eitaa logo
این عمار
3.4هزار دنبال‌کننده
29.3هزار عکس
23.8هزار ویدیو
696 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شرح حکمت ۴۲ قسمت ۲ معیار شداقت و شجاعت و عفت ۰(1).mp3
1.55M
🔊 شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه 🔸 شرح 2⃣ 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 🌹شرح ( 2 ) 🔹 معیار صداقت و شجاعت و عفّت 🔰 اولین نکته بسیار مهم و جذابی که در حکمت ۴۷ به چشم می خورد؛ عبارت است از ارائه میزان ، معیار و شاخص برای اندازه پذیر کردن امور اخلاقی . مستحضرید که امروز یکی از جدیدترین تئوری ها و دانش ها در شاخه روانشناسی غربی، کمّی سازی امور کیفی است ؛ یعنی به اندازه کشیدن مسائل اخلاقی و معنوی. در حالیکه این دانش به شهادت نهج البلاغه، اوّلین بار در هزار و چهارصد سال قبل و توسط امیرالمؤمنین (علیه السلام) ارائه شده است. امروز و در این جلسه، ما می خواهیم مصادیق اندازه گیری و روش اندازه پذیر کردن امور اخلاقی را ارائه کنیم . 🔸۱. اندازه جزا و پاداش هر انسانی به اندازه بلایی است که در آن صبر کرده ( خطبه ۱۹۲) 🔸۲. ارزش و اندازه هر انسانی به اندازه همّتی است که دارد. ( حکمت ۴۷ ) 🔸۳. اندازه سختی مصیبتِ مصیبت زده به قدر ارزش آن چیزی است که در این مصیبت از دست می رود. ( حکمت ۲۷۵ ) 🔸۴. اندازه تفاوت مردم در رفتارهایشان بر اساس قدر اختلاف طینت آنهاست. ( خطبه ۹۱ ) 🔸۵. اندازه حسن ظنّ یک عبد به پروردگارش به مقدار خوفی است که از پروردگارش دارد.( نامه ۲۷) 🔸۶. میزان عطیه و عطای الهی، به قدر نیّت انسان است. ( نامه ۳۱) 🔸۷. اندازه صداقت هر انسان بستگی به اندازه مروّت و جوانمردی او دارد. ( حکمت ۴۷ ) 🔸۸. اندازه و قدر شجاعت هر کسی به مقدار احساس ننگ و عاری است که از ترسیدن میکند. ( حکمت ۴۷) 🔸۹. اندازه عفّت هر انسانی به مقدار غیرت اوست. ( حکمت ۴۷) 🔸۱۰. اندازه معونه و کمک و یاری خدا ، به قدر معونه و کمک و هزینه هایی است که انسان در زندگی لازم دارد. 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع ↩️ ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌳شجره آشوب« قسمت صد و پنجاه و یکم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻خلاصه سیاست های نفوذی های حکومت امام علی: 🔹 توطئه و نفوذ در جامعه اسلامی 🔹 تخریب چهره رهبر اسلامی نزد مردم 🔹 تحمیل سیاست های دشمن به امام جامعه به بهانه خاموش کردن شعله جنگ و بهبود اوضاع مسلمانان 🔹 هزینه های شکست در سیاست های خود را به گردن امام و رهبر جامعه می انداختند. از این طریق مردم را نسبت به رهبر جامعه بدبین می کردند و کینه او را در دل ها می کاشتند. 🔹تقدس زدایی از امام و رهبر جامعه اسلامی 🔹تلاش برای گسترش نفاق در میان مردم با ایجاد نمادهای اسلامی مثل مساجد 🔹 تغییر مواضع خود در هرکجا که منافع آن ها اقتضا کند؛ مانند ابوموسی که ابتدا خود را مطیع امام علی می دانست و بعد در حکمیت، تلاش کرد تا خلافت از امام گرفته شود و به عبدالله بن عمر برسد تا از این منظر، سیره خلفا احیا شود. 🔹سکونت در سرزمین های کفار در زمان های لازم 🔹 داشتن سابقه در رفاقت با جبهه کفار و سران آن ها 🔹پنهان کردن چهره خود ذیل لباس خیرخواهی برای امام جامعه و مسلمانان 🔹 ایجاد تفرقه و فتنه در جامعه اسلامی و انداختن هزینه های این اختلافات به عهده امام 🔹ایجاد روحیه عافیت طلبی در سپاه اسلام 🔹خریدن فرصت برای جبهه کفر با تحریک امام جامعه به صلح با سران کفر در پایان این مبحث شایان یادآوری است که ما در این نوشتار، تنها به نفوذی های شاخص و مشهور در حکومت امام علی پرداختیم. وگرنه تعداد جاسوس هایی که معاویه در سپاه امام داشت، بیش از اینها بودند. چنانکه در مورد جاسوس های او در هنگام نبرد صفین سخن گفتیم. به عنوان مثال ابوبرده بن عوف با معاویه به صورت پنهانی مکاتبه داشت و او کسی بود که در جمل نیز به دلیل ضعف اراده و نیت، امام را یاری نکرد. 📚 کتاب شجره آشوب 💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری ↩️ ادامه دارد...
🇮🇷 ♦️ ارتقای زندگی ، ارتقای وضع کشور 🔖 🔖 🇮🇷 🖇 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
1.89M
قسمت_نوزدهم فصل ششم ظرفیت های کشور ظرفیت های انسانی نمونه هایی از شهرهای جوانان در دفاع مقدس https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
نام رمان: براساس واقعت دلاوری ها و رشادتهای شهدای https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌸🤍🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍 🤍 نگاهم به ساجده افتاد که چادرش رو به سختی جمع و جور می کرد و با کفش هایی که انگار باهاشون هم راحت نبود میومد سمت ما. آرایشش رو پاک کرده بود تا راحت تر باشه...ساجده و علیرضا کلی رویِ همدیگه تاثیرات مثبت گذاشته بودن. به قول امیر زن و مرد هم دیگه رو به کمال می رسونن. از مدل راه رفتن ساجده خنده ام گرفت به علیرضا گفتم: _الهی داداش نگاه ساجده چجور داره میاد علیرضا برگشت و نگاهی بهش کرد با لبخند و اروم گفت : +نیوفتی حالا ساجده نزدیک تر اومد و کنار علیرضا ایستاد: +تبریک میگم بهتون آقا امیر عاطفه خانوم امیر+ممنون دختر عمو _ممنونم ساجده جان ان شاالله شما هم هر چه زود برید سر خونه زندگی تون علیرضا زیر لب ان شالله ای گفت رروو به ساجده کرد +برو بشین با این کفش ها میوفتی سجاده اخمی کرد گفت : +نخیر حواسم هست علی لبخندی زد +بیشتر ساجده+چی!؟ +بیشتر حواست باشه بابا رو به علی گفت : +بریم دیگه علی جان وقت شامِ +بریم بابا وقتِ شام بود و من و امیر به سمت اتاق مخصوص عروس و داماد رفتیم برای سرو شام. ،،،،،،، "ساجده" بعد از خداحافظی با امیر و عاطفه، سوار ماشین شدیم به سمت خونه رو به علیرضا گفتم: _میگم علیرضا یعنی من باید بیام قم زندگی کنم؟ نگاهی بهم کرد گفت +دوست داری؟ _نمیدونم خب ..... خب من دلم تنگ میشه من همیشه پیش مامان بابام بودم لبخندی زد و گفت : +میفهمم هر طور مایلی عزیز دلم میخوایی شیراز باشیم؟ _نه ..نه من نمیخوام به شغلت ضربه بخوره بالاخره تو مردی...زندگیت اونجا بوده کارِت هم اونجاست +تو کاری به اینا نداشته باش هرچی دلت میگه بگو عزیز! +خب غیر اون مسئله دانشگاه امه ، میزاری برم؟ لبخندی زد همینطور که حواسش به جلو بود گفت : +معلومه خانوم ، من پشتیبانی ات هم میکنم نگران نباش _پس حله خنده ای کرد و گفت + بعله...حله‌..فقط من‌حواسم به نمره هات هست هاا _باشه....باشه نگران نباش..کچلم کردی خنده ای کرد گفت +من و این کارا! با موهای ساجده خانم اگر سنجاق مویت وا شود، از دست‌خواهم رفت که سربازی چه خواهد کرد با انبوه جنگاور* ،،،،،، *علیرضا بدیع 🤍 🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍🌸🤍 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌸🤍🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍 🤍 "علیرضا" رویِ مبل کنار آقا صادق نشسته بودم و بابا هم رویِ ویلچر کنارمون بود.. آقا صادق رو به بابا گفت: +خب خداروشکر عاطفه خانم و امیر هم رفتن سرِ خونه زندگیشون. بعد هم نگاهی به من و ساجده که درحال درست کردن شربت تو آشپزخونه بود کرد و گفت: +می مونه این دوتا جوون بابا نفسی گرفت و گفت: +درسته صادق جان...بهتره زودتر دست این دوتارم تو دست هم بزاریم. ساجده با سینی شربت اومد بیرون و به همه تعارف کرد....کنارِ من نشست. عمو صادق ادامه داد +دایی عروسی رو چیکار می کنید؟ بابا+هرچی این دوتا جوون بخوان به فکر رفتم....ساجده دخترِ حساس و احساساتی بود....دنیایِ دخترونه و پرانرژی داشت...حتما دوست داره لباس عروس بپوشه و دوست داره عروسی گرفته بشه اما من......همیشه دوست داشتم شروع زندگی ام با حرم آقا امام رضا (ع) باشه...خودِ آقا ضامن خوشبختی و برکت زندگیمون بشه. خب مگه قشنگ تر و بهتر از این هم بود. آقاصادق+ساجده بابا...عروسی رو کجا بگیریم قم یا شیراز؟؟ ساجده نگاهی به من انداخت و سرش رو برگردوند +نمی دونم بابا. راست اش نمی خوام خیلی هزینه بر باشه....می خوام اگر اجازه بدید هزینه ی عروسی رو تقسیم کنیم و به ایتام و بی سرپرست ها بدیم. بابا لبخندی از این حرف ساجده زد +به رویِ چشم ، دخترِ عاقلم....چه کاری بهتر از این که دستِ یک بنده خدایِ دیگه رو بگیری. آقا صادق هم حرف دایی رو تایید کرد +خدا به زندگی هاشون برکت بده یادِ سوال آقا صادق افتادم که گفته بود عروسی رو قم بگیریم یا شیراز!؟ ساجده آروم رو به من گفت: +علیرضا...من نمی دونم این حرف رو بزنم یا نه! اما....خب یادته گفتم تویِ مهریه ام سفر مشهد باشه؟؟ لبخندی زدم....می تونستم حدس بزنم که چی می خواد بگه +می خوام بگم یک مراسم خانوادگی بگیریم....بعدش بریم مشهد _ساجده خیلی ماهی +چی!!؟؟؟؟ رو کردم به آقا صادق و بابا _اگر اجازه بدید من و ساجده صحبت کردیم برای عروسی.....تصمیم گرفتیم که بریم مشهد ساجده از اینکه حرف اش رو تایید کرده بودم...ذوق زده گفت: +آره بابا.....میشه؟ لطفا آقاصادق+والا چی بگم؟ مشهد که عالیه حلیمه خانم+نمیشه که....فامیل چی میگن!؟ مامان+حلیمه خانم به حرف بقیه که نباید بود....دلِ این دوتا جوون زیارت خواسته. مامان می دونست من ارادت زیادی به امام رئوف دارم....می دونست تو دلم چه خبره. آقاصادق+درسته....پس کاری نیست دیگه...یک مراسم خانوادگی می گیرم و ان شاءالله بعد ماه رمضان برن سر خونه زندگیشون بابا که به خاطر کپسول اکسیژن اش خیلی نمی تونست صحبت کنه گفت: +ان شاءالله بحق جدّم فاطمه ی زهرا ( سلام الله علیها ) عاقبت بخیر بشن انتخاب زیارت به عنوان عروسی عالی بود ساجده جان...خوشبخت بشید. 🤍 🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍🌸🤍 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─