!
اختلاف ها را کنار بگذارید و درد مردم و حفظ کشور داشته باشید...
اگر جز این باشد ما فرزندان شهدا که روزگارمان را بی سایه پدر میگذرانیم از آنها (مسئولین) نخواهیم گذشت...
#اقتدار_پایدار
#جانفدا
#مکتب_سیدالشهدا
#مسئولینْ_پاسخگوی_شهدا
#شهدا_شرمنده_ایم
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
تولدت مبارک، مرد بزرگ و گمنام عرصه جهاد و مقاومت.
ببخش ما را که به بهانه مشغله های ساختگی زندگی های دنیایی مان کمتر یادت میکنیم...
۱۶ دی ماه سالروز تولد سردار میدان شهادت حاج عبدالله رودکی
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#شهید_رودکی
#نیروی_دریایی_سپاه
#اقتدار_پایدار
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─